نه! این آتش از آنها نیست کز ما بازگیریدش
نه این اخگر از آنها نیست کان را بفسرانیدش
نه این اخگر از آنها نیست کان را بفسرانیدش
تب عدل است و شوق جنبش است و عشق آزادی
هر آن کس چشم دیدن داشت در این دیدهها دیدش
نود روز و نه! نهصد روز، با جان و نه! با بیجان
سرپا ایستادهست و نمیشاید خمانیدش
نگاهش از فشار بیغذایی بیتلألؤ شد
ولی آن شعله را از دیده، کی؟ شاید برانیدش
کنون با هر چه خونریز و به دهها طرح قتلعام
به هر گوشه، بتازید و بجویید و بیابیدش
مگر از عمق زندانها نیآمد قلب تهران شد؟
حنیف تیرباران را ندیدی بیشماران شد؟
سه قطره خون حق بود و چکید آن روز آذر ماه
نماد خشم همواره، به چشم رهسپاران شد
نکشتی سیزده ساله مگر مصباح خردش را
ندیدی سی هزارش را که نسل سربداران شد؟
نباریدی هزاران موشک اسکاد بر فرقش؟
ندیدی باز برجا ماند و قلب شب شکاران شد؟
نبردی نابرابر بود در سی سال پشت سر
تو بر خاکی که از او بود، او آواره بر هر در
عجب جنگی؟ در این سی سال من دیدم درین سنگر
عجب رزمی علیه تو، توای دجال غارتگر
تو برکشتی و او بر موج نا آرام و پرگرداب
تو بر دژهای مستحکم، و او در دشت بیسنگر
عجب جنگی در این سی سال دیدم من در آن تنگه
تو در دستت هزاران تیغ و او بر پشت خود خنجر
تو با اف 4 و با اف 5 با شلیک از آن اوج
و او مجروح و غلطان در دل صحرا چو گل پرپر
تو دستت پشت آن درها به کارخدعه با تاراج
و او در خانهٴ بگشوده در، بیخیل و بیلشکر
شبیخون میزدی از هر طرف براو به ناگاهان
و او با شعلههای آتش از هر دام میزد پر
چه جانهایی که در آتش، نداهایی چنان آرش
سر بازارهای این جهان، گشتند خاکستر
عجب جنگی که من دیدم به هر سویی که چرخیدم
تو را دیدم چه مستأصل، و او را پای کوبانتر
تو با همدستی آن نابکاران سیاست باز
و او با صدق و با اسناد و با قانون و با دفتر
تو کوشیدی که بنیادش بپاشانی فرو ریزی
تو باطل بودی و با حق، بنایت شد که بستیزی
تو بستی راه آب و نان به روی اشرف محصور
که با تیر و با تبر در وی هراس و یأس انگیزی
و لیکن پیش روی تو، یلان اشرف استادند
چه رزم بینظیری بود، چه عشق غیرت انگیزی
کنون این صحنهای دیگر از آن پیکار در اینجاست
ز من بشنو همان بهتر که که از میدان تو بگریزی
نگاه این یلان و این سکوت و دست خالیشان
برانگیزانده شوری را به هر تهران و تبریزی
به هر آتشکده فرزند ایران گشت دانشجو
ازین اخگر گرفته عزم، چه برق و تیغهٴ تیزی
سخن کوتاه میسازم، لزومی نیست من گویم
ز هر دانشکده امسال بشنو موج برخیزی
تب عدل است و شوق جنبش است و عشق آزادی
هلا دژخیم! آن بهتر کزین میدان تو بگریزی.