«کسانی که منظم صحبت از دشمنی با آمریکا میکنند، یک بار شما ازشون نمیشنوید که از آزادی مطبوعات صحبت کنند. از آزادی زندانیان سیاسی صحبت کنند. از انتخابات آزاد صحبت کنند. از حاکمیت قانون صحبت کنند. یکبار از این چیزها صحبت نمیکنند. ... اینها مجبور هستند تمام حوادث و رویدادهای تاریخی را بهگونهیی رنگ بکنند، بزکش بکنند که آمریکا ستیزی را در حقیقت توجیه بکند. ولی شما اینها را یک خراش که روش میدهید، میبینید که تمامش قلابیه...»
این بخشی از صحبت صادق زیبا کلام از مهرههای باند رفسنجانی در جمع دانشجویان دانشگاه رازی است. اعتراف صریح زیباکلام به استفاده ابزاری از شعار مرگ بر آمریکا برای سرکوب و اختناق، در جمع دانشجویان _بار دیگر_ ثابت کرد:
شعار مرگ بر آمریکا از روز اول، فقط ابزاری بود برای سرکوب بیشتر نیروهای ترقیخواه و انحراف جوانان و وسیلهیی برای خاک کردن اهداف انقلاب.
اهداف انقلاب که در 20آذر 57 و بیانیه تاریخی تاسوعا و عاشورا خوانده شد آزادی زندانیان سیاسی، پایان شکنجه، آزادی انتخابات، حاکمیت قانون و آزادی بیان بود.
کسانی که منظم صحبت از آمریکا ستیزی میکنند هرگز به آزادی انتخابات و آزادی بیان و... اعتقاد نداشتند و ندارند.
از آن جا که این دیدگاه هیچ اصالتی و تاریخچهیی ندارد مجبورند تمام حوادث و وقایع سیاسی و تاریخی را رنگ زده و پرو اندام کوتاه شعارهایشان کنند. در نتیجه با یک خراش روی پوستهٴ شعارها، اصل و ماهیت تقلبی آن برملا میشود.
زیباکلام در ابتدای همین سخنرانی ضمن اشاره به مطالبات اصلی مردم که در قطعنامه پایانی راهپیمایی عظیم تاسوعا خوانده شد میگوید:
«میدونین تو اون قطعنامه [قطعنامه تاسوعای سال57] چی بود؟
نبود زندانی سیاسی در کشور... [ابراز احساسات جمعیت]
نبود شکنجه، آزادی انتخابات، حاکمیت قانون.
[ابراز احساسات جمعیت] ...
اینها خواستههای انقلاب اسلامی بوده. بنابراین حاکمیت جمهوری اسلامی مجبور هستنش...»
شعار دانشجویان: زندانی سیاسی آزاد باید گردد...
بیان این مطالب توسط مهرهٴ رفسنجانی، بعد از 35سال که از دستگیریهای گسترده، شکنجههای وحشیانه و انهدام کامل قانون و آزادیها میگذرد، نشانهٴ گسترش ریشه و نفوذ اندیشهٴ دادخواهی در میان جوانان و دانشجویان است.
35سال قبل هاشمی رفسنجانی در مسیر دمیدن در تنور جنگ و کوفتن در طبل شعار «مرگ بر آمریکا» که هر دو ابزارهایی برای شکنجه و سرکوب بیشتر بود به صراحت گفت:
«اگر آنروز [اول انقلاب] 200نفر از آنها را میگرفتیم و اعدامشان میکردیم، امروز اینقدر نمیشد. یعنی باید همان زمان که شاه سرنگون شد و مجاهدین از زندانها آزاد شدند باید 200نفر از همان شکنجه شدههای زندان شاه را که تا روز آخر مقاومت کردند.. اعدام میکردیم تا راه برای مجیزگویان ساواک باز شود. همان کسانی که در هماهنگی و همکاری با ساواک، اسباب زحمت و نمکی بر زخم دردهای زندانیان مقاوم بودند. رفسنجانی سپس _همان زمان در سال60_ حرفش را با این حکم علیه مخالفان رژیم بالغ کرد:
کشته شوند/ 2- بدار کشیده شوند /3- دست و پایشان قطع شود /4- از جامعه جدا شوند.
حالا سؤال این است که چه اتفاقی افتاده؟
چه شده؟ خیلیها آن زمان نبودند و خبر از قطعنامه تاریخی تاسوعا ندارند اما آن که میداند شعار مرگ بر آمریکا پوش سرکوب و ابزاری برای برپایی سلسله و دار و کشتارهای بیشتر بود، چرا ساکت بود؟
آنان که میدانستند هدف از انقلاب حاکمیت قانون و نبود شکنجه و زندان و اعدام بود در این 28سال که قتلعام زندانیان سیاسی [به قول آقای منتظری بزرگترین جنایت تاریخ] انجام شد کجا بودند و چه میکردند.. ؟
البته این هم مهم نیست. باز هم خوب است که بعد از 35سال ماجرای تظاهرات تاسوعا و قطعنامه و شعارهای آن روزگار را به یاد آوردند؛ مهم این است که گل دادخواهی شکنجهشدهها و قتلعام شدگان در مسیر شکفتن، میشکافد و راه باز میکند.
در همین جلسه دانشگاه رازی میبینیم که دانشجویان در چند نقطه با شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» حرف سخنران را قطع میکنند و نشان میدهند حرف امروز دانشجویان آزادی زندانیان سیاسی است. آزادی امیر امیرقلی و مهدی فراحی شاندیز که به جرم توهین به خامنهای محکوم به زندان طویلالمدت شدند. آزادی زینب جلالیان که در آستانهٴ نابینایی است، آزادی محمدعلی طاهری، مهدی رجبیان، حسن رجبیان، علی شریعتی، وحید صیادی، مرتضی مراد پور و دیگرانی که از فرط ظلم و بیعدالتی ناگزیر دست به اعتصابغذا زده و در وضعیت خطرناک جسمی بهسر میبرند.
در روزهای اول آبان هم شاهد طنین صدای دانشجویان دانشگاه منابع طبیعی گرگان بودیم که بساط نمایش «تریبون آزاد» مزدوران بسیجی را به هم زدند و بعد هم دیدیم که در همان دانشگاه ضمن مناظرهیی که بین مهرههای رژیم برگزار شد یکی از وابستگان رژیم به نام اکبر اعلمی به صراحت گفت: «وعدههایی که امام دادند چی شد!؟ چرا ارزش پول ما کمتر از همه شده!؟ چرا وعده داده شد اگر حکومت دست امام باشد همه چیز درست میشود، پس چی شد!؟ ای امام، وعدههایی که دادی چی شد!؟ آهای علما وعدههاتون چی شد!؟»...
بعد هم شعار زندانی سیاسی در دانشگاه رازی...
شعار «آزادی زندانیان سیاسی» جوشش و خیزشی است علیه احکام زندان و اعدام، علیه دهها و صدها جوان بیگناه زیر حکم اعدام که شب را و روز را در دغدغه و انتظار لحظهٴ اعدام سپری میکنند.
آری این شعار، صدای شکستن استخوانهای همان شعارهای دجالگرانه و فریبکارانه «مرگ بر آمریکا» است که همراه و همصدا با توفان دادخواهی شکفته و سرشار میشود.
صدایی که دیگر زخم آتنا و گلرخ و صدیقه و مریم و بقیهٴ زنان زندانی را تحمل نمیکند. صدایی که بیماری آرش و اصغر و حسن و... را برنمیتابد و علیه دستگیریها و شکنجه و اعدامهای قرون وسطییی قیام میکند. صدایی که سد سنگین استبداد فقیه را میشکافد و تا نابودی عاملان اصلی فقر و گرسنگی و بیداد بزرگ زمانه پیش میرود.
این بخشی از صحبت صادق زیبا کلام از مهرههای باند رفسنجانی در جمع دانشجویان دانشگاه رازی است. اعتراف صریح زیباکلام به استفاده ابزاری از شعار مرگ بر آمریکا برای سرکوب و اختناق، در جمع دانشجویان _بار دیگر_ ثابت کرد:
شعار مرگ بر آمریکا از روز اول، فقط ابزاری بود برای سرکوب بیشتر نیروهای ترقیخواه و انحراف جوانان و وسیلهیی برای خاک کردن اهداف انقلاب.
اهداف انقلاب که در 20آذر 57 و بیانیه تاریخی تاسوعا و عاشورا خوانده شد آزادی زندانیان سیاسی، پایان شکنجه، آزادی انتخابات، حاکمیت قانون و آزادی بیان بود.
کسانی که منظم صحبت از آمریکا ستیزی میکنند هرگز به آزادی انتخابات و آزادی بیان و... اعتقاد نداشتند و ندارند.
از آن جا که این دیدگاه هیچ اصالتی و تاریخچهیی ندارد مجبورند تمام حوادث و وقایع سیاسی و تاریخی را رنگ زده و پرو اندام کوتاه شعارهایشان کنند. در نتیجه با یک خراش روی پوستهٴ شعارها، اصل و ماهیت تقلبی آن برملا میشود.
زیباکلام در ابتدای همین سخنرانی ضمن اشاره به مطالبات اصلی مردم که در قطعنامه پایانی راهپیمایی عظیم تاسوعا خوانده شد میگوید:
«میدونین تو اون قطعنامه [قطعنامه تاسوعای سال57] چی بود؟
نبود زندانی سیاسی در کشور... [ابراز احساسات جمعیت]
نبود شکنجه، آزادی انتخابات، حاکمیت قانون.
[ابراز احساسات جمعیت] ...
اینها خواستههای انقلاب اسلامی بوده. بنابراین حاکمیت جمهوری اسلامی مجبور هستنش...»
شعار دانشجویان: زندانی سیاسی آزاد باید گردد...
بیان این مطالب توسط مهرهٴ رفسنجانی، بعد از 35سال که از دستگیریهای گسترده، شکنجههای وحشیانه و انهدام کامل قانون و آزادیها میگذرد، نشانهٴ گسترش ریشه و نفوذ اندیشهٴ دادخواهی در میان جوانان و دانشجویان است.
35سال قبل هاشمی رفسنجانی در مسیر دمیدن در تنور جنگ و کوفتن در طبل شعار «مرگ بر آمریکا» که هر دو ابزارهایی برای شکنجه و سرکوب بیشتر بود به صراحت گفت:
«اگر آنروز [اول انقلاب] 200نفر از آنها را میگرفتیم و اعدامشان میکردیم، امروز اینقدر نمیشد. یعنی باید همان زمان که شاه سرنگون شد و مجاهدین از زندانها آزاد شدند باید 200نفر از همان شکنجه شدههای زندان شاه را که تا روز آخر مقاومت کردند.. اعدام میکردیم تا راه برای مجیزگویان ساواک باز شود. همان کسانی که در هماهنگی و همکاری با ساواک، اسباب زحمت و نمکی بر زخم دردهای زندانیان مقاوم بودند. رفسنجانی سپس _همان زمان در سال60_ حرفش را با این حکم علیه مخالفان رژیم بالغ کرد:
کشته شوند/ 2- بدار کشیده شوند /3- دست و پایشان قطع شود /4- از جامعه جدا شوند.
حالا سؤال این است که چه اتفاقی افتاده؟
چه شده؟ خیلیها آن زمان نبودند و خبر از قطعنامه تاریخی تاسوعا ندارند اما آن که میداند شعار مرگ بر آمریکا پوش سرکوب و ابزاری برای برپایی سلسله و دار و کشتارهای بیشتر بود، چرا ساکت بود؟
آنان که میدانستند هدف از انقلاب حاکمیت قانون و نبود شکنجه و زندان و اعدام بود در این 28سال که قتلعام زندانیان سیاسی [به قول آقای منتظری بزرگترین جنایت تاریخ] انجام شد کجا بودند و چه میکردند.. ؟
البته این هم مهم نیست. باز هم خوب است که بعد از 35سال ماجرای تظاهرات تاسوعا و قطعنامه و شعارهای آن روزگار را به یاد آوردند؛ مهم این است که گل دادخواهی شکنجهشدهها و قتلعام شدگان در مسیر شکفتن، میشکافد و راه باز میکند.
در همین جلسه دانشگاه رازی میبینیم که دانشجویان در چند نقطه با شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» حرف سخنران را قطع میکنند و نشان میدهند حرف امروز دانشجویان آزادی زندانیان سیاسی است. آزادی امیر امیرقلی و مهدی فراحی شاندیز که به جرم توهین به خامنهای محکوم به زندان طویلالمدت شدند. آزادی زینب جلالیان که در آستانهٴ نابینایی است، آزادی محمدعلی طاهری، مهدی رجبیان، حسن رجبیان، علی شریعتی، وحید صیادی، مرتضی مراد پور و دیگرانی که از فرط ظلم و بیعدالتی ناگزیر دست به اعتصابغذا زده و در وضعیت خطرناک جسمی بهسر میبرند.
در روزهای اول آبان هم شاهد طنین صدای دانشجویان دانشگاه منابع طبیعی گرگان بودیم که بساط نمایش «تریبون آزاد» مزدوران بسیجی را به هم زدند و بعد هم دیدیم که در همان دانشگاه ضمن مناظرهیی که بین مهرههای رژیم برگزار شد یکی از وابستگان رژیم به نام اکبر اعلمی به صراحت گفت: «وعدههایی که امام دادند چی شد!؟ چرا ارزش پول ما کمتر از همه شده!؟ چرا وعده داده شد اگر حکومت دست امام باشد همه چیز درست میشود، پس چی شد!؟ ای امام، وعدههایی که دادی چی شد!؟ آهای علما وعدههاتون چی شد!؟»...
بعد هم شعار زندانی سیاسی در دانشگاه رازی...
شعار «آزادی زندانیان سیاسی» جوشش و خیزشی است علیه احکام زندان و اعدام، علیه دهها و صدها جوان بیگناه زیر حکم اعدام که شب را و روز را در دغدغه و انتظار لحظهٴ اعدام سپری میکنند.
آری این شعار، صدای شکستن استخوانهای همان شعارهای دجالگرانه و فریبکارانه «مرگ بر آمریکا» است که همراه و همصدا با توفان دادخواهی شکفته و سرشار میشود.
صدایی که دیگر زخم آتنا و گلرخ و صدیقه و مریم و بقیهٴ زنان زندانی را تحمل نمیکند. صدایی که بیماری آرش و اصغر و حسن و... را برنمیتابد و علیه دستگیریها و شکنجه و اعدامهای قرون وسطییی قیام میکند. صدایی که سد سنگین استبداد فقیه را میشکافد و تا نابودی عاملان اصلی فقر و گرسنگی و بیداد بزرگ زمانه پیش میرود.