728 x 90

فرهنگ و ادبيات,

«چی شد که سیدعلی را ولی‌فقیه کردم». از زبان هاشمی رفسنجانی طنز از بیژن روشن

-

رفسنجانی-و-خامنه-ای
رفسنجانی-و-خامنه-ای
اگر فرصتی باشد که سران نظام گذشته خود را شرح بدهند چه می‌گویند:
«چی شد که سیدعلی را ولی‌فقیه کردم».
«اولش باید بگم چی شد که شاگرد خمینی شدم، بعد برسم به این سوال. تجربه خیلی با حالیه! بچه که بودم، یه رمال تو کوچه‌مون پیدا شد. از همونجا از اینکار خوشم آمد. بابام گفت بذارمت مدرسه! گفتم نه! می‌خوام رمال بشم. بابام خیلی به دموکراسی علاقه داشت. به قول امام «دموکراس» بود. صاف منو برد پیش یه رمال. گفت شاگرد نمی‌خواین! رمال گفت چرا! ولی باید یه قدر بی‌حیا باشه. ببرش راسته کلّاشا. یک ماه بذارش شاگردی کنه! اونوقت بیار تا شاگرد خودم بشه!
خلاصه! منو گذاشت بازار کلاشها. دیگه یادش رفت بیاد سراغم. منم یه‌چند سالی اونجا موندم. بعد که بابام منو برد پیش رماله، گفت این دیگه زیادی بی‌حیا شده. بدرد ما نمی‌خوره!
بابام گفت چه‌ کارش کنم؟
گفت باید یه کسی پیداکنی که به شیطونم درس پدرسوختگی بده!
بابام گفت: از کجا اینجور کسی پیدا کنم. من نمی‌شناسم خودت می‌شناسی؟
گفتم:  می‌شناسم! خودم میرم پیشش. بعد دویدم رفتم پیش امام راحل! البته اونموقع نه امام بود نه راحل!

گفتم می‌خوام شاگردت بشم!
گفت: اول امتحانت می‌کنم! بگو بینم! اگه یه روز من ولی‌فقیه بشم بعد من بمیرم کیو ولی‌فقیه می‌کنی!
گفتم: سیدعلیو!
گفت: مگه اون رساله داره؟
گفتم: نه!
گفت: پس چرا اونو انتخاب می‌کنی؟ چرا خودتو نامزد نمی‌کنی؟

گفتم: چون یکی عمامه‌م دورسفیده. دوم این‌که ریش ندارم!

گفت باریک‌الله. ولی بعداً اگه همین ولی‌فقیه، تو رو طردت کرد چه می‌کنی؟

گفتم: هر روز یک خاطره از تو از تو خورجینم پیدا می‌کنم می‌ذارم جلوش تا روش کم شه!

گفتم: خیلی ناقلایی! نشون دادی که می‌تونی شاگرد من باشی!
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9585bdb5-cb0f-46c0-881c-5daf7312cab9"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات