یادی از معلمان شهید و آموزگاران فدا
با حلول مهرماه این زیباترین ماه پاییز و مهرگان دلانگیز و همزمان با پیچیدن طنین شاد کودکان در مدرسهها باید از اهمیت و جایگاه کار معلمان یاد کنیم. همچنین لازم است معلمانی را فریاد آوریم که مانند مشعل راهگشای مسیر آزادی بودهاند، آنانی که بر خاک افتادند تا بذر رزمآوران دیگر باشند.
معلمان آزاده ایرانزمین همیشه در صحنههای اعتراض علیه ظلم و دیکتاتوری از اقشار پیشقدم بودهاند و کمتر شهر و دیار و زندانی است که خاطرهای از یک معلم شهید نداشته باشد.
نگاهی به نمونههایی از چند نسل گذشته نشاندهندهٔ نقش مؤثر آموزگاران ایرانزمین برای رسیدن به آزادی، خجسته آزادی است.
دکتر خانعلی
از دکتر خانعلی شروع میکنیم که پرچم آزادگی علیه رژیم سرکوبگر شاه را برافراشت. وی معلم ۲۹ساله دروس فلسفه و زبان عربی بود که در روز ۱۲اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تجمع اعتراضآمیز معلمان در میدان بهارستان بهدلیل اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید.
در آن روز آموزگاران آزادهٔ ایرانی با برگزاری تجمعی اعتراضی خواهان حقوق صنفی خود شدند. دستگاه سرکوب رژیم سلطنتی مانند همیشه، پاسخی جز سرکوب و زور نداشت، اما آموزگاران ایستادگی کرده و از خواست خود کوتاه نیامدند. پس از آن مزدوران شاه به معلمان آزاده حملهور شدند. نیروی سرکوبگر با تیراندازی هوایی و با استفاده از باتون میخواستند آموزگاران را پراکنده کنند، اما در برابر ایستادگی آنها درمانده شدند. ناگهان سرگرد ناصر شهرستانی، رئیس مزدور کلانتری بهارستان با سلاح خود، آموزگاران آزاده را هدف قرار داد و گلولهای بهسر دکتر ابوالحسن خانعلی شلیک کرد.
نامگذاری روز معلم
در پی این جنبش، شاه مجبور به عقبنشینیهایی در جهت اعطای برخی تسهیلات به فرهنگیان شد، وزیر فرهنگ را عوض کرده و در بیم از خیزش دوباره آموزگاران، روز ۱۲اردیبهشت را روز معلم نام نهاد.
به این ترتیب نخستین روز معلم در ایران با ایستادگی و خیزش معلمان و خون پربار دکتر خانعلی نام نهاده شد و اینگونه نام «خانعلی» در دفتر تاریخ مبارزات مردم ایران، ثبت و جاودانه گردید. معلمان قدرشناس میهن با وجود فشارها و سرکوب رژیم آخوندی در دوران پس از قیام ضدسلطنتی بارها بر سر مزار دکتر خانعلی در ابنبابویه گرد آمده و با وی تجدید عهد کردند.
صمد بهرنگی
نمونه بعدی و الگوی نسل بعدی معلمان صمد بهرنگی بود. او کسی بود که بهراستی آموزش و پرورش کودکان را به اوج رسانید و آن را از یک امر اداری خشک و دگم و منجمد و بیروح به موضوعی هنری از جنس عاطفه و رابطه و همدلی بین معلم و دانشآموز ارتقا داد. خودش این را چه با تواضع و زیبا و ساده بیان کرده بود که «از دانشسرا که درآمدم و به روستا رفتم، یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده است و همهاش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم».
با همین روحیه شورشگری بود که زیباترین و ماندگارترین اثرش یعنی «ماهی سیاه کوچولو» که سمبل نارضایتی از وضع موجود است را خلق کرد. یک ماهی سیاه کوچولو که بهدنبال تغییر و دگرگونی و یافتن دنیاهای جدید است و از برکههای تسلیم و رضا فراری است و عاقبت نیز به آرزویش میرسد و به دریا وصل میشود. در همین کتاب است که شاید ماندگارترین کلام صمد خطاب به هر انسان آزاده ثبت میشود که «همهاش نباید ترسید، راه بیفتیم ترسمان میریزد». و اینچنین، عاقبت نیز سرنوشت خود صمد با آزادگی و رهایی و دریا و رود و موج گره خورد و در یکی از روزهای شهریور ۴۷ در ارس جاری شد.
فاطمه امینی
لیست آموزگاران وفا و پیمان ادامه دارد. به فاطمه امینی میرسیم که پس از فارغالتحصیل شدن در سال ۱۳۴۳ به تدریس در دبیرستانهای دخترانه مشهد مشغول شد و از همان زمان با تمام قوا تلاش کرد فرزندان خلق محرومش را در این مدارس نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی آگاه کند. معلمی دلسوز که البته در همین نقطه متوقف نشد و با پشتکار ستایشانگیز خود توانست تواناییهایش را ارتقا دهد و سرانجام در سال ۱۳۴۹ به عضویت سازمان مجاهدین درآمد.
فاطمه امینی اولین زن مجاهدی بود که رسم پایداری را به زیباترین شکل به دانشآموزان خود نشان داد و روز ۲۵مرداد ۵۴ پس از ۵ماهونیم شکنجههای فراوان از جمله سوزانده شدن با منقل برقی، بدون اینکه کوچکترین اطلاعاتی به دشمن بدهد در حالیکه فلج شده بود توسط ساواک شاه به شهادت رسید. فاطمه امینی تا لحظه آخر هویت خویش را تنها «مجاهد خلق» عنوان کرد.
ستارگان پرفروغ آزادی در آسمان فرهنگ ایران
صفحه زرین و پرافتخار معلمان شهید را میشود تا بالغ شدن به یک کتاب قطور ادامه داد. ستارگان پرفروغی که در سردترین و سیاهترین روزهای میهن درخشیدند و دلها را روشن کردند.
میتوان از اصغر بدیعزادگان بنیانگذار شهید مجاهدین گفت که استادیار دانشکده فنی دانشگاه تهران بود.
میتوان از مرضیه اسکویی فدایی خلق یاد کرد که در یک درگیری مسلحانه با مزدوران ساواک در سال ۵۳ به شهادت رسید و مسیر آزادی را به دانشآموزانش یاد داد.
میتوان از فرزاد کمانگر آن معلم کرد گفت که لحظهای نیز از آرمانهای انسانیاش دست نکشید و از کلاس درس به پای چوبه اعدام رفت، آموزگاری که واشنگتنتایمز دربارهاش نوشت: «رژیم ایران ماهی سیاه کوچولو را حلقآویز میکند».
میتوان از حجت زمانی آن معلم گرد «هفتچشمه» نیز نوشت که درس فدا و صداقت و شهامت را حتی در زندان و زیر شکنجه هم آموزش داد و گفت: «اگر همین امروز مرا آزاد کنید، پیش مجاهدین میروم. مرا به زندان برگردانید، فکر نکنید که از اعدام میترسم».
مردی که صخره
بر شانههایش گریست
و عقابان
به تمنای بالهایش
بر شاخههای حسرت فرود آمدند...
بالاترین درس
بهراستی ما از این آموزگاران والا که ستارگانی تابان و شبافروز در عصر ظلم و دیکتاتوری بوده و هستند چه میآموزیم؟ ما از آنها یاد گرفتهایم که باید مشکلات و تضادهای کارمان را دستهبندی کنیم و ابتدا سراغ حل مشکلات اصلی برویم. تا وقتی ظلم در جامعهای حاکم است آموزش و پرورش هم مثل همه پهنههای علم و هنر و فرهنگ، قربانی شده و امکان نمو و پیشرفت ندارد. باید دنبال علتالعلل و مسبب اصلی همه بدبختیها رفت که نظام استبدادی حاکم است.
پس باید از معلمان خود درس ایستادگی و پایداری را اینگونه بیاموزیم که:
صدای اعتراض خود علیه ظلم و بیداد آخوندی را در همبستگی با همدیگر بالا ببریم.
با اتحاد و همبستگی همه توان خود را در یکدیگر «ضرب» کرده تا رژیم ستمگر و غارتگر ولایت فقیه را از صحنه خارج کرده و سرنوشتش را عبرت «تاریخ» کنیم.