728 x 90

-

روزی روزگاری: ۲۵آبان ۱۲۹۳- بدرود سردار!

-

ستارخان
ستارخان
25آبان! این تنها یک تاریخ نیست. تاریخی که بر برگهای تقویم بیاید، آنگاه برگی دیگر، آن را به فراموشی بسپارد. 25آبان، یاد سرداریست که ایران، به اوآن می‌نازد. سرداری که در میانهٴ سختی، در برابر باریدن تیرهای توطئه و ابتلاء، ره ایستادگی و مقاومت تا به آخر برگزید.

25آبان، سالروز چشم بر هم نهادن همیشگی سردار ملی، ستارخان است. همو که زنده یاد کسروی درباره‌اش می‌نویسد: «... مشروطه از تمام ایران رخت بربسته و از تمام تبریز فقط در کوی امیرخیز و به دست ستّار زنده بود... مجاهدان به گرد سر او کم می‌بودند و بی‌گمان شماره‌شان به بیست تن نمی‌رسید». اما با این وجود، رسم مقاومت و تسلیم‌ناپذیری ستارخان بود که امیرخیز را، کانون فروزان نبرد بر ضداستبداد کرد تا این شعله افزون شد و یک‌سال بعد، به فتح تهران انجامید.

در رثای رسای ستار، در صدمین سالروز خاموشی‌اش، می‌توان از حماسه‌ها، جنگاوریها و شکوه پایداری‌اش، کتابها می‌توان نوشت. اما شاید تنها دو حماسه، گویای همه چیز سردار باشد:
روز 25تیر 1287، در بحبوحهٴ یورش نیروهای استبداد به محله مقاوم امیرخیز، سرکنسول روس در تبریز، که گمان داشت این تهاجمهای وحشیانه ستارخان را آماده تسلیم شدن کرده است، به محله امیرخیز پیش نزد ستارخان رفت. سرکنسول روس از سردار خواست که بیرق روس را بر سردر خانه‌اش بیاویزد تا از کینه‌کشی نیروهای دولتی در امان بماند. ستارخان بی‌درنگ در پاسخش گفت: «جنرال کنسول! من می‌خواهم هفت ‌دولت به زیر بیرق ایران درآید، من زیر بیرق بیگانه نروم».

...
روز 26تیرماه ستارخان برای برانگیختن دوباره شور آزادیخواهی در مردم، به ابتکار شورانگیزی دست زد. او سوار بر اسب با همان گروه اندک به محله‌ات مشروطه‌خواهان نشین، که بیرق سفید بر سردر خانه‌هایشان افراشته بودند‌، تاخت رفت و بیرقهای تسلیم را با شمشیر یا با گلوله تفنگ به زمین ریختانداخت. کسروی در این باره می‌گوید: «در اثر این ابتکار مردم دوباره به تکان آمدند و گرد نومیدی را از خود فشانده، برای کوشش آماده گردیدند».

...
بدین ترتیب، ستارخان، از یک طرف استواری و سرخم نکردن دست دراز نکردن در برابر بیگانه را به نسلهای بعدی آموخت آزمود، آنجا که آن پاسخ دندان شکن را به سرکنسول روس داد؛ از طرف دیگر، نشان داد که دشمن هر چقدر هم در تعادل قوای ظاهری، برتری داشته باشد، باز پاسخ در مقاومت است و به زیر کشیدن پرچمهای تسلیم و ذلت.

نگاهی به‌نوشته فرستادهٴ ویژه روزنامه تایم، چاپ آمریکا، به تاریخ 23سپتامبر 1908، درباره ستارخان، گویای تصویری از سیمای غرور آفرین و منش والای سردار ملی‌ست به دست می‌دهد: «ما ستارخان را با رئیس ستادش ملاقات کردیم. او در اتاق کوچکی زندگی می‌کرد که حتی فرش هم نداشت. او مردی موقر، خوش‌سیما و نافذ است؛ با چهره عام هر ایرانی. 45ساله به نظر می‌رسد، با صورتی آراسته و اصلاح شده، بجز سبیل‌های مشکی‌اش؛ اصلی‌ترین شاخص او چشمانش می‌باشد. او چشمان یک رهبر را دارد. با رنگ فولادی خاکستری و از زیر ابروان کشیده‌اش، نگاه نافذ خود را به طرف مقابل می‌دوزد. ما او را هم در شرایط عادی دیده‌ایم و هم در شرایطی بحرانی. در هر دو حال جذابیت شخصیت او به‌خوبی بارز است. او دارای شخصیتی ویژه است».
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/1a3d764a-7a27-437a-8c61-52a433ee68ee"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات