«بگو ای آسمان از دیدههایت با فلات من!
دهان بگشای ای باران!
بزن این پردهها را پس
زمین بگشای
ـ این خرگاه خونمستور ـ
دهان بگشای از این سکّهمرگ زندگیسوز شب شیخان!
بگو از رازهای سرزمین من...
دهان بگشای ای سنگ اوین!
دهلیز زندان!
ای زهار پوستین پوشیده راز!
دهان بگشای ای چاه جنایت...»
***
دهان بگشای ای باران!
بزن این پردهها را پس
زمین بگشای
ـ این خرگاه خونمستور ـ
دهان بگشای از این سکّهمرگ زندگیسوز شب شیخان!
بگو از رازهای سرزمین من...
دهان بگشای ای سنگ اوین!
دهلیز زندان!
ای زهار پوستین پوشیده راز!
دهان بگشای ای چاه جنایت...»
***
هنوز خاطر و روحمان در خبر جهانگیر و جانگداز «گورخوابی» در کشورمان غوطه میخورد که علی ربیعی (وزیر کار کابینهٴ روحانی) خبر از «کانال خوابی و پلخوابی» هم داد. وی در مصاحبه با تلویزیون آخوندی گفت: «کانالخواب هم ما داریم؛ الآن کنار کانالها داریم، زیر پلها داریم و جاهای مختلف داریم».
چشم مردم ایران روشن!
بیتردید اینها هنوز گوشهیی از تباهسازیهای این حاکمیت است؛ خبری دیگر که در گرگبازیهای درونی باندهای این رژیم، سر باز کرده است. حالا بنگریم که با این مردم چهها کردهاند که همین قدر و ذرهاش هم به بالای حاکمیت سرریز و مجبورشان به اعتراف کرده است.
از خرگاه و آستان این نظام ولایی که پا پیشتر بگذاریم، به چه دهلیزهای هزارتویی از جنایت که نرسیم! مگر زمین سینه بگشاید و آسمان دهان...
باشد که رنجها و نفرت و خشم و عصیان و ساختارشکنی مردم ایرانزمین باز هم دهانها و قلمهای دیگری از خرگاه دیوان را به اعترافهای ناگزیر باز کند؛ دهان و قلمهایی که ناگزیر باید از عربدهکشیهای خمینی در دهه 60 بگویند که با هر تنورهیی، هزارهزار انسان و جانهای پاک را در اوین و قزلحصار و زندانهای سراسر کشور به رگبار میبستند، از قتلعامهای پنهان دیگری بگویند و بنویسند، از وجهی دیگر از هیولاگری خمینی در جنگ هشت ساله ضدمیهنی؛ از پشتپردههای قتلهای زنجیرهای، از حجم جنایات علیه زنان و دختران این مرز و بوم که «جهان خبردار نشد» بر آنان چه گذشت؛ از گریههای عاشقانه و سوزهای مادرانی که سالها «سر بر سجده» داشتند و حالا دیگر «سر از سجاده برگرفتهاند» و خشمشان، خرگاه ولایت ضدبشر را نشانه گرفته است.
باشد که مقاومت و ایستادگی و غیرت مردم ایرانزمین و پیشتازان مجاهد و مبارزشان، دهانهای دژخیمان و جلادان و دجالان را به سخن آرد، تا سنگها، ذرهها، چاهها، دیوارها و اتاقهای استنطاق به حرف آیند و رازهای این سرزمینِ سکّهمرگ و خونمستور در سیوهشت سال حاکمیت خمینی و وارثان جنایتزیاش را باز و عیان کنند...
وای اگر از پس امروز بود فردایی... !
چشم مردم ایران روشن!
بیتردید اینها هنوز گوشهیی از تباهسازیهای این حاکمیت است؛ خبری دیگر که در گرگبازیهای درونی باندهای این رژیم، سر باز کرده است. حالا بنگریم که با این مردم چهها کردهاند که همین قدر و ذرهاش هم به بالای حاکمیت سرریز و مجبورشان به اعتراف کرده است.
از خرگاه و آستان این نظام ولایی که پا پیشتر بگذاریم، به چه دهلیزهای هزارتویی از جنایت که نرسیم! مگر زمین سینه بگشاید و آسمان دهان...
باشد که رنجها و نفرت و خشم و عصیان و ساختارشکنی مردم ایرانزمین باز هم دهانها و قلمهای دیگری از خرگاه دیوان را به اعترافهای ناگزیر باز کند؛ دهان و قلمهایی که ناگزیر باید از عربدهکشیهای خمینی در دهه 60 بگویند که با هر تنورهیی، هزارهزار انسان و جانهای پاک را در اوین و قزلحصار و زندانهای سراسر کشور به رگبار میبستند، از قتلعامهای پنهان دیگری بگویند و بنویسند، از وجهی دیگر از هیولاگری خمینی در جنگ هشت ساله ضدمیهنی؛ از پشتپردههای قتلهای زنجیرهای، از حجم جنایات علیه زنان و دختران این مرز و بوم که «جهان خبردار نشد» بر آنان چه گذشت؛ از گریههای عاشقانه و سوزهای مادرانی که سالها «سر بر سجده» داشتند و حالا دیگر «سر از سجاده برگرفتهاند» و خشمشان، خرگاه ولایت ضدبشر را نشانه گرفته است.
باشد که مقاومت و ایستادگی و غیرت مردم ایرانزمین و پیشتازان مجاهد و مبارزشان، دهانهای دژخیمان و جلادان و دجالان را به سخن آرد، تا سنگها، ذرهها، چاهها، دیوارها و اتاقهای استنطاق به حرف آیند و رازهای این سرزمینِ سکّهمرگ و خونمستور در سیوهشت سال حاکمیت خمینی و وارثان جنایتزیاش را باز و عیان کنند...
وای اگر از پس امروز بود فردایی... !