728 x 90

اینجا هیچ‌کس نمی‌میرد

مجاهد پاکباز مسعود فرشچی
مجاهد پاکباز مسعود فرشچی

در تو نگاه می‌بندم

پلک‌هایم چشمه چشمه لبخند می‌زنند

 

در تو نگاه می‌بندم

البرز البرز غرور از شانه‌هایم فرا می‌رود

 

در تو نگاه می‌بندم

نام ممنوع مجاهد خلق

در فوران اعتماد خلق

رنگین کمان می‌کند.

 

 

درست سه روز مانده به هیجدهمین گردهمایی جهانی ایران آزاد، در اشرف۳، مجاهد خلق، مسعود فرشچی از میان ما پر کشید. کمتر کسی است که نام مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق به گوشش خورده باشد ولی آوازهٔ او را نشنیده باشد. خیلی‌ها هستند که در اختناق حاکم بر ایران از طریق برنامهٔ «پیک‌شادی» ـ که وی مدیریت آن را به‌عهده داشت ـ با برنامه‌های تلویزیون ملی ایران (سیمای آزادی) و به تبع آن با مجاهدین آشنا شده بودند. او و برنامه‌اش، در اتمسفر آخوندساخته و اختناق‌پرداخته، اولین پل ارتباطی و نخستین رایحهٔ آزادی بود که مخاطب می‌توانست از طریق آن متوجه دنیایی دیگر شود، پی بگیرد و سرانجام به مقاومت ایران برسد.

 

ریسک حرکت در ممنوع‌آباد

مسعود و یارانش جسارت سه ریسک بزرگ را هماره به دوش می‌کشیدند و می‌کشند:

۱ـ کاشتن خنده بر لب‌ها و امید در دل‌ها

۲ـ به چالش کشیدن نمادهای استبداد و اختناق از شخص خامنه‌ای گرفته تا دایناسورهای نظام ولایت فقیه با زبان شراره‌خیز و سانسورناپذیر یک طنز پختهٔ سیاسی و در عین‌حال فراگیر و عام پسند.

۳ـ آنها نامی را بر خود دارند که در دیار عمامه‌داران ممنوع است و دارندهٔ آن پادفراهی جز مرگ ندارد؛ نام ممنوع مجاهد خلق

هر سه کار در قوانین ولایی و جرم‌شناسی آخوندی، از گناهان نابخشودنی محسوب می‌شد. تمام آموزه‌های ایدئولوژی ارتجاعی در این خلاصه می‌شود که سرنوشت انسان را در یک جبر کور و ناگستنی خلاصه کند و امید به رهایی را در دل او بمیراند. گریه در این منطق، نقش فروبرنده و در خود فشارنده دارد. در این تفکر متحجر، انسان در چنبره‌ای از احساس گناه در حال، گذشته و آینده گرفتار آمده و از بیم عقوبت تمام درهای امید و اقدام را به روی خود می‌بندد و به انتظار دق‌الباب سرنوشت سیاه می‌نشیند. نظام ولایت فقیه طی سالیان کوشیده است با ماتم‌های خودساخته و مصیبت‌های رنگارنگ، جامعه را در خود فرو برده و شور زندگی و جنگاوری را از آن بگیرد.

مسعود و «پیک شادی» او، رسالت بزرگی در به‌هم زدن این سرنوشت آخوندنوشته داشتند و موفق شدند. امروز میزان اقبال اجتماعی به مسعود فرشچی و حجم بالای بازخوردها و پیامهای تسلیت و تأثر و بزرگداشت هموطنان در داخل و خارج ایران، نشانه‌های موفقیت و راه بردن او به قلب‌های مردم آزادیخواه و مجاهد دوست است.

 

یک بازخورد با سه سؤال ساده

در یکی از بازخوردها، یک اشرف‌نشان، در خطابی دوستانه به سازمان مجاهدین و یاران مسعود فرشچی نوشته است:

«یعنی می‌شود مسعود فرشچی برود و همه‌چیز مثل سابق باشد؟ کجا بنا کرده‌اید این تشکیلات را؟ کجا خالی می‌کنید این اندوه بی‌پایان را؟»

سه سؤال ساده، سه پاسخ ساده دارد.

عزیزا!

مسعود فرشچی نرفته است. او بسا بیشتر از روزهایی که در سیمای آزادی برنامه اجرا می‌کرد و بر بال موجها به خانه‌های مردم ایران سفر می‌کرد تا قلبهای آنها را به امید و لبهایشان را به لبخند مهمانی کند، در حال تکثیر رسالت خود در فرازهای بالابلندتر است. همه چیز مثل سابق نیست، نخواهد ماند و قرار نیست بماند. مجاهدین و مقاومت ایران در هیجدهمین گردهمایی جهانی ایران آزاد باز هم پوسته خواهند ترکاند و هزاران برابر خواهند شد. مسعود با هجرت پیشاپیش خود، این نشانی را به همهٔ ما آدرس داد. او نخستین بنفشهٔ پیشگام این بهار در راه است که با حریق گوگردی خود برف‌های فاصله را ذوب کرد و دلها و عاطفه‌های بیشتری را با مجاهدین پیوند داد. مردم امروز مقاومت ایران را بیشتر از قبل می‌شناسند، فردا بیشتر خواهند شناخت.

 

کجا بنا کرده‌اید این تشکیلات را؟!

همانجا که نخستین بار محمد حنیف‌نژاد با ضربه‌های مورس از پشت دیوارهای زندان، رسالتش را به مسعود رجوی سپرد و مطمئن بود راه ادامه خواهد یافت.

همانجا که قرار بود با شهادت اشرف و موسی مجاهدین تمام شوند اما ققنوس‌وار از خاکستر شهیدان خود پرکشیدند و پرکشیدنی دیگرسان به سوی بی‌مرگی آموختند.

همانجا که ۳۰هزار زندانی سیاسی وقتی بین مرگ و برائت جستن از حرمت یک نام مخیر شدند، انتخاب‌شان، حماسهٔ خاوران و جنبش دادخواهی را رقم زد.

کجا بنا کرده‌ایم این تشکیلات را؟

همانجا که مریم رجوی با انقلاب ایدئولوژیکی خود پرچم ماندگاری سازمان مجاهدین را بر قلهٔ خونها و حماسه‌ها برافراشت و نسیم حیاتی دیگر وزیدن گرفت.

همانجا که راز بی‌مرگی و ماندگاری است. وفای بیکران و پرداخت بی‌چشمداشت.

اینجا هیچ‌کس نمی‌میرد.

...

کجا خالی می‌کنید این اندوه بی‌پایان را؟!

یاد گرفته‌ایم که طنین زندگی رساتر از مرگ است. مهلت غم بسیار اندک‌تر از شادی. ماتم‌ها را باید به حاشیهٔ زندگی راند. امیدها و زیبایی‌ها را به دست گرفت، سپر کرد و با آن به جنگ اهریمن‌ شادی‌خوار رفت. حجم اندوه اگر چه به اندازه کوهه‌هایی کوهوار ولی در برابر شکوه شادی، انگشتانه‌ای بیش نیست. برای ادامهٔ پیکار باید اشکها را در پشت پلک نهفت و با چشمی گریان خندیدن آموخت. این‌گونه توانسته‌ایم یاران رفته را با نیرویی چندبرابر به گردانهای آمادهٔ پیکار بازآوریم و نیرومندتر از جا برخیزیم.

***

چه کسی می‌گوید مسعود رفته است؟!‌

او هنوز در عبوس وحشی شب، در کار طراحی گل لبخند است.

 

ع. طارق - ۱۶تیر ۱۴۰۰

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/24293211-4581-435f-bfc1-8b5269efecb7"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات