به مسعود و مریم، به اشرف و حریه - به اعضا و یاران شورای ملی مقاومت و به هواداران سر فراز این مقاومت در سراسر میهن و در جهان: توفان سهمگین یک قطره عدالت در اقیانوس جهل و ستم و معامله و مماشات شاد و مبارک باد.
انگشت تعجب تا حوالی لوزتین در دهان بسیاری فرو رفته است. جبهه اهریمنی مقابل ما - و لابیهای کراواتیاش در ایالات متحده- چنان ضربهای دریافت کرده است که تنها شربت قند شاید یک علاج موقتی باشد. ما لرها در هنگام شوک و ضربه کار دیگری هم میکردیم. چفت قفلهای آهنی قدیمی را در جام آب فرو برده و بعد جام آب آغشته به آهن را به حلقوم فرد شوک زده میریختیم. حتماً حکمتی بود چون لر بدون حکمت کاری نمیکند. (بیخودی از سر حسادت! اقوام دیگر برایمان جوک نسازند). آهن اصیل چفت و قفل، ماده آهن در آب وارد میکرد و بدن را در مقابل شوک وارده قوی مینمود.
اما زنهار- بعد از این نسخه لرستان سرفراز- اگر تصور کردهاید که طرف- پس از سرکشیدن جام آب آهن- میرود استراحت و دنبال کار و زندگیاش اشتباه کردهاید. بهزودی -و از همین حالا- نالهها و تحلیلها وعلت یابیهای شاخدار گوش فلک را به زینت سمعک آراسته خواهد فرمود. لپ تاپهایتان را آماده کنید.
یکروز به ما گفتند که از کی.جی.بیو شوروی کمک میگیریم- روز دیگر از سیا و ام.ای.سیکس- و بعداً از عراق - و بعداً از موساد و گاهی هم – در اثر عارضه کم حافظهگی دروغ بافان - همزمان از دو و یا سه و یا هر چهارتای اینها!.
باری اما یک لحظه با خود خلوتی نکردند که چرا یک گروه - در سالهای ۱۳۵۰ ضربه اپورتونیستی خورده و جسماً متلاشی شده و بعد تنها با چند ده نفر بازمانده از زندان اوین بیرون جسته - در اوج انقلاب بهمن- و لااقل دو بار قتلعام شده و بعد با یک هواپیمای نظامی با هشت و نه ده نفر- به خلبانی سرهنگ بهزاد معزی -پروازگر عزیز مقاومت- در فرود گاهی دور افتاد بر زمین فرانسه نشسته- و سپس توسط شیراک و شیر ناپاکیان از فرانسه رانده شده- که شاید در وسط آسمان با پروژه اوجلان نشان به قتلگاه اوین رجعت داده شوند - و سپس در بمبارانهای مخوف بوش پدر و پسر ماهها در سنگرهای سوزان جوار خاک میهن تشکیلات و تمامیت خود را بدون شکاف چون جان گرامی حفظ کرده - راز و رمز معمایش چیست؟
آیا جهان دو قطبی همچنان سرجایش بود که اینان پشت به یک دیوار آن در مقابل دیوار دیگر جاخوش کنند؟ - آیا علت پول و جیفه مالی بود؟ اگر پول و امکانات مالی و اداری کارساز بود پس چرا آنان - که بعد از انقلاب بهمن میلیاردها دلار و صدها هزار نفر کادر ورزیده به خارج فرستادند و دهها هزار نفر سناتور و نماینده و مقام تراز اولی جهانی کانال و میخ شان بود- کاری نکردند. اما در جایی دیگر این هفت هشت ده نفر- با کاپشنهای خانههای تیمیشان از تهران و اصفهان و تبریز – در حالیکه ممکن بود هزینه معاش یکسال خود را همراه نداشته باشند - بهمحض ورود به سرزمینی پاک بیگانه و ناآشنا و بیلابی و دلال و نایاک و ناپاک! که پشتشان را بگیرد- چنین غوغایی در طول سه دهه در ایران و منطقه و سراسر جهان برپا کردند. این دیپلوماسی و مذاکره پرتنش با بالاترین سطوح جامعه جهانی - از دولت آمریکا گرفته تا سازمان مللمتحد و اتحادیه اروپا - توسط خانم مریم رجوی چرا چنین موفق و سرفراز و در اوج استقلال و عدم ترک آرمان و تشکیلات و مبارزه- با قدرت پیش رفت؟
روزگاری بیسمارک صدراعظم مقتدر آلمان و بنیانگذار رایش دوم میگفت که دیپلوماسی بدون قدرت مانند کنسرت دادن بدون ساز است. راستی قدرت مریم رجوی در این مبارزه سیاسی جهانی و در این دیپلوماسی تراز اول چه بود؟ تکیه به ابرقدرت و معامله با آن بود؟ - که بسیاری کردند- آیا چاه نفت و سرزمین و دلارهای چند صد میلیاردی بود؟
نگارنده این چند خط ناقابل- در آن روزهای بعد از پیروزی انقلاب - یک دیپلومات حرفهای و ناظر بیسازمان و بیطرف در غوغای آن زمان بود که بهدلیل شرکت فعال در آن انقلاب- که اسلامی نبود بل بهار ایران بود که بعداً ملاخور شد و به زمستانی سی سه ساله- تا اینجا- کشید- در رأس سفارت ایران انقلابی در سوئد و نروژ-با حسرت از رنجهایی که ملت ایران دوباره میکشید و نظاره آن نا آقا برپشت بام قم و دستی که با حرکت کند توسری میکرد! - چون مار زخمی به خود میپیچید. آقا هم ناگهان بیماری قلبیاش اوج گرفت. به فاصله کوتاهی- به توصیه طبیبان و متخصصان قلبی چون رفسنجانی و موسوی تبریزی! - البته نه برای معالجه خود بل برای جراحی دولت بازرگان و تشکیل حکومت امام زمان؟! ناب به تهران آمد و در قصر دراکولا در جماران جلوس نمود.- خیلی زود روشن شد امام همان خودش بود و او خود خود را یک شبه - به درجه امام رسانده بود و زمان هم زمان حال نبود بلکه زمانی در عقب گردی چهار اسبه بسوی قرون وسطی بود. حیران و سرگردان - با کوله باری از خاطرات تظاهرات چندین و چندین میلیونی تهران و ایران آن روز- و راهپیماییهای منظم چند هزار نفره تمامی وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و ملی بسوی دانشگاه زیبایمان - تهران و سازمان دادن یک اعتصاب نشسته یکماهه در وزارتخارجه - بهدنبال سازمان و گروه و دستهای میگشتم که دوباره خود را با جفت پا به میان کارزاری این بار علیه ولایت مطلقه سلطان خمینی خلیفه اول بیاندازم.
القصه چون قوانین حاکم بر تشکیل مقاومت در تاریخ - و سازمان و تشکیلات مبارز - با قوانین حاکم بر باز کردن مغازه دو نبش و بنگاه معاملاتی فرق فاحش دارد - خیلی زود معین و مسلم شد که هسته اصلی مقاومت - از میان آن توفان خون برخاسته - در کجا شکل گرفت.
داستانی که از آن روزهای تهاجم دیو از اعماق قرون وسطی بر خاسته تا امروز گذشته است- باید هر ایرانی میهن دوست و آزادیخواه – که هرجا و هرکجا برای سرنگونی این غول لنگان مبارزه میکنند دستش مریزاد- و حتی آنانی را که محقق و پژوهشگر هستند- با وجدانی آگاه و دور از سایتهای حاجی آقا مصلحی و لابیهای معمم و مکلا و مع کراوات او و دور از تفاسیر شاخ و جهتدار بقایای ذوب شدگان در ولایت – را تشویق کند که در قضاوت یا بررسیهای خود سیر تحولات این سی و سه سال و سرفصلها و تحولات درونی و بیرونی ایران را بیطرفانه و بالاغیرتا عینی و ملموس و زمینی بررسی کنند. تا بدانند که راز و رمز اینکه این سازمان و این شورا و این مقاومت- که چندین بار سیاوشوار از میان بزرگترین آتشهای جنایت و سرکوب و سونامیهای منطقهیی و جهانی گذشت و در مقابل میلیاردها بشکه نفت و تانک و مسلسل و بمب و مزدور و پاسدار و بسیجی- و برادران عقیدتیشان در لبنان و سوریه و منطقه سبز بغداد - با دست خالی شروع کرد و با سوزن کوه کند چه بود.
دنیای امروز و علم و دانش سالهای سال است که هر پدیدهای را - که کوچکترینشان یک پارتیکل و اجزای درونی یک اتم و یا یک دی ان آ است و بزرگترینشان کره ماه و مریخ و زمین و سیارات دور دست- بهدقت و بدون هیچگونه پیشداوری بهدقت تمام و کمال بررسی میکند. بدون اینکه تنها منبع اطلاعاتش کتاب چهل ساله شده از نوع کتابهای بیات شده متخصصان مجاهدین! و نوشتهها و گفتههای کلی گویان و طرف کشان جبهه مقابل باشد و یا کتابهای درسی پر از تحریف و تقلب و واژگونه سرا از نوع دانش آخوندهای حکومتی. آنان -برخلاف اینان- از سر بخار درون و برون تحلیل و نظریه پردازی نمیکند.
دست به نقد - بقول همان خمینی- بنده عرض میکنم که- تا آنجا که به این سازمان و این شورای ملی مقاومت برمیگردد- من دلیل اصلی دیگری برای توجیه پیشبرد این کارزارهای پیچیده و این موفقیت ها- در مقابل انترناسیونال بیغیرتان و دلالان و مماشاتگران و هر چیز فروشان و ناسیونال جهل و جنایت و توطئه- عجالتاً غیر از این پنج عنصر اصلی- که ادامه چهار عنصر آب و خاک آتش باد هستند - ندارم:
آرمان والای بشری – تشکیلات محکم- رهبری با تدبیر- گرای درست - فدای حد اکثر. این عقیده من است و بنابراین -خواهش وارانه- توصیه میکنم کسی خود را بیهوده بیش از این زحمت نداده و چرتکه در دست حساب مادی و پولی را وسط نیاورد. پول نفت و پسته سه و نیم دهه است که به خزانه خامنهای و رفسنجانی و آقازادگان واریز میشود و زور و قدرت و نیروی نابود کننده ناشی از مماشات و کلان معامله هم در استیت دپارتمنت تنها ابرقدرت این دوره از تاریخ بشر انباشته شده است.
حالا سؤال اول: پیدا کنید آن هفت هشت ده نفر- که بهمراه خلبان بهزاد در پاریس با دست خالی پیاده شدند- چطور شد که در عرصه سیاسی و دیپلوماسی بیپدر و مادر و پیچیده وانفسای بینالمللی- آن دو نیروی فوقالذکر را شکست دادند؟ و سه سال پیش هم برادر جک استرا و بریتانیای کبیر و مماشاتگران صغیر کل اروپا را؟
نگران نباش!. معلم تاریخ ترا را در دور اول امتحانات نهایی رفوزه نمیکند. اگر جواب نداری - بقول هندیها مهربانی کرو- و چرت و پرت روی کاغذ برگه امتحان ننویس. تاریخ یکبار شاگردان تنبل و تکلیف نخوانده را تجدید میکند. در امتحان تجدیدی همین پاییز خودت را بیشتر آماده کن.
انگشت تعجب تا حوالی لوزتین در دهان بسیاری فرو رفته است. جبهه اهریمنی مقابل ما - و لابیهای کراواتیاش در ایالات متحده- چنان ضربهای دریافت کرده است که تنها شربت قند شاید یک علاج موقتی باشد. ما لرها در هنگام شوک و ضربه کار دیگری هم میکردیم. چفت قفلهای آهنی قدیمی را در جام آب فرو برده و بعد جام آب آغشته به آهن را به حلقوم فرد شوک زده میریختیم. حتماً حکمتی بود چون لر بدون حکمت کاری نمیکند. (بیخودی از سر حسادت! اقوام دیگر برایمان جوک نسازند). آهن اصیل چفت و قفل، ماده آهن در آب وارد میکرد و بدن را در مقابل شوک وارده قوی مینمود.
اما زنهار- بعد از این نسخه لرستان سرفراز- اگر تصور کردهاید که طرف- پس از سرکشیدن جام آب آهن- میرود استراحت و دنبال کار و زندگیاش اشتباه کردهاید. بهزودی -و از همین حالا- نالهها و تحلیلها وعلت یابیهای شاخدار گوش فلک را به زینت سمعک آراسته خواهد فرمود. لپ تاپهایتان را آماده کنید.
یکروز به ما گفتند که از کی.جی.بیو شوروی کمک میگیریم- روز دیگر از سیا و ام.ای.سیکس- و بعداً از عراق - و بعداً از موساد و گاهی هم – در اثر عارضه کم حافظهگی دروغ بافان - همزمان از دو و یا سه و یا هر چهارتای اینها!.
باری اما یک لحظه با خود خلوتی نکردند که چرا یک گروه - در سالهای ۱۳۵۰ ضربه اپورتونیستی خورده و جسماً متلاشی شده و بعد تنها با چند ده نفر بازمانده از زندان اوین بیرون جسته - در اوج انقلاب بهمن- و لااقل دو بار قتلعام شده و بعد با یک هواپیمای نظامی با هشت و نه ده نفر- به خلبانی سرهنگ بهزاد معزی -پروازگر عزیز مقاومت- در فرود گاهی دور افتاد بر زمین فرانسه نشسته- و سپس توسط شیراک و شیر ناپاکیان از فرانسه رانده شده- که شاید در وسط آسمان با پروژه اوجلان نشان به قتلگاه اوین رجعت داده شوند - و سپس در بمبارانهای مخوف بوش پدر و پسر ماهها در سنگرهای سوزان جوار خاک میهن تشکیلات و تمامیت خود را بدون شکاف چون جان گرامی حفظ کرده - راز و رمز معمایش چیست؟
آیا جهان دو قطبی همچنان سرجایش بود که اینان پشت به یک دیوار آن در مقابل دیوار دیگر جاخوش کنند؟ - آیا علت پول و جیفه مالی بود؟ اگر پول و امکانات مالی و اداری کارساز بود پس چرا آنان - که بعد از انقلاب بهمن میلیاردها دلار و صدها هزار نفر کادر ورزیده به خارج فرستادند و دهها هزار نفر سناتور و نماینده و مقام تراز اولی جهانی کانال و میخ شان بود- کاری نکردند. اما در جایی دیگر این هفت هشت ده نفر- با کاپشنهای خانههای تیمیشان از تهران و اصفهان و تبریز – در حالیکه ممکن بود هزینه معاش یکسال خود را همراه نداشته باشند - بهمحض ورود به سرزمینی پاک بیگانه و ناآشنا و بیلابی و دلال و نایاک و ناپاک! که پشتشان را بگیرد- چنین غوغایی در طول سه دهه در ایران و منطقه و سراسر جهان برپا کردند. این دیپلوماسی و مذاکره پرتنش با بالاترین سطوح جامعه جهانی - از دولت آمریکا گرفته تا سازمان مللمتحد و اتحادیه اروپا - توسط خانم مریم رجوی چرا چنین موفق و سرفراز و در اوج استقلال و عدم ترک آرمان و تشکیلات و مبارزه- با قدرت پیش رفت؟
روزگاری بیسمارک صدراعظم مقتدر آلمان و بنیانگذار رایش دوم میگفت که دیپلوماسی بدون قدرت مانند کنسرت دادن بدون ساز است. راستی قدرت مریم رجوی در این مبارزه سیاسی جهانی و در این دیپلوماسی تراز اول چه بود؟ تکیه به ابرقدرت و معامله با آن بود؟ - که بسیاری کردند- آیا چاه نفت و سرزمین و دلارهای چند صد میلیاردی بود؟
نگارنده این چند خط ناقابل- در آن روزهای بعد از پیروزی انقلاب - یک دیپلومات حرفهای و ناظر بیسازمان و بیطرف در غوغای آن زمان بود که بهدلیل شرکت فعال در آن انقلاب- که اسلامی نبود بل بهار ایران بود که بعداً ملاخور شد و به زمستانی سی سه ساله- تا اینجا- کشید- در رأس سفارت ایران انقلابی در سوئد و نروژ-با حسرت از رنجهایی که ملت ایران دوباره میکشید و نظاره آن نا آقا برپشت بام قم و دستی که با حرکت کند توسری میکرد! - چون مار زخمی به خود میپیچید. آقا هم ناگهان بیماری قلبیاش اوج گرفت. به فاصله کوتاهی- به توصیه طبیبان و متخصصان قلبی چون رفسنجانی و موسوی تبریزی! - البته نه برای معالجه خود بل برای جراحی دولت بازرگان و تشکیل حکومت امام زمان؟! ناب به تهران آمد و در قصر دراکولا در جماران جلوس نمود.- خیلی زود روشن شد امام همان خودش بود و او خود خود را یک شبه - به درجه امام رسانده بود و زمان هم زمان حال نبود بلکه زمانی در عقب گردی چهار اسبه بسوی قرون وسطی بود. حیران و سرگردان - با کوله باری از خاطرات تظاهرات چندین و چندین میلیونی تهران و ایران آن روز- و راهپیماییهای منظم چند هزار نفره تمامی وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و ملی بسوی دانشگاه زیبایمان - تهران و سازمان دادن یک اعتصاب نشسته یکماهه در وزارتخارجه - بهدنبال سازمان و گروه و دستهای میگشتم که دوباره خود را با جفت پا به میان کارزاری این بار علیه ولایت مطلقه سلطان خمینی خلیفه اول بیاندازم.
القصه چون قوانین حاکم بر تشکیل مقاومت در تاریخ - و سازمان و تشکیلات مبارز - با قوانین حاکم بر باز کردن مغازه دو نبش و بنگاه معاملاتی فرق فاحش دارد - خیلی زود معین و مسلم شد که هسته اصلی مقاومت - از میان آن توفان خون برخاسته - در کجا شکل گرفت.
داستانی که از آن روزهای تهاجم دیو از اعماق قرون وسطی بر خاسته تا امروز گذشته است- باید هر ایرانی میهن دوست و آزادیخواه – که هرجا و هرکجا برای سرنگونی این غول لنگان مبارزه میکنند دستش مریزاد- و حتی آنانی را که محقق و پژوهشگر هستند- با وجدانی آگاه و دور از سایتهای حاجی آقا مصلحی و لابیهای معمم و مکلا و مع کراوات او و دور از تفاسیر شاخ و جهتدار بقایای ذوب شدگان در ولایت – را تشویق کند که در قضاوت یا بررسیهای خود سیر تحولات این سی و سه سال و سرفصلها و تحولات درونی و بیرونی ایران را بیطرفانه و بالاغیرتا عینی و ملموس و زمینی بررسی کنند. تا بدانند که راز و رمز اینکه این سازمان و این شورا و این مقاومت- که چندین بار سیاوشوار از میان بزرگترین آتشهای جنایت و سرکوب و سونامیهای منطقهیی و جهانی گذشت و در مقابل میلیاردها بشکه نفت و تانک و مسلسل و بمب و مزدور و پاسدار و بسیجی- و برادران عقیدتیشان در لبنان و سوریه و منطقه سبز بغداد - با دست خالی شروع کرد و با سوزن کوه کند چه بود.
دنیای امروز و علم و دانش سالهای سال است که هر پدیدهای را - که کوچکترینشان یک پارتیکل و اجزای درونی یک اتم و یا یک دی ان آ است و بزرگترینشان کره ماه و مریخ و زمین و سیارات دور دست- بهدقت و بدون هیچگونه پیشداوری بهدقت تمام و کمال بررسی میکند. بدون اینکه تنها منبع اطلاعاتش کتاب چهل ساله شده از نوع کتابهای بیات شده متخصصان مجاهدین! و نوشتهها و گفتههای کلی گویان و طرف کشان جبهه مقابل باشد و یا کتابهای درسی پر از تحریف و تقلب و واژگونه سرا از نوع دانش آخوندهای حکومتی. آنان -برخلاف اینان- از سر بخار درون و برون تحلیل و نظریه پردازی نمیکند.
دست به نقد - بقول همان خمینی- بنده عرض میکنم که- تا آنجا که به این سازمان و این شورای ملی مقاومت برمیگردد- من دلیل اصلی دیگری برای توجیه پیشبرد این کارزارهای پیچیده و این موفقیت ها- در مقابل انترناسیونال بیغیرتان و دلالان و مماشاتگران و هر چیز فروشان و ناسیونال جهل و جنایت و توطئه- عجالتاً غیر از این پنج عنصر اصلی- که ادامه چهار عنصر آب و خاک آتش باد هستند - ندارم:
آرمان والای بشری – تشکیلات محکم- رهبری با تدبیر- گرای درست - فدای حد اکثر. این عقیده من است و بنابراین -خواهش وارانه- توصیه میکنم کسی خود را بیهوده بیش از این زحمت نداده و چرتکه در دست حساب مادی و پولی را وسط نیاورد. پول نفت و پسته سه و نیم دهه است که به خزانه خامنهای و رفسنجانی و آقازادگان واریز میشود و زور و قدرت و نیروی نابود کننده ناشی از مماشات و کلان معامله هم در استیت دپارتمنت تنها ابرقدرت این دوره از تاریخ بشر انباشته شده است.
حالا سؤال اول: پیدا کنید آن هفت هشت ده نفر- که بهمراه خلبان بهزاد در پاریس با دست خالی پیاده شدند- چطور شد که در عرصه سیاسی و دیپلوماسی بیپدر و مادر و پیچیده وانفسای بینالمللی- آن دو نیروی فوقالذکر را شکست دادند؟ و سه سال پیش هم برادر جک استرا و بریتانیای کبیر و مماشاتگران صغیر کل اروپا را؟
نگران نباش!. معلم تاریخ ترا را در دور اول امتحانات نهایی رفوزه نمیکند. اگر جواب نداری - بقول هندیها مهربانی کرو- و چرت و پرت روی کاغذ برگه امتحان ننویس. تاریخ یکبار شاگردان تنبل و تکلیف نخوانده را تجدید میکند. در امتحان تجدیدی همین پاییز خودت را بیشتر آماده کن.