به قلم: م.شوق
نور جهان را هفت جلوه است که چون در آن بنگری، آبی یابی و نیلی و بنفش، و سپس سرخ و نارنجی، و زرد و سبز. که آبیاش آسمانها و غروبها را رنگ داده. نیلیاش آب دریاها را. بنفش گلها را رنگین کرده و زیباییها در پردهٴ جهان پدید آورده. نارنجفام، در شادیهای دنیا رنگ انداخته. و زرد، رنگ صحراها و گندم، و رنگ کار است و نان. و سبز، جنگلها را صفا بخشیده. اما سرخ، رنگ خون است. خون جاری دورانها. که آدمیان از آن پرچم سازند و بشورانند. تا الوان دیگر، به حقیقت خویش جلوهگر شوند و صفابخش، ورنه شیاطین، آسمان را سیاه کنند و دریا را تلخ و صحرا مهلکه، و نان زهر، و جنگل سوخته.
و اینک تا برافراشته شدن آن پرچم بزرگ بر زمین، مینگرم تا نشانهای آن را زیر نبض خاک بخوانم که صدای تام تام شرف انسانی کدامین نقطهٴ پوست زمین را به تپش واداشته و تا دریابم که عشیرهٴ عاشق از کجای این پوست ملتهب به فراهم کردن رنگ این پرچم خواهد پرداخت؟.
نور جهان را هفت جلوه است که چون در آن بنگری، آبی یابی و نیلی و بنفش، و سپس سرخ و نارنجی، و زرد و سبز. که آبیاش آسمانها و غروبها را رنگ داده. نیلیاش آب دریاها را. بنفش گلها را رنگین کرده و زیباییها در پردهٴ جهان پدید آورده. نارنجفام، در شادیهای دنیا رنگ انداخته. و زرد، رنگ صحراها و گندم، و رنگ کار است و نان. و سبز، جنگلها را صفا بخشیده. اما سرخ، رنگ خون است. خون جاری دورانها. که آدمیان از آن پرچم سازند و بشورانند. تا الوان دیگر، به حقیقت خویش جلوهگر شوند و صفابخش، ورنه شیاطین، آسمان را سیاه کنند و دریا را تلخ و صحرا مهلکه، و نان زهر، و جنگل سوخته.
و اینک تا برافراشته شدن آن پرچم بزرگ بر زمین، مینگرم تا نشانهای آن را زیر نبض خاک بخوانم که صدای تام تام شرف انسانی کدامین نقطهٴ پوست زمین را به تپش واداشته و تا دریابم که عشیرهٴ عاشق از کجای این پوست ملتهب به فراهم کردن رنگ این پرچم خواهد پرداخت؟.