تابستون که میشد بیشتر وقتها تا دمدمای شب تو کوچه فوتبال بازی میکردیم. همه سه ماه تعطیلی به فوتبال و کار و مسابقه و سرگرمی میگذشت. صبح که میشد بچهها یکییکی جمع میشدن و یارکشی میکردیم. هنوز هوا گرم نشده بود، نسیم سردی که از سمت ارتفاعات آروم و سلانه سلانه وارد کوچه میشد بدنهامونرو نوازش میداد. مشغول گلکوچیک بودیم که یهو دیدم فرح با ساکی توی دستش، وارد کوچه شد. باورم نمیشد! انگار یهدفعه زبونم بند اومد. بیاختیار بهسمت خونه دویدم و فریاد زدم: فرح! فرح!...
فرح خواهر بزرگترم بود که از 16سالگی با مجاهدین آشنا شد و سال58 در ارتباط تشکیلاتی با انجمن جوانان مسلمان ایلام قرار گرفت. فرح مدتها فراری بود تا اینکه سال62 دستگیرش کردند. اول بهش 5سال حکم دادند اما بعد از اعتراضی که به حکم دادگاه نوشت، تونست با زرنگی محکومیتشرو به یک سال زندان تقلیل بده. تا اینکه اردیبهشت سال67 چند تا از عوامل وزارت اطلاعات وحشیانه ریختن توی خونمون و دوباره دستگیرش کردند.
وقتی اومدم بیرون، برای دیدن فرح لحظهشماری میکردم. تا اینکه یهروز گفتند ملاقاتها قطع شده و دیگه کسی به زندان مراجعه نکنه. بعد هم شنیدیم زندانیان رو از شهر بردن بیرون. بعضیها میگفتن بردنشون کرمانشاه، بعضی از خونوادهها هم شنیده بودن که بچههارو تهران بردن. دیگه دل تو دلمون نبود. پدر و مادرم بههر کسی میتونسن مراجعه میکردن. تا اینکه شب پنجم آذر از دادستانی ایلام تماس گرفتند و به پدرم گفتند فردا ساعت 10صبح بیا دادستانی. پدرم رفت. پاسداران در اوج بیرحمی ساک و وسایل فرح رو انداختن جلوش و گفتن: دخترترو به جرم هواداری از مجاهدین اعدام کردیم. اگه بخواین مراسم بگیرین و کسیرو دعوت کنین همهتونن رو اعدام میکنیم. بعد هم بهش گفتن 10روز دیگه بیا محل قبر دخترترو نشونت بدیم.
10روز بعد پدرم برای گرفتن آدرس مزار فرح دوباره به دادستانی مراجعه کرد. پاسدارا بهش گفتن فقط 4-3نفر با یه ماشین سواری، بیسر و صدا میتونین برین سر قبر و برگردین. بعد هم آدرس مزاریرو روی تپههای خارج شهر صالحآباد دادند. یکی دو ساعت بعد فهمیدیم توی گودالی به طول 10 متر، اجساد رو روی هم ریختن. مجاهدین شهید حکیمه ریزوندی، نسرین رجبی، فرح اسلامی، مرضیه رحمتی، جسومه حیدری، نبی مروتی، بهزاد پورنوروز، عبادالله نادری و نصراله بختیاری رو با هم توی همین گودال تلنبار کردند. مدتی بعد فهمیدیم روز 29تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند. آن روز فکر میکردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشینشان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپهیی در اطراف صالحآباد منتقل و تیرباران کردند. همچنین شنیدیم که همه خواهران مجاهد قبل از تیرباران مورد تجاوز قرار گرفتند.
فرح خواهر بزرگترم بود که از 16سالگی با مجاهدین آشنا شد و سال58 در ارتباط تشکیلاتی با انجمن جوانان مسلمان ایلام قرار گرفت. فرح مدتها فراری بود تا اینکه سال62 دستگیرش کردند. اول بهش 5سال حکم دادند اما بعد از اعتراضی که به حکم دادگاه نوشت، تونست با زرنگی محکومیتشرو به یک سال زندان تقلیل بده. تا اینکه اردیبهشت سال67 چند تا از عوامل وزارت اطلاعات وحشیانه ریختن توی خونمون و دوباره دستگیرش کردند.
وقتی اومدم بیرون، برای دیدن فرح لحظهشماری میکردم. تا اینکه یهروز گفتند ملاقاتها قطع شده و دیگه کسی به زندان مراجعه نکنه. بعد هم شنیدیم زندانیان رو از شهر بردن بیرون. بعضیها میگفتن بردنشون کرمانشاه، بعضی از خونوادهها هم شنیده بودن که بچههارو تهران بردن. دیگه دل تو دلمون نبود. پدر و مادرم بههر کسی میتونسن مراجعه میکردن. تا اینکه شب پنجم آذر از دادستانی ایلام تماس گرفتند و به پدرم گفتند فردا ساعت 10صبح بیا دادستانی. پدرم رفت. پاسداران در اوج بیرحمی ساک و وسایل فرح رو انداختن جلوش و گفتن: دخترترو به جرم هواداری از مجاهدین اعدام کردیم. اگه بخواین مراسم بگیرین و کسیرو دعوت کنین همهتونن رو اعدام میکنیم. بعد هم بهش گفتن 10روز دیگه بیا محل قبر دخترترو نشونت بدیم.
10روز بعد پدرم برای گرفتن آدرس مزار فرح دوباره به دادستانی مراجعه کرد. پاسدارا بهش گفتن فقط 4-3نفر با یه ماشین سواری، بیسر و صدا میتونین برین سر قبر و برگردین. بعد هم آدرس مزاریرو روی تپههای خارج شهر صالحآباد دادند. یکی دو ساعت بعد فهمیدیم توی گودالی به طول 10 متر، اجساد رو روی هم ریختن. مجاهدین شهید حکیمه ریزوندی، نسرین رجبی، فرح اسلامی، مرضیه رحمتی، جسومه حیدری، نبی مروتی، بهزاد پورنوروز، عبادالله نادری و نصراله بختیاری رو با هم توی همین گودال تلنبار کردند. مدتی بعد فهمیدیم روز 29تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند. آن روز فکر میکردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشینشان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپهیی در اطراف صالحآباد منتقل و تیرباران کردند. همچنین شنیدیم که همه خواهران مجاهد قبل از تیرباران مورد تجاوز قرار گرفتند.