728 x 90

كمپ اشرف,

قلب و گلوله - برای قتل‌عام ۱۰شهریور اشرف

-

نمادی از شهدای مجاهد خلق
نمادی از شهدای مجاهد خلق
با صدایی مهیب و چرخشی دیوانه‌وار از لوله‌ی سلاح بیرون جهید. صفیرش خط سرخی در هوا کشید. با خشمی آتشین، شتابان به سوی قلب انسانی می‌رفت که در مقابلش بر چوبه‌یی بسته شده بود. ثانیه‌یی نگذشت تا لحظه‌ی تلاقی فرا رسید.
به قلب که رسید، قاهرانه و فاخرانه فریاد سرداد: «هان! حال چه می‌گویی؟ می‌بینی که رسیدم. تنم از جنس سرب و آتش است و تو بیش از تکه‌یی گوشت بیهوده نیستی. چگونه اندیشیدی که تو را در مقابل نیروی سهمگین من دوامی است؟ حالا طعم مرگ و سکون را خواهی چشید.»..
قلب، آرام لب به سخن گشوده: «درون من چی زیست که تو فاقد آنی و درکش نخواهی کرد».
گلوله گفت: «آن چیست که از آتش و سرب من عالی‌تر است؟»
قلب گفت: «این را تاریخ به تو خواهد آموخت.»..
گلوله زهرخندی زد و گفت: «هر چه باشد آن را خواهم یافت. الساعه تو را خواهم شکافت و هر چیز نهانی برایم آشکار خواهد شد».
گفتگوی آن دو پایان یافت. گلوله، قلب را شکافت، از آن عبور کرد و چیزی نگذشت که هوا را درید و سرد و خاموش، بر خاک نشست.
قلب هم خاموش شد و با صاحبش در پای همان جوخه اعدام در خون خود غلطید.

سالها سال آمد و رفت و گذشت. قلب با نثار و فدای خود، بسیاری قلبهای دیگر را فتح و تسخیر کرد. مملو از عشق بود و تولدی دوباره می‌یافت و در تسخیری مداوم، نام و یادش تکثیر و جاودانه می‌شد.
از گلوله اما کسی یادی نکرد! بعد از خاموش شدنش، تا ابد چنین ماند و فراموش شده...
                                                                                                                                              آوا فروغی
 
​​​​
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/6a5daf8e-8617-4c0d-be08-cbb4f4b86793"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات