پس از انتشار اخباری پیرامون اعدام شمار زیادی از زندانیان در زندان وکیلآباد مشهد در روزهای گذشته، یکی از زندانیان سیاسی این زندان با انتشار نامهیی سرگشاده بسیاری از جنایات و ابعاد پنهان اعدامهای گروهی و مخفیانه در این زندان را منتشر نموده است. در این نامه تعداد اعدامهای مخفیانه در یکسال گذشته در زندان وکیلآباد مشهد حدود ۵۰۰نفر اعلام شده است.
در این نامه سرگشاده آمده است: در فاصله بین تیرماه ۸۸ الی فروردین ۸۹ نزدیک به ۲۵۰نفر در زندان وکیلآباد مشهد اعدام گشتهاند. مردادماه سال ۸۸، ۶۸نفر، آبانماه سال ۸۸، ۴۰نفر، دیماه سال ۸۸، ۳۰نفر، اواخر بهمنماه سال ۸۸، تقریباً ۲۰نفر و فروردین ۸۹ بیشتر از ۵۰نفر.
این ارقام جدای از آمار زنانی است که در هر سری از بند زنان اعدام میشوند، که از رقم حقیقی آن اطلاعی در دست نیست و همچنین جدای از تعداد زندانیانی است که از شهرستانهای اطراف مشهد خصوصاً تربت حیدریه و فریمان که جهت اجرای حکم اعدام به زندان وکیلآباد مشهد در این مدت منتقل شدهاند.
همچنین در مرداد سال ۸۹ هر هفته و در ۴نوبت اعدام گروهی و دستجمعی در رقمی حدود ۷۰نفر در هر سری اعدام شدهاند: در تاریخ چهارشنبه ۱۳مرداد ۸۹، ۷۰نفر و در تاریخ چهارشنبه ۲۷مرداد، ۶۷نفر اعدام شدهاند. در دو تاریخ ۶ و ۱۹مرداد نیز رقمی بین ۶۰ تا ۷۰نفر اعدام شدهاند که البته آمار دقیق همچنان نامشخص است.
متن کامل نامه افشاگرانه زندانی سیاسی در زندان مشهد که خود از نزدیک در زندان وکیلآباد مشهد مشاهده کرده است:
در زندان وکیلآباد مشهد فجایعی به وقوع میپیوندد که سبعیت آن توصیفناپذیر است. اندرزگاه ۵ زندان وکیلآباد مشهد رمزآلودترین و مخفیترین بند زندان وکیلآباد مشهد بوده که با چیدن پتو در ورودی اندرزگاه در هنگام بازرسیهای بینالمللی، بهعنوان انبار پتو معرفی میگردد و کمتر کسی اطلاعاتی دقیق از وضعیت آن دارد. اندرزگاه ۵ زندان وکیلآباد مشهد شامل ۴ بند به ترتیب:
بند ۱۰۱ : محکومین به اعدام به جرم فروش مواد مخدر بیش از ۵۰۰نفر
بند ۱۰۲ : اکثراً محکومین به قصاص، ۳۰۰نفر و دیگر جرایم حدود ۲۵۰نفر
بند ۱۰۳ : بند جوانان ۱۸ تا ۲۵سال با جرایم سرقت، زنا، فروش مواد مخدر، حدوداً ۶۰۰نفر
بند ۱۰۴ : جرایم سرقت، مواد مخدر، زنا، ۲۵سالهها به بالا حدوداً ۶۰۰نفر
در هر یک از بندهای ۱۰۲ ، ۱۰۳ و ۱۰۴ حدوداً ۲۰۰نفر محکومین به اعدام هستند که با تایید حفاظت زندان از بند ۱۰۱ به آنجا منتقل شدهاند.
بند ۱۰۱ زندان وکیلآباد مشهد حساسترین بند زندان است. تدابیر شدید امنیتی بر آنجا حکمفرماست. برخلاف دیگر بندهای زندان بند ۱۰۱ با درب دوجدارهی آهنی که قابل رویت از بیرون به داخل بند نیست، مسدود گشته و تردد افراد به ندرت و با هماهنگی حفاظت زندان صورت میگیرد. افراد حاضر در این بند برای تماس تلفنی تنها با شمارههایی میتوانند تماس بگیرند که حفاظت زندان آن را قبلاً تایید کند… حکم اعدام به هیچ کدام از آنان حتی وکلا و خانوادههایشان ابلاغ کتبی نمیگردد و فقط شفاهاً به آنان در بیدادگاه انقلاب و یا توسط یکی از ماموران زندان به آنان ابلاغ میگردد. این در حالی است که هیچکدام از آنان از زمان اجرای احکام خویش مطلع نیستند و در هر تاریخ نامشخص اجرای احکام اعدام، همه باید خود را مرده حساب کنند. یعنی افراد قبل از اعدام در ذهنشان بارها اعدام میشوند.
شاید توصیف لحظههای اعدام، ما را با گوشهیی از این رنج عظیم آشنا کند. هر دو یا سه ماه همه منتظرند که بار دیگر در روزی نامشخص اجرای احکام اعدام اتفاق افتد. ناگهان در روزی از همین روزها در حدود ساعت ۴ عصر تلفن در کل زندان بر خلاف روال معمول قطع میگردد. هواخوریها تخلیه میشوند، افراد به داخل بندها و سپس به داخل اتاقها هدایت میگردند. تردد در تمام زندان متوقف میگردد و در این لحظه همه میدانند که اعدام دستجمعی دیگری به وقوع میپیوندد. رنگها پریده، قلبها پرتپش، محکومین به اعدام اکثراً بهتزده، عدهیی در حال اشکریختن آرام و بیصدا و دیگرانی که با آنان همدردی میکنند. همگی آرامند و سکوت مطلق حکمفرماست. عدهیی از محکومین به اعدام بیآنکه بدانند نامشان در لیست اعدامیان این سری از اعدامها قرار دارد یا نه، همچون دفعات گذشته با آرامشی از سر استیصال لباسهای سفید اتو کشیده میپوشند و خود را آماده مرگ میکنند تا هنگام تحویل اجساد به خانوادههایشان نشان دهند که کاملاً آرام بودهاند. شاید کمی تصلیبخش دردهای آنان باشند و چهرههایی که نفرت نسبت به این همه زشتی و قساوت در وجودشان موج میزند، چه محکومین اعدام و چه دیگر زندانیان.
آری، محکومین به اعدام همه آمادهاند اما نمیدانند این بار نوبت کیست. ناگهان با ورود رئیس زندان، مسئول حفاظت زندان و دادستان مشهد نامها خوانده میشوند. چارهیی نیست جز خروج و روانه شدن به سوی سرنوشتی که قطعاً ناعادلانه است. عدهیی بیرون میآیند، مستاصل با نگاهی نگران از آینده همسر و فرزندانشان، عدهیی حتی توان بلندشدن ندارند. بعد از جمعآوری افراد، آنها را برای غسل به بند ۶/۱ ، بند مخصوص حفاظت (تحتنظر کامل حفاظت اطلاعات زندان)، منتقل میکنند. در آنجا در سوییتهای تنبیهی کثیف، ۶ یا ۷نفر وارد میشوند تا غسل کنند و بعد آنها را در انبار بند ۶/۱ جمع میکنند تا وصیتنامه بنویسند. گریهها به فریاد تبدیل میشود، عدهیی هم ساکتند و بیرمق و عدهیی هم با فریاد خدا را صدا میکنند و از او میخواهند خانوادهشان را نگهدار باشد. اگرچه از حق خویش برای ملاقات عزیزانشان برای آخرین بار محرومند اما عکس فرزندانشان را میبوسند و در لای کاغذ وصیتنامه میگذاردند تا از طریق دوستانشان یا مسئولان زندان هنگام تحویل وسایلشان به خانوادهها داده شود. حدوداً ساعت ۶ به سمت محل اعدام که در راهرو ورودی ملاقات شرعی و حضوری است، حرکت میکنند. راهرویی بدون سقف که طنابها که با نام افراد مشخص شده، به تیرآهنهای خارجشده از سقف ساختمان کنار راهرو آویزان شده و همه اعدامیها که از دستههای ۱۵نفری تا ۷۰نفری تاکنون بودهاند، همزمان چهارپایهها توسط گارد مخصوص زده میشود، زیر پایشان خالی میشوند و با هم اعدام میگردند، اعدام دستجمعی و پایان زندگی…
تا چند روز بعد از این اتفاق، زندان در سکوت، بیرمقی و غم فرو میرود. فردای آن روز از طرق مختلف خانوادهها مطلع میگردند و پس از پرداخت هزینهی طناب دار، عزیزانشان را تحویل میگیرند.
این تنها گوشهیی از واقعیات تلخی بود که به تصویر کشیده شد.
در این نامه سرگشاده آمده است: در فاصله بین تیرماه ۸۸ الی فروردین ۸۹ نزدیک به ۲۵۰نفر در زندان وکیلآباد مشهد اعدام گشتهاند. مردادماه سال ۸۸، ۶۸نفر، آبانماه سال ۸۸، ۴۰نفر، دیماه سال ۸۸، ۳۰نفر، اواخر بهمنماه سال ۸۸، تقریباً ۲۰نفر و فروردین ۸۹ بیشتر از ۵۰نفر.
این ارقام جدای از آمار زنانی است که در هر سری از بند زنان اعدام میشوند، که از رقم حقیقی آن اطلاعی در دست نیست و همچنین جدای از تعداد زندانیانی است که از شهرستانهای اطراف مشهد خصوصاً تربت حیدریه و فریمان که جهت اجرای حکم اعدام به زندان وکیلآباد مشهد در این مدت منتقل شدهاند.
همچنین در مرداد سال ۸۹ هر هفته و در ۴نوبت اعدام گروهی و دستجمعی در رقمی حدود ۷۰نفر در هر سری اعدام شدهاند: در تاریخ چهارشنبه ۱۳مرداد ۸۹، ۷۰نفر و در تاریخ چهارشنبه ۲۷مرداد، ۶۷نفر اعدام شدهاند. در دو تاریخ ۶ و ۱۹مرداد نیز رقمی بین ۶۰ تا ۷۰نفر اعدام شدهاند که البته آمار دقیق همچنان نامشخص است.
متن کامل نامه افشاگرانه زندانی سیاسی در زندان مشهد که خود از نزدیک در زندان وکیلآباد مشهد مشاهده کرده است:
در زندان وکیلآباد مشهد فجایعی به وقوع میپیوندد که سبعیت آن توصیفناپذیر است. اندرزگاه ۵ زندان وکیلآباد مشهد رمزآلودترین و مخفیترین بند زندان وکیلآباد مشهد بوده که با چیدن پتو در ورودی اندرزگاه در هنگام بازرسیهای بینالمللی، بهعنوان انبار پتو معرفی میگردد و کمتر کسی اطلاعاتی دقیق از وضعیت آن دارد. اندرزگاه ۵ زندان وکیلآباد مشهد شامل ۴ بند به ترتیب:
بند ۱۰۱ : محکومین به اعدام به جرم فروش مواد مخدر بیش از ۵۰۰نفر
بند ۱۰۲ : اکثراً محکومین به قصاص، ۳۰۰نفر و دیگر جرایم حدود ۲۵۰نفر
بند ۱۰۳ : بند جوانان ۱۸ تا ۲۵سال با جرایم سرقت، زنا، فروش مواد مخدر، حدوداً ۶۰۰نفر
بند ۱۰۴ : جرایم سرقت، مواد مخدر، زنا، ۲۵سالهها به بالا حدوداً ۶۰۰نفر
در هر یک از بندهای ۱۰۲ ، ۱۰۳ و ۱۰۴ حدوداً ۲۰۰نفر محکومین به اعدام هستند که با تایید حفاظت زندان از بند ۱۰۱ به آنجا منتقل شدهاند.
بند ۱۰۱ زندان وکیلآباد مشهد حساسترین بند زندان است. تدابیر شدید امنیتی بر آنجا حکمفرماست. برخلاف دیگر بندهای زندان بند ۱۰۱ با درب دوجدارهی آهنی که قابل رویت از بیرون به داخل بند نیست، مسدود گشته و تردد افراد به ندرت و با هماهنگی حفاظت زندان صورت میگیرد. افراد حاضر در این بند برای تماس تلفنی تنها با شمارههایی میتوانند تماس بگیرند که حفاظت زندان آن را قبلاً تایید کند… حکم اعدام به هیچ کدام از آنان حتی وکلا و خانوادههایشان ابلاغ کتبی نمیگردد و فقط شفاهاً به آنان در بیدادگاه انقلاب و یا توسط یکی از ماموران زندان به آنان ابلاغ میگردد. این در حالی است که هیچکدام از آنان از زمان اجرای احکام خویش مطلع نیستند و در هر تاریخ نامشخص اجرای احکام اعدام، همه باید خود را مرده حساب کنند. یعنی افراد قبل از اعدام در ذهنشان بارها اعدام میشوند.
شاید توصیف لحظههای اعدام، ما را با گوشهیی از این رنج عظیم آشنا کند. هر دو یا سه ماه همه منتظرند که بار دیگر در روزی نامشخص اجرای احکام اعدام اتفاق افتد. ناگهان در روزی از همین روزها در حدود ساعت ۴ عصر تلفن در کل زندان بر خلاف روال معمول قطع میگردد. هواخوریها تخلیه میشوند، افراد به داخل بندها و سپس به داخل اتاقها هدایت میگردند. تردد در تمام زندان متوقف میگردد و در این لحظه همه میدانند که اعدام دستجمعی دیگری به وقوع میپیوندد. رنگها پریده، قلبها پرتپش، محکومین به اعدام اکثراً بهتزده، عدهیی در حال اشکریختن آرام و بیصدا و دیگرانی که با آنان همدردی میکنند. همگی آرامند و سکوت مطلق حکمفرماست. عدهیی از محکومین به اعدام بیآنکه بدانند نامشان در لیست اعدامیان این سری از اعدامها قرار دارد یا نه، همچون دفعات گذشته با آرامشی از سر استیصال لباسهای سفید اتو کشیده میپوشند و خود را آماده مرگ میکنند تا هنگام تحویل اجساد به خانوادههایشان نشان دهند که کاملاً آرام بودهاند. شاید کمی تصلیبخش دردهای آنان باشند و چهرههایی که نفرت نسبت به این همه زشتی و قساوت در وجودشان موج میزند، چه محکومین اعدام و چه دیگر زندانیان.
آری، محکومین به اعدام همه آمادهاند اما نمیدانند این بار نوبت کیست. ناگهان با ورود رئیس زندان، مسئول حفاظت زندان و دادستان مشهد نامها خوانده میشوند. چارهیی نیست جز خروج و روانه شدن به سوی سرنوشتی که قطعاً ناعادلانه است. عدهیی بیرون میآیند، مستاصل با نگاهی نگران از آینده همسر و فرزندانشان، عدهیی حتی توان بلندشدن ندارند. بعد از جمعآوری افراد، آنها را برای غسل به بند ۶/۱ ، بند مخصوص حفاظت (تحتنظر کامل حفاظت اطلاعات زندان)، منتقل میکنند. در آنجا در سوییتهای تنبیهی کثیف، ۶ یا ۷نفر وارد میشوند تا غسل کنند و بعد آنها را در انبار بند ۶/۱ جمع میکنند تا وصیتنامه بنویسند. گریهها به فریاد تبدیل میشود، عدهیی هم ساکتند و بیرمق و عدهیی هم با فریاد خدا را صدا میکنند و از او میخواهند خانوادهشان را نگهدار باشد. اگرچه از حق خویش برای ملاقات عزیزانشان برای آخرین بار محرومند اما عکس فرزندانشان را میبوسند و در لای کاغذ وصیتنامه میگذاردند تا از طریق دوستانشان یا مسئولان زندان هنگام تحویل وسایلشان به خانوادهها داده شود. حدوداً ساعت ۶ به سمت محل اعدام که در راهرو ورودی ملاقات شرعی و حضوری است، حرکت میکنند. راهرویی بدون سقف که طنابها که با نام افراد مشخص شده، به تیرآهنهای خارجشده از سقف ساختمان کنار راهرو آویزان شده و همه اعدامیها که از دستههای ۱۵نفری تا ۷۰نفری تاکنون بودهاند، همزمان چهارپایهها توسط گارد مخصوص زده میشود، زیر پایشان خالی میشوند و با هم اعدام میگردند، اعدام دستجمعی و پایان زندگی…
تا چند روز بعد از این اتفاق، زندان در سکوت، بیرمقی و غم فرو میرود. فردای آن روز از طرق مختلف خانوادهها مطلع میگردند و پس از پرداخت هزینهی طناب دار، عزیزانشان را تحویل میگیرند.
این تنها گوشهیی از واقعیات تلخی بود که به تصویر کشیده شد.