728 x 90

-

خاطره را می‌شود شست، طنـاب را نه - جمشید پیمان

-

جمشید پیمان
جمشید پیمان
منادیان بازگشت به عصر طلایی خمینی، خواهندگان اجرای بی‌تنازل قانون اساسی جمهوری جهل و جنون و جنایت، پهلوان پنبه‌های میدان مبارزه‌ی بی‌اسب و سوار و بی‌تیر و خنجر، هواداران آرامش سبز کم رنگ، صادرکنندگان الواح زیر جلکی و عرضه کنندگان سکوت در پهنه‌ی پر هیاهوی خاورمیانه و کلّ جهان، باز هم دم دمای عاشورا و شانزده آذر طی یک فقره اعلامیه‌ی پر جوش و خروش و مهیج و محرک و البته ملین، مردم ایران به ویژه جوانان را دعوت به مبارزه‌ی خاموش کرده‌اند، مبارزه‌ای که نه سیخ رژیم را بسوزاند و نه کباب سبزینه‌های بی‌هزینه را.
اینان سالها دست بوس خمینی بودند و سر در فرمانش نهاده بودند و دلشان در حسرت آن روزها جلز و ولز می‌کند، امروزه روز این جماعت با همان هیبت و هیأت به اپوزیسیون رژیم تبدیل شده‌اند و نقشی جز نقش روی دیگر سکه‌ی همین رژیم را ندارند. رنگ سبز که هیچ، هر رنگ دیگری هم به خودشان بزنند حکایتشان از حکایت همان روباهی که دمش را در خم رنگرزی کرد، فراتر نمی‌رود. ،
من یکی از اینان انتظاری جز آن چه تا‌کنون کرده‌اند و دارند می‌کنند ندارم. دیگران خود دانند. باری، جهت اطلاع کسانی که از ادا و اطوارهای این سبز جامه گان سرمازده، اندکی دچار شگفتی شده‌اند می‌گویم:
تـیـرک ها، از سـکّـه می‌افتند
در گرمی ی بازار جـرّ اثقالها
و گلوله‌ها هزینه بـرند
در هنگامه‌ی بحرانهای فراگیر
و در این عرصه، پـر بی‌جا نیست
رونق روزافزون طناب.

چه خوش خیال می‌روند
اهالی خیابانهای بی‌حوصله‌ی تکرار
و ماه را نشانه می‌گیرند
در عصر بی‌اعتباری آفتاب
و سرما گـل می‌دهد
در همهمه‌ی پرمدعای حروف.
و سیمرغ،
گـم می‌شود
در غبار برآمده از دل ماه.

نقّاشان شاید ساده دل،
رنگ سبز می‌پاشند
بر پهنه‌ی زمستان
و شگفتا که در این معاملت
بیگانه‌اند با راه و رسم بـهـار.

می‌دانی رفیق؟
خاطره را می‌شود شست،
طناب را نه.
و برای تـو چه فرقی دارند؛
تـیـرک،
که برپا می‌شود
و طـنـاب،
که می‌آویزندش.
تــو،
پول خردت را فراموش نکن
اگر به تماشا می‌روی!
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/b5a9c08a-a30f-4df0-bf6e-8785127b658e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات