اجلاس دو روزهٴ کنفرانس مجالس کشورهای سازمان همکاری اسلامی در تهران روز چهارشنبه 27دی بهپایان رسید؛ کنفرانسی که رژیم تلاش کرد با تبلیغات و هیاهو آن را بهعنوان موفقیت و پیروزی خود وانمود کند. روز دوشنبه حسن روحانی و روز سهشنبه علی خامنهای طی اظهاراتی در دیدار با نمایندگان شرکتکننده در این اجلاس، تلاش کردند آن را پر اهمیت و تأثیرگذار جلوه دهند.
اهمیت یک اجلاس یا کنفرانس بینالمللی را با چند شاخص میتوان سنجید:
اهمیت موضوع یا دستور کار آن
اهمیت و جدیت تصمیمهای اتخاذ شده درباره موضوع مورد نظر و لازمالاجرا بودن تصمیمات و دامنه و گسترهٴ تأثیر آنها
میزان تأثیر کشورهای شرکتکننده در خصوص موضوع مورد بحث و سطح شرکت کشورهای مؤثر و... کم و کیف انعکاس در رسانههای بینالمللی.
با این شاخصها، اجلاس تهران، بههیچ رو یک اجلاس مهم و تأثیرگذار محسوب نمیشود و تلاش برای مهم جلوه دادن آن، تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر انزوای منطقهیی و بینالمللی رژیم است که از قضا در این اجلاس بیشازپیش نمایان گردید.
نخست آن که اجلاس تهران، موضوع یا دستور کار مشخصی نداشت، در نتیجه تصمیم مشخصی هم اتخاذ نکرد و بیانیهٴ پایانی نیز تنها شامل شعارها و کلیگوییهای بیخرج و توصیههای بیرمق بود که هیچ ضمانت اجرایی ندارند. از همین رو این اجلاس، تقریباً هیچ انعکاسی در رسانههای بینالمللی پیدا نکرد و رسانههای منطقهیی هم بهطور بسیار محدود و بهطور حاشیهیی بهآن انعکاس دادند.
سطح نازل نمایندگان اغلب کشورهای حاضر و غیبت کشورهای مؤثر منطقه در اجلاس تهران، نمایانترین شاخص شکست و انزوای رژیم در این اجلاس بود. چرا که از 57کشور مسلمان، تنها 41کشور در این اجلاس حضور یافتند و 16کشور مسلمان مطلقاً غایب بودند.
از 41کشور حاضر در این اجلاس نیز، تنها 13کشور در سطح رؤسای مجالس و 9کشور در سطح نایب رئیس حضور داشتند. به این ترتیب حضور 19کشور مسلمان در سطح رؤسای مجالس و نه حتی نایب رئیس نبود و این کشورها تنها به اعزام یک هیأت پارلمانی در سطح نازل بسنده کرده بودند.
مهمتر اینکه دو کشور عمده منطقه، مصر و عربستان حضور نداشتند؛ علاوه بر آنها امارات و بحرین هم که آخوندهای حاکم امید داشتند با استفاده از این فرصت، بتوانند روابطشان را با آنها بهبود بخشند نیز، بهدعوت رسمی رژیم، پاسخ رد دادند. همچنین از 22کشور عضو «اتحادیه عرب» فقط ۸کشور عراق، قطر، عمان، الجزایر، لبنان، سودان، اردن و مغرب در اجلاس تهران حضور یافتند و ۱۴کشور عرب اجلاس تهران را تحریم کردند.
امری که هم در سوز و گداز روحانی و هم در غیظ و ناراحتی خامنهای و هم در اظهارات و مطالب سایر مهرهها و رسانههای رژیم بهوضوح نمایان گردید.
حسن روحانی در سخنرانی خود گفت: «ما هیچ کشور اسلامی را رقیب خود نمیدانیم و معتقدیم حتی با کشورهایی که با آنها اختلافنظر داریم میتوانیم بر مبنای احترام متقابل، گفتگو و همکاری بنماییم».
علی خامنهای نیز در حالی که عمده سخنرانی خود را به سینه زدن مزورانه پای علم فلسطین اختصاص داد و به وفور از لزوم وحدت دنیای اسلام و همافزایی کشورهای مسلمان با هم، در برابر استکبار و صهیونیسم دم زد، اما نتوانست غیظش را از انزوای خوارکننده خود در این اجلاس مهار کند و با حمله به عربستان گفت: «دولتهایی که در منطقه به آمریکاییها کمک و با رژیم صهیونیستی همکاری میکنند تا با برادران مسلمان ستیز کنند، مرتکب خیانت صریح میشوند، همانند کاری که سعودیها انجام میدهند».
خامنهای در عینحال و یکی دو جمله بعد مثل روحانی دست گدایی بهسوی همین کشورهایی که آنها را به خیانت متهم کرده بود دراز کرد و افزود: «ما حتی به کسانی که صریحاً با ما دشمنی میکنند، گفتهایم آماده برخورد برادرانه هستیم، اگر چه آنها چنین رویکردی ندارند».
ولیفقیه ارتجاع به این ترتیب خود را دچار تناقض مفتضحی، آن هم در برابر مهمانان خارجی کرد و نهایت آشفتگی و بههمریختگی خود و بنبست سیاسی رژیمش را بهنمایش گذاشت. زیرا معلوم نیست اگر این دولتها خائناند و با دشمنان اسلام همکاری میکنند، چرا با آن همه منتکشی به این کنفرانس دعوت شدند و چرا او نیز چون روحانی، از پاسخ رد آنها چنین برآشفته شده است؟!
علاوه بر غیظ و کلافگی، واکنش خامنهای بیانگر بنبست سیاسی رژیم است که ریشه در ضعف و درماندگی ماهوی این استبداد قرونوسطایی دارد. به این معنا که بهرغم شدت نیازش به کاهش خصومت و ایجاد رابطه با عربستان و کشورهای منطقه، اما در عمل قادر نیست که در این جهت گامی بردارد و از ایجاد رابطه عادی با همسایگان و کشورهای دور و نزدیک عاجز است.
انزوای خامنهای در این اجلاس چنان بود که او نتوانست هیچ بهرهیی از آن در جهت حل یا تخفیف هیچیک از بحرانهای داخلی و خارجی گریبانگیرش ببرد و مهمانان را حتی به یک حمایت صوری از خودش بکشاند. خامنهای در سخنرانی خود بهجز یکی دو حمله بیرمق و ضعیف علیه آمریکا و رئیسجمهور آن نتوانست به مسائل اصلی رژیم با آمریکا که اکنون روی میز رژیم قرار دارد، مانند دعوای برجام و اولتیماتوم 120روزهٴ آمریکا و ۴شرطی که رئیسجمهور آمریکا برای رژیم قرار داده اشاره کند. خامنهای حتی در سخنرانی خود ناچار شد اعتراف کند که همین اجلاس، رو در روی مواضع رژیم در «مسألهٴ یمن» و «مسألهٴ بحرین» قرار داشته است. نکتهٴ حائز اهمیت دیگر اینکه در بیانیهٴ پایانی اجلاس نیز هیچیک از نظرات و مواضع رژیم در مورد بحرانهای داخلی منطقهیی و بینالمللی رژیم مورد اعتنا و تأیید قرار نگرفت. بهخصوص رژیم تلاش بسیار کرد تا جملهیی علیه سازمان مجاهدین خلق را وارد بیانیهٴ پایانی کند؛ بهگزارش رسانههای حکومتی رژیم تلاش کرد اگر نه در بیانیهٴ پایانی، بلکه «قطعنامههایی با محوریت مبارزه با تروریسم تصویب شود و در آنها «معرفی مجاهدین خلق بهعنوان گروهک تروریستی» گنجانده شود، اما در این هدف سرش به سنگ خورد و سایر کشورها با خواست رژیم مخالفت کردند و در بیانیه تنها به ابراز مخالفت کلی با تروریسم بسنده نمودند.
به این ترتیب، حاصل این اجلاس برای رژیم یک شکست بزرگ بود و انزوای منطقهیی و بینالمللیاش را بیشازپیش نمایان کرد.
اهمیت یک اجلاس یا کنفرانس بینالمللی را با چند شاخص میتوان سنجید:
اهمیت موضوع یا دستور کار آن
اهمیت و جدیت تصمیمهای اتخاذ شده درباره موضوع مورد نظر و لازمالاجرا بودن تصمیمات و دامنه و گسترهٴ تأثیر آنها
میزان تأثیر کشورهای شرکتکننده در خصوص موضوع مورد بحث و سطح شرکت کشورهای مؤثر و... کم و کیف انعکاس در رسانههای بینالمللی.
با این شاخصها، اجلاس تهران، بههیچ رو یک اجلاس مهم و تأثیرگذار محسوب نمیشود و تلاش برای مهم جلوه دادن آن، تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر انزوای منطقهیی و بینالمللی رژیم است که از قضا در این اجلاس بیشازپیش نمایان گردید.
نخست آن که اجلاس تهران، موضوع یا دستور کار مشخصی نداشت، در نتیجه تصمیم مشخصی هم اتخاذ نکرد و بیانیهٴ پایانی نیز تنها شامل شعارها و کلیگوییهای بیخرج و توصیههای بیرمق بود که هیچ ضمانت اجرایی ندارند. از همین رو این اجلاس، تقریباً هیچ انعکاسی در رسانههای بینالمللی پیدا نکرد و رسانههای منطقهیی هم بهطور بسیار محدود و بهطور حاشیهیی بهآن انعکاس دادند.
سطح نازل نمایندگان اغلب کشورهای حاضر و غیبت کشورهای مؤثر منطقه در اجلاس تهران، نمایانترین شاخص شکست و انزوای رژیم در این اجلاس بود. چرا که از 57کشور مسلمان، تنها 41کشور در این اجلاس حضور یافتند و 16کشور مسلمان مطلقاً غایب بودند.
از 41کشور حاضر در این اجلاس نیز، تنها 13کشور در سطح رؤسای مجالس و 9کشور در سطح نایب رئیس حضور داشتند. به این ترتیب حضور 19کشور مسلمان در سطح رؤسای مجالس و نه حتی نایب رئیس نبود و این کشورها تنها به اعزام یک هیأت پارلمانی در سطح نازل بسنده کرده بودند.
مهمتر اینکه دو کشور عمده منطقه، مصر و عربستان حضور نداشتند؛ علاوه بر آنها امارات و بحرین هم که آخوندهای حاکم امید داشتند با استفاده از این فرصت، بتوانند روابطشان را با آنها بهبود بخشند نیز، بهدعوت رسمی رژیم، پاسخ رد دادند. همچنین از 22کشور عضو «اتحادیه عرب» فقط ۸کشور عراق، قطر، عمان، الجزایر، لبنان، سودان، اردن و مغرب در اجلاس تهران حضور یافتند و ۱۴کشور عرب اجلاس تهران را تحریم کردند.
امری که هم در سوز و گداز روحانی و هم در غیظ و ناراحتی خامنهای و هم در اظهارات و مطالب سایر مهرهها و رسانههای رژیم بهوضوح نمایان گردید.
حسن روحانی در سخنرانی خود گفت: «ما هیچ کشور اسلامی را رقیب خود نمیدانیم و معتقدیم حتی با کشورهایی که با آنها اختلافنظر داریم میتوانیم بر مبنای احترام متقابل، گفتگو و همکاری بنماییم».
علی خامنهای نیز در حالی که عمده سخنرانی خود را به سینه زدن مزورانه پای علم فلسطین اختصاص داد و به وفور از لزوم وحدت دنیای اسلام و همافزایی کشورهای مسلمان با هم، در برابر استکبار و صهیونیسم دم زد، اما نتوانست غیظش را از انزوای خوارکننده خود در این اجلاس مهار کند و با حمله به عربستان گفت: «دولتهایی که در منطقه به آمریکاییها کمک و با رژیم صهیونیستی همکاری میکنند تا با برادران مسلمان ستیز کنند، مرتکب خیانت صریح میشوند، همانند کاری که سعودیها انجام میدهند».
خامنهای در عینحال و یکی دو جمله بعد مثل روحانی دست گدایی بهسوی همین کشورهایی که آنها را به خیانت متهم کرده بود دراز کرد و افزود: «ما حتی به کسانی که صریحاً با ما دشمنی میکنند، گفتهایم آماده برخورد برادرانه هستیم، اگر چه آنها چنین رویکردی ندارند».
ولیفقیه ارتجاع به این ترتیب خود را دچار تناقض مفتضحی، آن هم در برابر مهمانان خارجی کرد و نهایت آشفتگی و بههمریختگی خود و بنبست سیاسی رژیمش را بهنمایش گذاشت. زیرا معلوم نیست اگر این دولتها خائناند و با دشمنان اسلام همکاری میکنند، چرا با آن همه منتکشی به این کنفرانس دعوت شدند و چرا او نیز چون روحانی، از پاسخ رد آنها چنین برآشفته شده است؟!
علاوه بر غیظ و کلافگی، واکنش خامنهای بیانگر بنبست سیاسی رژیم است که ریشه در ضعف و درماندگی ماهوی این استبداد قرونوسطایی دارد. به این معنا که بهرغم شدت نیازش به کاهش خصومت و ایجاد رابطه با عربستان و کشورهای منطقه، اما در عمل قادر نیست که در این جهت گامی بردارد و از ایجاد رابطه عادی با همسایگان و کشورهای دور و نزدیک عاجز است.
انزوای خامنهای در این اجلاس چنان بود که او نتوانست هیچ بهرهیی از آن در جهت حل یا تخفیف هیچیک از بحرانهای داخلی و خارجی گریبانگیرش ببرد و مهمانان را حتی به یک حمایت صوری از خودش بکشاند. خامنهای در سخنرانی خود بهجز یکی دو حمله بیرمق و ضعیف علیه آمریکا و رئیسجمهور آن نتوانست به مسائل اصلی رژیم با آمریکا که اکنون روی میز رژیم قرار دارد، مانند دعوای برجام و اولتیماتوم 120روزهٴ آمریکا و ۴شرطی که رئیسجمهور آمریکا برای رژیم قرار داده اشاره کند. خامنهای حتی در سخنرانی خود ناچار شد اعتراف کند که همین اجلاس، رو در روی مواضع رژیم در «مسألهٴ یمن» و «مسألهٴ بحرین» قرار داشته است. نکتهٴ حائز اهمیت دیگر اینکه در بیانیهٴ پایانی اجلاس نیز هیچیک از نظرات و مواضع رژیم در مورد بحرانهای داخلی منطقهیی و بینالمللی رژیم مورد اعتنا و تأیید قرار نگرفت. بهخصوص رژیم تلاش بسیار کرد تا جملهیی علیه سازمان مجاهدین خلق را وارد بیانیهٴ پایانی کند؛ بهگزارش رسانههای حکومتی رژیم تلاش کرد اگر نه در بیانیهٴ پایانی، بلکه «قطعنامههایی با محوریت مبارزه با تروریسم تصویب شود و در آنها «معرفی مجاهدین خلق بهعنوان گروهک تروریستی» گنجانده شود، اما در این هدف سرش به سنگ خورد و سایر کشورها با خواست رژیم مخالفت کردند و در بیانیه تنها به ابراز مخالفت کلی با تروریسم بسنده نمودند.
به این ترتیب، حاصل این اجلاس برای رژیم یک شکست بزرگ بود و انزوای منطقهیی و بینالمللیاش را بیشازپیش نمایان کرد.