بناها، تالارها، راهروها، آزمایشگاهها و سالنهای تشریح و رایانهها؟ آیا آنچه که در 6دهه اخیر در ایران مفهومی از کلمه «دانشگاه» در ذهن اکثریت ایرانیان ساخته است محدود به همینها بوده است؟
آیا واژهی دانشگاه برای ایرانیان فقط معنی عام این کلمه را یعنی مکان فراگیری دانش و برون دادن دانشآموختههای برگزیده و مبتکر تداعی میکند؟
شاید مفهوم اولیه دانشگاه که خیلی هم مقدس است همین بود. دانشگاهی که اولین سنگ هایش در خرداد سال1313 گذاشته شد؛ وقتی قانون اجازهی تأسیس دانشگاه در تهران، در مجلس شورای ملی به تصویب رسید دانشکدهی فنی در عمارت دارالفنون افتتاح شد. و سنگ بنای دانشگاه تهران در اراضی جلالیه نصب گردید. همزمان تالار تشریح دانشکدهی پزشکی دانشگاه تهران گشایش یافت.
اما این تنها روایت از تاریخچهی تأسیس دانشگاه در ایران نیست. یک روایت دیگر هم هست. و آن روایت تأسیس مفهوم سیاسی دانشگاه است. جالب این است این هویت از دانشگاه هم بلافاصله بعد از گذاشتن سنگهای بنای آن مفهوم اولیه، گذاشته شده. آن هم بدون اجازهی نهاد حکومتی. اولین هسته های سیاسی دانشگاهها از دانشآموختگان همین دانشگاهها تشکیل شد. بهنحوی که در سال 1316 شمسی 53نفر از این افراد سیاسی که استاد یا دانشآموختة همان دانشگاهها بودند توسط دیکتاتوری رضاخان دستگیر شدند.
از آن پس، دانشگاه، دهه به دهه پله های بالاتری را به سوی تعریف و مفهوم سیاسی خود پیمود. بگذارید دهه به دهه جلو بیاییم.
دهه 30:
در سالهای نخست این دهه در شانزدهم آذر 1332. مفهوم سیاسی دانشگاه، با سه قطره خون رنگ غلیظتری گرفت. ماجرا این بود که در 28مرداد 1332 دولت ملی دکتر مصدق بر اثر کودتا سقوط کرد، اما سه ماه ونیم از 28مرداد تلخ نگذشته بود که دانشگاه به خروش آمد. اولین حماسه بزرگ دانشجویی در تاریخ دانشگاهها.
در همان دهه، اگر چه دیکتاتوری، با کودتا مستحکم شد اما دانشگاه تن به سکوت نداد. بلکه مفهوم سیاسی خود را پیاپی تقویت کرد. اگر بخواهیم از این دهه یک واقعه را بگوییم، باید به مرداد سال 1339 اشاره کنیم؛ که تشکیل جبهه ملی دوم با حرکت سه هزار نفر از دانشجویان بهویژه دانشجویان دانشگاه تهران، در میتینگ میدان جلالیه، یعنی پارک لالهی امروزی اعلام شد.
دهه ي بعد دهه ي 40:
اعلام حضور این مفهوم سیاسی دانشگاهها، در سالهای دههی چهل، بهصورت بارزتری در ایران حس شد. وقتی پیشتازان سازمانهای انقلابی ایران از دل دانشگاهها برخاستند. بنیانگذاران جنبش انقلابی، سازمانهای پیشتاز، اغلب از فارغالتحصیلان و دانشجویان بارز دانشگاهها بودند. مدارک تحصیلی حنیفنژادها و جزنیها و سایرین را ببینید! و این بعد از همهی خروشهای دانشگاه در قیام خرداد 42 بود.
دههی 50:
این حضور در دههی بعد، بسیار بارزتر شد، وقتی که دانشگاهها پیام آن پیشتازان را به تظاهراتها و خروشها تبدیل کردند. و طلسم اختناق جزیرهی ثبات، را با انتشار آن پیام شکستند و قیام 57 شکل گرفت. در بحبوحهی قیام هم دیدیم که استاد و دانشجو در کنار یکدیگر بودند با تحصنها و تبدیل دانشگاه و نامگذاری رسمی آن به «سنگر آزادی».
دههی 60، و یک پله بالاتر:
دههی 60، باز دهه اوج گرفتن همین مفهوم بود. وقتی نسلهای دانشجو، دانشآموزان را هم با خود همراه کردند. یعنی مدارس را هم یک پله بالاتر آوردند تا این بار جلوی سرقت آزادیهای برخاسته از انقلاب را بگیرند. فاطمه مصباح یک دانشآموز سیزده ساله بود.
همه دیدهاند که چگونه دانشگاه، تمام قد در برابر خمینی و انحصارها و سرکوبگریها ایستاد. بگذارید از آن دوره پرغوغا، فقط یک برش را ذکر کنیم، ـ 29فروردین 1359: وقتی دانشگاه در برابر انقلاب فرهنگی با چماق و ژـ سه ایستاد. و کودتای فرهنگی خمینی، از دانشگاهیان و دانشجویان 17شهید و2180 زخمی گرفت تا دانشگاه به دست پاسداران «فتح» شود. همهی دانشگاههای ایران هزینه را پرداختند: دانشگاههای بابلسر 30زخمی، شیراز210زخمی، تربیت معلم تهران 100زخمی، مشهد 400زخمی و یک کشته، تهران 491زخمی و 3کشته، جندیشاپور 700زخمی و 5کشته، سیستان و بلوچستان 50زخمی و یک کشته، گیلان 7 کشته و صدها زخمی و… )
سرانجام نیز وقتی زور و مسلسل پاسداران و شکنجه لاجوردیها در زندانها پیش آمد، دانشجو، باز هم یک پله بالاتر گذاشت و با نقش مهمتری به میدان آمد. رزم آوری در خانهها و خیابانها.
از این دهه، دو رخداد تاریخ را اگر خواستید بخوانید:
یکی ـ پنجم مهر1360: تظاهراتهای جسورانه، نه تنها دانشجویان پسر، بلکه دختران شیردل. چند هزار دانشجو و دانشآموز و جوان هوادار مجاهدین، شعار مرگ بر خمینی را در خیابانها فریاد کردند. فریادهایی که بعدها در میدانهای نبرد امتداد یافت.
دیگری ـ مرداد سال 1367: وقتی هزاران دانشجو، بهای آزادی را پای تیرک دار پرداختند. از آمار قتلعام که سی هزار هم برخی میگویند بیشتر بوده، درصد قابل توجهی از آن، متعلق به خون دانشگاه هاست!
پس هر پله که اختناق و ضدآزادی پیش گذاشته، دانشگاه یک قدم بالاتر برداشته.
دههی هفتاد:
در دههی هفتاد هم اگر چه ارتجاع حاکم، با تصفیهی مطلق، و پرکردن دانشگاههایش از بسیجی و پاسدار و با امتحانهای تفتیش عقاید و بعد هم با فریب اصلاحات، بافت دانشگاه را مهار میکرد، اما ناگهان فریاد دانشگاه مثل رعدی در آسمان بیابر به گوش رسید: قیام دانشجویی 18تیر 78. قیامی که از دانشگاه به خیابانهای تهران هم کشیده شد و سرتاپای حاکمیت آخوندی را در هراس فرو برد.
برای آخوندها این حقیقت روشن شد که دانشگاه، جایی نیست که بتوانند، آن را به زیر سلطه خود بکشند. ممکن است دانشجویان را بکشند، ممکن است کوی دانشگاهشان را بر سرشان خراب کنند و از طبقات خوابگاه به پایین پرتابشان کنند، اما بر روح سیاسی و آزادیجویی دانشگاه نمیتوانند دست یابند.
دههی هشتاد:
دههی خروشهای دانشگاه بود. و نیازی به ذکر تاریخها ندارد. بهخصوص که در این دهه دانشجو دیگر تنها در شانزده آذر فریاد نمیزد، بلکه در کنار کارگر در روز کارگر، و در کنار معلم در روز معلم، و در کنار زنان سرکوب شده در روز زن، سرتاپا فریاد بود.
همه، اوج این دهه را به یاد دارند: قیامهای سرتاسر سال 1388؛ که عاشورا اوجش بود. اگر چه تمام جوانان در میدان بودند اما در این مقاله به سهم دانشگاهش چشم داریم و به شهیدان قیام و به کیانوشها و نداهایش… .
و دیدهایم که بهرغم اوینها و کهریزکها، بهرغم دفن استخوانها در دانشگاه با هدف تبدیل آن به حوزه و تکیه، و بهرغم دهها ارگان سرکوب برای مهار دانشگاه، اما این آرزو بر دل حاکمان ماند که از دانشگاه خاطر جمع باشند.
همین روزها، در آغاز مهر باز فریاد هراس از دانشگاهها به آسمان رفته و باز «صدها تن از دانشجویان دانشگاه صنعتی ارومیه در اعتراض به فضای سرکوب رژیم در این دانشگاه روز یکشنبه ۷ مهر دست به تجمع و تحصن میزنند» باز «دانشجویان دانشگاه آزاد همدان روز یکشنبه 7مهر در مقابل دفتر معاونت دانشجویی رژیم تجمع کردند و نسبت به وضعیت تحصیلی و نبودن کارگاه و آزمایشگاه اعتراض میکنند». و باز…
قبل از نتیجهگیری:
یک آمار هم که به درک نقش دانشجو در این چند دهه کمک میکند را ببینید: «کتاب فهرست اسامی 20هزار شهید مجاهد خلق از شهدای سازمان مجاهدین را از مجموع 120هزار شهید راه آزادی را در بر دارد. طبق این فهرست، از میان 20هزار شهید مجاهد خلق، 230تن، درجه دکترا و یا استادی علوم، داشتهاند، 734تن لیسانسیهی علوم مختلف بودهاند، 4010تن فارغالتحصیل و 3510 دانشجوی دانشگاههای کشور یا خارج از کشور بودهاند. بر این اساس 43 درصد از شهیدان مجاهد خلق، شهدای تحصیلکردهٴ دانشگاهی و یا بالاتر از آن هستند. و این نموداری از شمار دانشجویان و دانشگاهیان مبارز را در کل 120هزار شهید مقاومت برای آزادی نشان میدهد».
و حالا نتیجه:
اگر صحن دانشگاه را چکمه ها و نعلینها اشغال کنند، و درها را هم حراست ها بگیرند، و پذیرش را هم فیلترها و تفتیش عقاید، و دهانهای بیداران دانشگاه را هم در کهریزکها خفه کنند، دانشگاه، هویت خود را از دست نمیدهد. آنچنان که بعد از سی سال سلطه و در اختیار داشتن آجر به آجر تمامی دانشگاههای کشور، خمینیاش از روز نخست باید بگوید: «همهی بدبختیهای ما از دانشگاه برمیخیزد»، و سی سال بعد باز هم آخوندهایش باید در تلویزیون رژیم حاضر شوند و بپرسند که «چرا کسی در دانشگاهها مقلد نیست؟»
بله! دانشگاه یک هویت سیاسی دارد. سنگر آزادی. دانشگاه یک مشعل و پرچم راهنما دارد. پیشتازان مقاومت برای آزادی.
آیا واژهی دانشگاه برای ایرانیان فقط معنی عام این کلمه را یعنی مکان فراگیری دانش و برون دادن دانشآموختههای برگزیده و مبتکر تداعی میکند؟
شاید مفهوم اولیه دانشگاه که خیلی هم مقدس است همین بود. دانشگاهی که اولین سنگ هایش در خرداد سال1313 گذاشته شد؛ وقتی قانون اجازهی تأسیس دانشگاه در تهران، در مجلس شورای ملی به تصویب رسید دانشکدهی فنی در عمارت دارالفنون افتتاح شد. و سنگ بنای دانشگاه تهران در اراضی جلالیه نصب گردید. همزمان تالار تشریح دانشکدهی پزشکی دانشگاه تهران گشایش یافت.
اما این تنها روایت از تاریخچهی تأسیس دانشگاه در ایران نیست. یک روایت دیگر هم هست. و آن روایت تأسیس مفهوم سیاسی دانشگاه است. جالب این است این هویت از دانشگاه هم بلافاصله بعد از گذاشتن سنگهای بنای آن مفهوم اولیه، گذاشته شده. آن هم بدون اجازهی نهاد حکومتی. اولین هسته های سیاسی دانشگاهها از دانشآموختگان همین دانشگاهها تشکیل شد. بهنحوی که در سال 1316 شمسی 53نفر از این افراد سیاسی که استاد یا دانشآموختة همان دانشگاهها بودند توسط دیکتاتوری رضاخان دستگیر شدند.
از آن پس، دانشگاه، دهه به دهه پله های بالاتری را به سوی تعریف و مفهوم سیاسی خود پیمود. بگذارید دهه به دهه جلو بیاییم.
دهه 30:
در سالهای نخست این دهه در شانزدهم آذر 1332. مفهوم سیاسی دانشگاه، با سه قطره خون رنگ غلیظتری گرفت. ماجرا این بود که در 28مرداد 1332 دولت ملی دکتر مصدق بر اثر کودتا سقوط کرد، اما سه ماه ونیم از 28مرداد تلخ نگذشته بود که دانشگاه به خروش آمد. اولین حماسه بزرگ دانشجویی در تاریخ دانشگاهها.
در همان دهه، اگر چه دیکتاتوری، با کودتا مستحکم شد اما دانشگاه تن به سکوت نداد. بلکه مفهوم سیاسی خود را پیاپی تقویت کرد. اگر بخواهیم از این دهه یک واقعه را بگوییم، باید به مرداد سال 1339 اشاره کنیم؛ که تشکیل جبهه ملی دوم با حرکت سه هزار نفر از دانشجویان بهویژه دانشجویان دانشگاه تهران، در میتینگ میدان جلالیه، یعنی پارک لالهی امروزی اعلام شد.
دهه ي بعد دهه ي 40:
اعلام حضور این مفهوم سیاسی دانشگاهها، در سالهای دههی چهل، بهصورت بارزتری در ایران حس شد. وقتی پیشتازان سازمانهای انقلابی ایران از دل دانشگاهها برخاستند. بنیانگذاران جنبش انقلابی، سازمانهای پیشتاز، اغلب از فارغالتحصیلان و دانشجویان بارز دانشگاهها بودند. مدارک تحصیلی حنیفنژادها و جزنیها و سایرین را ببینید! و این بعد از همهی خروشهای دانشگاه در قیام خرداد 42 بود.
دههی 50:
این حضور در دههی بعد، بسیار بارزتر شد، وقتی که دانشگاهها پیام آن پیشتازان را به تظاهراتها و خروشها تبدیل کردند. و طلسم اختناق جزیرهی ثبات، را با انتشار آن پیام شکستند و قیام 57 شکل گرفت. در بحبوحهی قیام هم دیدیم که استاد و دانشجو در کنار یکدیگر بودند با تحصنها و تبدیل دانشگاه و نامگذاری رسمی آن به «سنگر آزادی».
دههی 60، و یک پله بالاتر:
دههی 60، باز دهه اوج گرفتن همین مفهوم بود. وقتی نسلهای دانشجو، دانشآموزان را هم با خود همراه کردند. یعنی مدارس را هم یک پله بالاتر آوردند تا این بار جلوی سرقت آزادیهای برخاسته از انقلاب را بگیرند. فاطمه مصباح یک دانشآموز سیزده ساله بود.
همه دیدهاند که چگونه دانشگاه، تمام قد در برابر خمینی و انحصارها و سرکوبگریها ایستاد. بگذارید از آن دوره پرغوغا، فقط یک برش را ذکر کنیم، ـ 29فروردین 1359: وقتی دانشگاه در برابر انقلاب فرهنگی با چماق و ژـ سه ایستاد. و کودتای فرهنگی خمینی، از دانشگاهیان و دانشجویان 17شهید و2180 زخمی گرفت تا دانشگاه به دست پاسداران «فتح» شود. همهی دانشگاههای ایران هزینه را پرداختند: دانشگاههای بابلسر 30زخمی، شیراز210زخمی، تربیت معلم تهران 100زخمی، مشهد 400زخمی و یک کشته، تهران 491زخمی و 3کشته، جندیشاپور 700زخمی و 5کشته، سیستان و بلوچستان 50زخمی و یک کشته، گیلان 7 کشته و صدها زخمی و… )
سرانجام نیز وقتی زور و مسلسل پاسداران و شکنجه لاجوردیها در زندانها پیش آمد، دانشجو، باز هم یک پله بالاتر گذاشت و با نقش مهمتری به میدان آمد. رزم آوری در خانهها و خیابانها.
از این دهه، دو رخداد تاریخ را اگر خواستید بخوانید:
یکی ـ پنجم مهر1360: تظاهراتهای جسورانه، نه تنها دانشجویان پسر، بلکه دختران شیردل. چند هزار دانشجو و دانشآموز و جوان هوادار مجاهدین، شعار مرگ بر خمینی را در خیابانها فریاد کردند. فریادهایی که بعدها در میدانهای نبرد امتداد یافت.
دیگری ـ مرداد سال 1367: وقتی هزاران دانشجو، بهای آزادی را پای تیرک دار پرداختند. از آمار قتلعام که سی هزار هم برخی میگویند بیشتر بوده، درصد قابل توجهی از آن، متعلق به خون دانشگاه هاست!
پس هر پله که اختناق و ضدآزادی پیش گذاشته، دانشگاه یک قدم بالاتر برداشته.
دههی هفتاد:
در دههی هفتاد هم اگر چه ارتجاع حاکم، با تصفیهی مطلق، و پرکردن دانشگاههایش از بسیجی و پاسدار و با امتحانهای تفتیش عقاید و بعد هم با فریب اصلاحات، بافت دانشگاه را مهار میکرد، اما ناگهان فریاد دانشگاه مثل رعدی در آسمان بیابر به گوش رسید: قیام دانشجویی 18تیر 78. قیامی که از دانشگاه به خیابانهای تهران هم کشیده شد و سرتاپای حاکمیت آخوندی را در هراس فرو برد.
برای آخوندها این حقیقت روشن شد که دانشگاه، جایی نیست که بتوانند، آن را به زیر سلطه خود بکشند. ممکن است دانشجویان را بکشند، ممکن است کوی دانشگاهشان را بر سرشان خراب کنند و از طبقات خوابگاه به پایین پرتابشان کنند، اما بر روح سیاسی و آزادیجویی دانشگاه نمیتوانند دست یابند.
دههی هشتاد:
دههی خروشهای دانشگاه بود. و نیازی به ذکر تاریخها ندارد. بهخصوص که در این دهه دانشجو دیگر تنها در شانزده آذر فریاد نمیزد، بلکه در کنار کارگر در روز کارگر، و در کنار معلم در روز معلم، و در کنار زنان سرکوب شده در روز زن، سرتاپا فریاد بود.
همه، اوج این دهه را به یاد دارند: قیامهای سرتاسر سال 1388؛ که عاشورا اوجش بود. اگر چه تمام جوانان در میدان بودند اما در این مقاله به سهم دانشگاهش چشم داریم و به شهیدان قیام و به کیانوشها و نداهایش… .
و دیدهایم که بهرغم اوینها و کهریزکها، بهرغم دفن استخوانها در دانشگاه با هدف تبدیل آن به حوزه و تکیه، و بهرغم دهها ارگان سرکوب برای مهار دانشگاه، اما این آرزو بر دل حاکمان ماند که از دانشگاه خاطر جمع باشند.
همین روزها، در آغاز مهر باز فریاد هراس از دانشگاهها به آسمان رفته و باز «صدها تن از دانشجویان دانشگاه صنعتی ارومیه در اعتراض به فضای سرکوب رژیم در این دانشگاه روز یکشنبه ۷ مهر دست به تجمع و تحصن میزنند» باز «دانشجویان دانشگاه آزاد همدان روز یکشنبه 7مهر در مقابل دفتر معاونت دانشجویی رژیم تجمع کردند و نسبت به وضعیت تحصیلی و نبودن کارگاه و آزمایشگاه اعتراض میکنند». و باز…
قبل از نتیجهگیری:
یک آمار هم که به درک نقش دانشجو در این چند دهه کمک میکند را ببینید: «کتاب فهرست اسامی 20هزار شهید مجاهد خلق از شهدای سازمان مجاهدین را از مجموع 120هزار شهید راه آزادی را در بر دارد. طبق این فهرست، از میان 20هزار شهید مجاهد خلق، 230تن، درجه دکترا و یا استادی علوم، داشتهاند، 734تن لیسانسیهی علوم مختلف بودهاند، 4010تن فارغالتحصیل و 3510 دانشجوی دانشگاههای کشور یا خارج از کشور بودهاند. بر این اساس 43 درصد از شهیدان مجاهد خلق، شهدای تحصیلکردهٴ دانشگاهی و یا بالاتر از آن هستند. و این نموداری از شمار دانشجویان و دانشگاهیان مبارز را در کل 120هزار شهید مقاومت برای آزادی نشان میدهد».
و حالا نتیجه:
اگر صحن دانشگاه را چکمه ها و نعلینها اشغال کنند، و درها را هم حراست ها بگیرند، و پذیرش را هم فیلترها و تفتیش عقاید، و دهانهای بیداران دانشگاه را هم در کهریزکها خفه کنند، دانشگاه، هویت خود را از دست نمیدهد. آنچنان که بعد از سی سال سلطه و در اختیار داشتن آجر به آجر تمامی دانشگاههای کشور، خمینیاش از روز نخست باید بگوید: «همهی بدبختیهای ما از دانشگاه برمیخیزد»، و سی سال بعد باز هم آخوندهایش باید در تلویزیون رژیم حاضر شوند و بپرسند که «چرا کسی در دانشگاهها مقلد نیست؟»
بله! دانشگاه یک هویت سیاسی دارد. سنگر آزادی. دانشگاه یک مشعل و پرچم راهنما دارد. پیشتازان مقاومت برای آزادی.