رحمان کریمی
حضرتش پابرهنه، چه با جیره و مواجب و چه مفت و مجانی، تا پشت در اتاق آخوند خونخوار «اژهای» لبیکگویان دویده است
تکرار بدیهیات به اثبات رسیده تاریخ حیات بشری آنگاه بناگزیر ضرورت پیدا میکند که یا زمانه دچار ثقل سامعه است و یا آن چنان غوغای وقیحان بلند است که صدای حق به سختی شنیده میشود. آری، «وخدا انسان آفرید، کلمه آفرید ». تاریخ استثمار و استعمار بشری کم و بیش به ثبت رسیده است اما تاریخ استثمار بیوقفه کلمات متأسفانه نه. تجاوز به حریم و حق و حقوق انسانی بالاخره در جوامع به دموکراسی، کیفر و مجازات دارد. بی پناه ترو بیحصارتر از واژگان، چیزی نیست. انسان به وسیله کلمات امور روزمره خود را میگذراند ولی تعداد کسانی که ارزش واقعی این وسیله زنده را به درستی دریابند و مرعی بدارند بسیار کم است. این میزان کمیت با توجه به ارزشیابی کیفی در واژهکاران یعنی شاعران، نویسندگان و سخنوران نیز قابل ملاحظهتر از عوام و عموم میباشد. چنین است که در میان انبوه عظیم نگارشها و گفتارها، نسبت سره از ناسره خیلی که به دیده اغماض، تخفیف و مسامحه بنگریم، یک به هزار است. و چنین است که در تراکم و ترافیک شعر و شاعری هزارساله ما، تعداد نخبگان اصیل و صاحب هدف و محتوا از انگشتان یک دست تجاوز نکرده است. دردناک و سخت است که ستمدیدگان، حقطلبان و حقگویان باید از همان کلماتی استفاده کنند که به حیله و تزویر و عوامفریبی ستمگران و حقکشان استفاده میکنند. تشخیص دشوار میشود. باید به ماهیت و عملکرد «آوازه خوان» نگاه کرد و نه صرفاً «آواز»، باید از کلمات عبور کرد، به معنی رسید و معنی را به مقایسه تطبیقی گذاشت تا فریب نخورد. چندین نسل است که مردم در انتخاب نام نوزاد ذوق و وسواس نشان میدهند و دیمیو گترهیی نامگذاری نمیکنند. معمولاً انتخاب نام از برای نوزاد گرفته تا هرچیز دیگر براساس یک مدل و شاخص و ایدهآل نامگذار میباشد. البته هستند کسانی که نامیرا به صرف قشنگ و یا کمیاب بودن برمیگزینند. در هر حال تناسب و مناسبت و وجه تشابهی باید در میان باشد. این شامل نام احزاب و سازمانها، نشریات و سایتهای سیاسی هم میشود. در مقطعی از زمان گروهی به معنی واقعی فداکار و جانباز برای مبارزه با دیکتاتوری حاکم وقت، گرد میآیند و نام سازمان خود را «چریکهای فدایی خلق» میگذارند. این تلاشگران اصیل به سپیده دم تیربارانها سپرده شده و میروند. ورق برمیگردد و خمینی وخمینیسم روی کار میآیند تا آن جنایاتی که سلف مرتکب نشد، به نام دین به انجام برسانند. میراثخواران سیاسی آن سازمان پرافتخار از دیدن هیولایی چون خمینی قبض روح شده به صورت زایده سیتوپلاسمیحزب ننگین نوه شیخ فضلالله نوری یعنی رفیق ریقو نورالدین کیانوری؛ در میآیند و به معجر سیاه و خونین دجال جماران و شاگردان خلفش تا به امروز دخیل میبندند و عجبا که هنوز نام فدایی را یدک میکشند: سازمان فداییان خلق (اکثریت) سازمان اتحاد فداییان خلق!! و.... آخر شما را چهکار به این نام و عنوانی که در حساسترین و ضروریترین زمان ممکن، آن را لوث و خوشنشین سیاسی کردهاید؟ شمایان فدایی کدام خلق هستید و بعد از رسیدگی به خواربارفروشی، رستوران، پیتزافروشیهای خود چه گام جدی برای رهایی ملت دربند ایران برداشتهاید که همچنان خود را فدایی مینامید؟ ازیک دیدگاه پژوهش تاریخ سیاسی امروز ایران و موضعگیریهای طیفهای اپوزیسیون، این سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (به سخنگویی آقای مهدی سامع) است که مسئولانه و با درک عمیق و همهجانبه مسائل امروز ایران به عنوان مؤتلفه شورای ملی مقاومت ایران نقش تاریخی خود را ایفا میکند، و ما جز این فدایی دیگری نمیشناسیم مگر فداییان رژیم ملا_پاسدار حاکم برایران. حکایت بسیار و درد و رنج موجودات واقعاً زنده اما بیپناه و بیدفاع کلمات زیاد. تجاوز و تصرف عدوانی حد و مرزی ندارد.
ققنوس نام پرندهییست افسانهیی که هزارسال عمر میکند و چون وقت مرگش در میرسد خود هیزم جمع کرده، برآن مینشیند و به اصطلاح کبریت میکشد. میسوزد و خاکستر میشود. در ادبیات معاصر خاصه ادبیات سیاسی، ققنوس به عنوان نماد مبارزان جان برکف و جنبشهای رهاییبخش به کار رفته و میرود. این ققنوس سیاسی میسوزد، خاکستر میشود اما دگرباره از خاکستر گرم خود به پیکاری دیگر برمیخیزد. در حقیقت ققنوس سیاسی بی رد و هویت و هدف نیست. چیزی ست مثل عقاب، مثل باز شکاری که به شکار مستبدان و ستمگران میرود. اگر «محمد علی اصفهانی» با نام ققنوس، سایت ادبی راه انداخته بود بر سر نامگذاری او حرفی نبود ولی سایت کاملاً سیاسی ست و طبیعی ست که انتظار داشته باشیم که ققنوس او هم سیاسی باشد. البته سیاسی هست اما چگونه سیاسی؟ له یا علیه استبداد خونریز، تروریست و توسعهطلب حاکم؟ آن چه من از جوابیه موهن او به شاعر و نویسنده و مجاهد زحمتکش حمید اسدیان و آقای محمد علی توحیدی مسئول کمیسیون انتشارات شورای ملی مقاومت ایران دریافتم، کاملاً در خط رژیم و به سود رژیم میبود و لاغیر. من به سهم خود از سقوط و زوال شخصیتی هیچ آدمیدلشاد که نمیشوم هیچ، افسرده و متأسف هم میشوم. اللهبختکی هم کسی را زیر سؤال و اتهام نمیبرم. پنجاه و شش سال از هفتاد سال عمرم را بیوقفه به مبارزه با دو دیکتاتوری گذراندهام و با مبارزان دروغین و راستین حشر ونشر داشتهام و بیتجربه نیستم. یک نکته در جوابیه اصفهانی برای من کافی بود تا دریابم حضرتش پابرهنه چه با جیره و مواجب و چه مفت و مجانی تا پشت در اتاق آخوند خونخوار «اژهای» لبیکگویان دویده است. او در جوابیه خود که در حقیقت یک «توله نامه» است مینویسد: «... به بهانه واهی اتم...» یعنی چه؟ یعنی رژیم ملا _ پاسدار تکنولوژی اتمیرا برای مصارف صلحآمیز میخواهد و مجاهدین خلق به ناروا هیاهو راه انداختهاند که رژیم دنبال بمب اتم است!! آدم شهر کر و کورها را هم که گیر بیاورد نمیتواند حول یک واقعیت مسلم این جور وقاحت و پررویی نشان دهد. لابد چون صدام حسین نداشته و میگفتند دارد پس آخوندها هم ندارند (حتی خیال آن!) ولی آمریکا و اسرائیل و مجاهدین خلق تهمت واهی میزنند!. آخر آقاجان که یکشبه آمده و میخواهی خوشخدمتی صدساله کنی، حتی گزهای اصفهان هم به دلیل نزدیکی به نطنز بوی اتم گرفتهاند ولی هنوز به مشام تو نرسیده است. حمایت بیدریغ اتحادیه اروپا از رژیم جای چون و چرا نیست. جز پوتین پررو و تیغزن، تمامیحامیان بینالمللی رژیم در این که آنها در کار ساختن بمب اتم هستند؛ متفقالقول هستند و نمیتوانند انکارکنند. مخالف مجاهدین خلق بودن چیزی و بدین صراحت به نفع رژیم قلم زدن و واژه «واهی» به کاربردن، چیزی دیگر. این شاعر که از پارگی روح و ذهن و همنشینی با فسیلهای مشکوک چنان عنان اختیار از دست داده که خود را در لیست خدمتگزاران وزارت اطلاعات و جنایات رژیم به ثبت رسانده است، باید شور و ذوق سابقش را هم از دست داده باشد که در یک جوابیه بیمنطق جا به جا توله، توله، توله کرده است. به مدتی بس کوتاه از یاد برده است که این او بود که خطاب به رهبران مقاومت سرفراز ایران نوشته بود: «حالا تولههایتان را به پارس کردن وادارید تا من نگفتهها را بگویم». تو اصلاً معنی پارس کردن را میدانی؟ حمید اسدیان و محمدعلی توحیدی که معقول و مستند حرفشان را زدند. تو به جای این که بیایی نکات طرح شده از طرف آنها را جواب بدهی، هی ابله ابله و توله توله کردهای و مثل بچههای بیظرفیت به حمید میگویی که خواستم شعر یادت بدم ولی تو یاد نگرفتی!!. بحث و دعوای سیاسی و برسر مسائل ملک و ملت است و نه شعر و شاعری. مگر حمید را در انجمن ادبی قلم گیر آورده بودی که چنین به تفاخر نشستهای؟ حمید جوانترین مجاهد خلق در زندان شاه بوده و تا به امروز چه در قرارگاهها و چه در اروپا یک روزش مال خودش نبوده و به تمامیصرف آرمان و هدفش که رهایی خلق ایران از چنگال اختاپوس آخوندیست شده و میشود و چنین است حال و احوال توحیدی و مجاهدین دیگر. من و تو اگر یک هفته بار سنگین آنها را بردوش داشته باشیم، مطمئن باش شعر گفتن از یادمان خواهد رفت و به خصوص مدتیست که حمید با چه زبان و فضای شعری زیبا گل نموده است. برای نمونه بردار شعر بلندی که برای حنیف کبیر سروده است بخوان و بگو اشکالش چیست؟ شعری سراسرایماژ، ایما و سرشار از حرف و رنج. تو با توهین به رهبران سترگ و بس هوشمند و بیدار مقاومت ایران کاری نکردهای جز ریختن ته مانده اعتبار و آبروی خود به پای مشتی ملا و پاسدار اوباش و اوباشپروری که دعوایشان با آمریکا فقط برسر این است که طرف بگذارد تا آنها امپراتوری بنیادگرای خود در منطقه را برقرار کنند. کسی که در جدال سیاسی حرمت واژگان را نگه نمیدارد نباید منتظر حرمت باشد. تکرار میکنم آن قدر توله توله کردهای که جوابیهات یک « تولهنامه» و سایتی که تو به نیابت از طرف آخوند اژهای، مسئولیت آن را به عهده داری «عـُقـنوش» است و نه بیچاره ققنوس. و شخص شخیص خودت را هم از آنجا که کلهات بیشباهت به کله مرحوم مغفور ناپلئون بناپارت نیست، به لقب «دایی جان ناپلئون ملا پارس» مفتخر میکنم انشاالله بر شما مبارک است.