اطراف بیمارستانها آگهیهایی فروش کلیه که بر دیوارها نصب شده است، دل هر عابری را به درد میآورد. سالها است کلیه فروشی در نظام ولایتفقیه رواج و رونق گرفته است. کلینیکهای خصوصی خرید و فروش کلیه راهاندازی شده است، از هر قشری که نگاه کنی فروشنده کلیه وجود دارد تا جایی که متقاضیان فروش کلیه 4برابر نیاز بیماران کلیوی است که نیاز به پیوند کلیه دارند.
از میان عملهای جراحی پیوند کلیه تنها 30 درصد از کلیههایی که پیوند زده میشود مربوط به افرادی است که به دلایل انسانی وصیت میکنند پس از فوت کلیههایشان برای بیماران نیازمند پیوند زده شود. 70 درصد بقیه پیوندها از طریق پیوند کلیه افراد زنده که کلیههایشان را میفروشند، انجام میگیرد. مشکل مالی کلید واژه تمام آگهیهای این چنینی است و نقطه مشترک همه آدمهایی که حاضرند کبد یا کلیهشان را به مزایده بگذارند. یکی را صاحبخانه جواب کرده و نمیتواند برای رهن خانهاش پولی دست و پا کند، دیگری بدهکار است و آن یکی تصادف کرده و دیه بر گردنش است. شاید درهای بسته، آخرین راهی را که جلوی پایشان گذاشته است؛ فروش تکهای از بدنشان است. بعضی از جوانان مجبورند کلیهشان را بفروشند، اما آنچنان متقاضی فروش کلیه زیاد است که بعضاً یک سال طول میکشد تا نوبت به آنان برسد. جوانی بهخاطر اینکه نمیتواند مخارج بیماری خانوادهاش را بپردازد مجبور به فروش کلیه شده است، اما از آنجایی که نمیتواند که به موقع کلیه را به فروش برساند و بیمارش را درمان کند بیمار فوت میکند. .
مشکلات یک دختر جوان که قلب هر انسان را به درمیآورد این چنین است: مادرم بیمار است، نمیتوانم او را تنها بگذارم؛ کسی را هم جز من ندارد و به همین دلیل امکان اینکه بتوانم جایی کار کنم را ندارم. به غیر از این مستاجر هم هستیم و هزینههای سنگین بیماری مادرم هم روی دوش من است، در موقعیت بدی قرار گرفتهام و لحظات بسیار سختی را میگذرانم، هر چقدر فکر میکنم چاره دیگری بهجز فروش کلیه به ذهنم نمیرسد. به همین خاطر کلیهام را بهمبلغ 30میلیون تومان برای فروش گذاشتهام تا شاید بخشی از مشکلاتمان حل شود.
از میان عملهای جراحی پیوند کلیه تنها 30 درصد از کلیههایی که پیوند زده میشود مربوط به افرادی است که به دلایل انسانی وصیت میکنند پس از فوت کلیههایشان برای بیماران نیازمند پیوند زده شود. 70 درصد بقیه پیوندها از طریق پیوند کلیه افراد زنده که کلیههایشان را میفروشند، انجام میگیرد. مشکل مالی کلید واژه تمام آگهیهای این چنینی است و نقطه مشترک همه آدمهایی که حاضرند کبد یا کلیهشان را به مزایده بگذارند. یکی را صاحبخانه جواب کرده و نمیتواند برای رهن خانهاش پولی دست و پا کند، دیگری بدهکار است و آن یکی تصادف کرده و دیه بر گردنش است. شاید درهای بسته، آخرین راهی را که جلوی پایشان گذاشته است؛ فروش تکهای از بدنشان است. بعضی از جوانان مجبورند کلیهشان را بفروشند، اما آنچنان متقاضی فروش کلیه زیاد است که بعضاً یک سال طول میکشد تا نوبت به آنان برسد. جوانی بهخاطر اینکه نمیتواند مخارج بیماری خانوادهاش را بپردازد مجبور به فروش کلیه شده است، اما از آنجایی که نمیتواند که به موقع کلیه را به فروش برساند و بیمارش را درمان کند بیمار فوت میکند. .
مشکلات یک دختر جوان که قلب هر انسان را به درمیآورد این چنین است: مادرم بیمار است، نمیتوانم او را تنها بگذارم؛ کسی را هم جز من ندارد و به همین دلیل امکان اینکه بتوانم جایی کار کنم را ندارم. به غیر از این مستاجر هم هستیم و هزینههای سنگین بیماری مادرم هم روی دوش من است، در موقعیت بدی قرار گرفتهام و لحظات بسیار سختی را میگذرانم، هر چقدر فکر میکنم چاره دیگری بهجز فروش کلیه به ذهنم نمیرسد. به همین خاطر کلیهام را بهمبلغ 30میلیون تومان برای فروش گذاشتهام تا شاید بخشی از مشکلاتمان حل شود.