728 x 90

رویداد تاریخی

میلاد امیر مومنان پیشوای تاریخی مجاهدان علی علیه‌السلام فرخنده و مبارک باد

-

میلاد امیر مومنان پیشوای تاریخی مجاهدان علی علیه‌السلام
میلاد امیر مومنان پیشوای تاریخی مجاهدان علی علیه‌السلام

سیمای علی(ع)، بخشی واقعی و شور‌انگیز

از تاریخچه تکامل و پیشرفت انسانیت را منعکس می‌کند

 

مختصری از زندگی آن‌که سیمای راستین انسانیت بود

داستان تولد علی در خانه خدا کعبه خود حکایت شورانگیز و اعجاب‌آوری است. این بنای مبارک خانهٔ خدا از روزی که ابراهیم خلیل‌الله آن را برافراشت همواره مقدس‌ترین مکان در نزد مردم این سرزمین بود. شب ۱۳رجب، ۲۳سال قبل از هجرت، فاطمه بنت اسد همسر ابیطالب برای تبرک به‌سوی خانه خدا شتافت چیزی نگذشت که پاهایش بی‌رمق شده و دردی را به جان احساس کرد. کشان‌کشان خود را برای نهان داشتن از چشم مردمان به میان پرده‌های کعبه رساند. غیبت فاطمه به ۳روز انجامید تا آنگاه فاطمه رنگ‌پریده و ناتوان با نوزادی که در میان پرده کعبه پیچیده شده و در آغوشش آرام گرفته به پیش آمد. چشم‌های حیرت‌زده مردم اطراف با ناباوری این مولود تازه‌زاد را نگریستند. او علی‌ابن‌ ابیطالب بود.

حدود ۳سال پیش از بعثت حضرت محمد(ص)، خشکسالی مکه را فراگرفت. محمد(ص) که خود دوران کودکی و جوانی‌اش را تحت سرپرستی ابوطالب عمویش گذرانده بود، اینک که صاحب خانه و خانوادهای شده بود بر آن شد تا در این خشکسالی باری را از دوش ابوطالب برگیرد. ابوطالب ۴پسر داشت: طالب، جعفر، عقیل و علی.

محمد از عموهایش حمزه و عباس خواست تا هر کدام‌شان یکی از فرزندان ابوطالب را تحت سرپرستی بگیرد. عباس، طالب و حمزه، جعفر را پذیرفتند. عقیل نیز به درخواست ابوطالب نزد پدر باقی ماند و در این میان محمد نیز علی را برگزید و بدین‌ ترتیب دست تقدیر و فرمان مشیت پروردگار علی را به خانهٔ محمد و خدیجه همسرش رساند.

 

اندیشه و کردار علی به خود نیآمد مگر پس از آن‌که چشمش به سیمای مطهر محمد گشوده و روشن گردید. بر سیاق عادت، علی شبی خواست در حجرهٔ محمد وارد شود تا در جمع کوچک او و همسر بزرگوارش خدیجه مأنوس شود. لحظه‌ای بیش نگذشت که محمد و خدیجه را در حال رکوع و سجود در مقابل خدای واحد یافت. بر جای خویش متحیر و حیران متوقف ماند تا دست‌های بزرگ محمد را بر شانه‌های کوچک خویش بازیافت و اینک این محمد رسول خدا بود که او را به اسلام فرامی‌خواند.

علی شبی را تبدار و بی‌قرار گذراند و خود را با همه خردسالی‌اش در مقابل بزرگ‌ترین انتخاب زندگی خویش یافت. اما سرانجام آن‌چنان که شایسته اولین مرد ایمان آورنده به پیامبر است، به‌جانب محمد شتافت و چنین لب به سخن گشود: پسرعموی عزیزم حق را شنیدم و پذیرفتم.

 

در سال سوم بعثت روزی محمد نزدیکان و سران خاندانش را به خانه خود فراخواند. همهٔ بزرگان قوم و صاحبان نفوذ در خانهٔ پیامبر جمع شدند و آنگاه محمد دعوت خود را بر آنان آشکار کرد. اما آنها جملگی از وی روی برتافتند و محمد را به سحر و فریبکاری متهم ساختند. پیامبر گفت: پروردگارم مرا مأمور ساخته است تا شما را به‌سوی وی بخوانم کیست از شما که مرا پشتیبانی کند؟ و از آن جمع کسی دعوت او را اجابت نکرد. تنها لحظه‌ای بعد ابولهب عموی محمد او را مخاطب قرار داد و گفت: تو گمان داری که خداوندت برگزیده است و از ما یاری می‌جویی؟

در این هنگام علی که آرام و قرار نداشت، با آن که سنش از همه کمتر بود دست‌هایش را به‌سوی آن سرچشمه رحمت و رهایی گشود و فریاد زد: سرسختی و گمراهی این مردم تو را نگران و افسرده نسازد. اینک یا رسول‌الله منم یاور تو.

در دهمین سال بعثت ابوطالب و خدیجه همسر بزرگوار پیامبر درگذشتند. دیگر هیچ حامی و پشتیبانی برای محمد باقی نماند. سران قریش بر آن شدند تا با کشتن پیامبر کار را یک‌سره کنند. از هر قبیله یک تن برای قتل محمد اجتماع کردند. و از هر سو به‌جانب حجرهٔ محمد شتافتند با شمشیرهایی در دست، اما علی‌ابن‌ ابیطالب را در بستر پیامبر آرمیده یافتند. علی علیه‌السلام جان خویش را فدای محمد کرده بود تا او به‌سلامت از مکه خارج شود.

پس از هجرت به مدینه حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله بر آن شد تا در میان مهاجرین و انصار، پیمان برادری برقرار سازد. از این‌رو از هر یک از پیروانش خواست تا یکی دیگر را به برادری خویش برگزیند محمد نیز علی را در آغوش خویش فشرد و با عقد اخوت با او افتخارش بخشید. در ماه رمضان دومین سال هجرت، پیامبر برای مجازات سران مکه که اموال مهاجرین را غارت کرده بودند، طرح حمله به یکی از کاروان‌های بزرگ قریش را به اجرا گذاشت. ابوسفیان از سران مکه کمک طلبید و قریش نیز با ساز و برگ راهی جنگ با مسلمانان شدند. ۲سپاه در بدر مقابل یکدیگر صف‌آرایی کردند. در چنین میدانی علی به‌نیکی درخشید. قریش در این نبرد حدود ۷۰تن کشته داد که از این تعداد فقط ۲۲تن را علی شخصاً کیفر داد.

 

یک‌سال بعد در جنگ اُحد نیز این علی‌ابن ابی‌طالب بود که چون صاعقه‌ای از خشم و ایمان می‌درخشید و از پیامبر دفاع می‌کرد. ذوالفقارش را فرمان سکونی نبود و شمشیرش در پیشاپیش خشمش میان گردن‌ها و قلب‌های کفار می‌چرخید تا آنگاه که ندای جبرئیل امین رسید: لا فتا الا علی لا سیف الاّ ذوالفقار؛ نیست جوانمردی هم‌چون علی و نیست شمشیری چون ذوالفقار.

در جنگ خندق نیز طلایه‌دار علی بود و در آن نبرد سهمگین با شمشیر پیامبر به دفاع از مدینه برخاست و نبرد را با پیروزی محمد و یارانش به پایان رساند.

پیامبر در ماه صفر سال هفتم هجرت به یارانش فرمان داد تا آمادهٔ جنگ شوند، هدف خیبر بود که طایفه‌ای از سرسخت‌ترین دشمنان نهضت پیامبر در آنجا قلعه‌های استوار و دژهای بلند برپا داشته بودند ۱۰هزار مرد جنگی و پهلوانان بهنام هم‌چون مرحب، حارث، حُصیر، یاسر و عامر که آوازه‌شان در سراسر شبه‌جزیره بلند بود حافظان قله‌های خیبر بودند. پیغمبر با ۱۴۰۰پیاده و ۲۰۰سواره برای جنگ با قوای دشمن در خیبر از مدینه بیرون رفت. روزهای اول و دوم پیامبر فرماندهی سپاه را به ترتیب به ۲تن از صحابهٔ مشهورش سپرد اما توفیقی حاصل نشد و آنها بدون نتیجه به نزد محمد بازگشتند. رسول خدا آنگاه به قلاع دشمن نگریست و گفت به خدا سوگند فردا صبح پرچم را به‌دست کسی می‌دهم که خدا و رسول او را دوست دارند و او خدا و رسول را دوست می‌دارد. و او علی علیه‌السلام بود که یکایک پهلوانان دشمن را از سر راه برداشت و در قلعهٔ خیبر را برکند و خیبر را فتح کرد.

روز فتح مکه نیز علی در کنار محمد بود و آنگاه که بت‌ها را در خانهٔ کعبه فرومی‌افکند، و بر بت‌های بلندتر دست نمی‌یافت، علی را بر شانهٔ خویش بالا می‌برد تا او بت‌ها را فروکشد.

 

در بازگشت از حجةالوداع، هنگامی که پیامبر در محلی به‌‌نام غدیر خم فرود آمد علی را بر فراز تلی از جهاز شتر برده رو به یاران کرد و گفت، هر کس که من مولای او هستم، علی مولای اوست و بدین ترتیب، با معرفی نمونهٔ ممتاز و متکامل آئین خویش به مردم، آنان را برای همیشه در تشخیص و قضاوت حق و باطل هدایت فرمود.

حضرت محمد(ص) سپس در آخرین ساعات حیاتش، علی را طلبید. انگشتر خویش را به دستان علی کرد و شمشیر، زره و مرکب سواریش را به او بخشید. آنگاه ساعتی را در خلوت با علی به نجوا نشست که هیچ‌کس هیچ‌گاه ندانست در آن لحظات ملکوتی بر این دو چه گذشت. تنها وقتی از علی دربارهٔ آن خلوت پرسیدند، پاسخ داد: "به آنچه باید انجام دهم، وصیتم نمود و هزار درِ علم به رویم گشود که از هر یک‌ هزار در گشوده شود".

پس از درگذشت پیامبر بزرگ خدا، علی به‌خوبی می‌دانست همهٔ انحراف‌ها از آئین محمد، تنها ادامهٔ تغییر شکل یافتهٔ تمایلات دوران جاهلیت اما تحت نام اسلام، است. با این همه علی در برابر ظلمی که در حقش رواشد، سکوت پیشه کرد زیرا او فراتر از هر چیز به حیات نهال نوپایی می‌اندیشید که رهبرش محمد آن را بر زمین لم‌یزرع و سوزان کاشته بود. علی علیه‌السلام در شرایطی مسئولیت حکومت و خلافت را پذیرفت که ۲۵سال از وفات پیغمبر گذشته بود. طی آن ۲۵سال جامعه از ارزش‌های انقلابی و توحیدی فاصله گرفته بود. در نتیجه اشرافیتی جدید شکل گرفته و زمین‌داران بزرگ پدید آمده بود. برده‌داری نیز با اسیر کردن مردمان کشورهای فتح‌شده دوباره جان گرفته بود.

این عوامل باعث اوجگیری قیام توده‌یی مردم شد و معترضان از مصر و کوفه و بصره و مدینه، خانه خلیفه سوم عثمان را محاصره کرده و او را بین استعفا و یا مرگ مخیر کردند. در نهایت به‌رغم این‌که علی علیه‌السلام بسیار تلاش کرد که معترضان را از کشتن عثمان باز بدارد و حتی فرزندان خودش، امام حسن و امام حسین را به نگهبانی از عثمان گماشت و کوشید عثمان را به پذیرش درخواست‌های انقلابیون راضی کند ولی چون عثمان نپذیرفت، مردم او را از پای درآوردند.

چنین بود که علی علیه‌السلام با امواج گستردهٔ توده‌های مردمی که مصرانه از او می‌خواستند که حکومت را بپذیرد مواجه شد و به‌رغم اکراهش مسئولیت حکومت را پذیرفت و در همان اولین موضع‌گیری‌اش با قاطعیت سوگند خورد که حقوق به یغما رفته مردم را به صاحبانش برمی‌گرداند. اشراف اموی به سراغ او آمدند و به طمع به سازش کشیدن به او گفتند: «به شرطی بیعت می‌کنیم که همان درآمد مادی روزگار عثمان را برای ما تثبیت کنی» پاسخ حضرت علی علیه‌السلام، البته «نه» بود. «نه»یی که پذیرش همهٔ سختی‌ها، افترا و تهمت و توطئه از جانب دشمنان گوناگون را به‌دنبال داشت.

 

چرا که از نظر علی(ع)، فلسفه زمامداری و دخالت در امور اجتماعی و سیاسی، تنها از مسئولیت عقیدتی و سمت‌گیری طبقاتی او می‌گذرد. و این رویکرد علی(ع) نیاز به‌استدلال زیادی ندارد، چرا که خود، حق کلام را ادا فرموده است. از جمله همان‌ کلام مشهور خودش در خطبه شقشقیه، خطبه سوم نهج‌البلاغه:

«قسم به‌ پروردگاری که بذرها را می‌شکافد و گیاهان را می‌رویاند، اگر درخواست مردم نبود و اگر با وجود حمایت و یاوری مردم و مؤمنان، حجت بر من تمام نشده بود، و اگر نبود آنچه خداوند از دانایان و آگاهان تعهد گرفته که بر شکم‌بارگی ستمکاران و بی‌نوایی ستم‌شدگان صبر و سازش نکنند، زمام شتر قدرت و زمامداری را بر‌ گردن همان ناقه انداخته و این مرحله اخیر(یعنی درخواست شدید مردم پس از قتل عثمان) را با همان کاسه‌یی سیراب می‌کردم که پیشینیان سیراب شده بودند و آنگاه مشاهده می‌کردید که دنیای شما و ریاست و حاکمیتش در نزد من بی‌ارزش‌تر از ترشح عطسه یک بزغاله است».

غایت و هدف زمامداری از نظر علی(ع)، تنها و تنها عهدی است که خداوند از مؤمنان آگاه، مبنی بر حمایت از ستم‌دیدگان گرسنه‌مانده در برابر حق‌خوران... گرفته است.

 

آری، نهایتاً «نه»یی که مولا علی به اشراف اموی گفت، باعث دشمنی اشرافیت غارتگر و توطئه و تهاجم از همه سو، علیه او از جمله مرتجعینی هم‌چون خوارج شد.

و بدین‌سان علی علیه‌السلام در مسیر مواضع عدالت‌جویانه و ایستادگی‌اش در برابر اشرافیت و ارتجاع و قشری‌گری زمان خود، به‌شهادت رسید.

به این ترتیب علی(ع) به‌روشنی برای پیروانش هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد که جوهر سیاست و مبارزه و زمامداری، همانا جوهر طبقاتی آن است، یعنی حمایت از ستم‌دیدگان محروم و رهایی دادن آنها در برابر استثمارکنندگان غارتگر.

 
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/aec30ab6-ae92-481a-b5ad-09d1cda08778"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات