سردار شهید خلق، موسی خیابانی:
قسمت پانزدهم: ریشهٴ پرستش در کجاست؟
... حالا در ادامه بحث از مفهوم عام پرستش صحبت خواهیم کرد. همچنین به مظاهر پرستش در تاریخ میپردازیم و از مسأله جهل و ترس خواهیم گفت. در ادامه صحبت به این مسأله خواهیم پرداخت که پاسخ واقعی نیاز انسان (پرستش) چیست؟ بعداً از پاسخ ادیان توحیدی و همچنین از پرستش به مفهوم خاص آن صحبت خواهیم کرد. سپس توضیحی در مورد بالاترین ارزش خواهیم داد و آنگاه از پروسه صحیح و واقعی تحقق ذات انسان صحبت میکنیم. همچنین اشارهیی به سرنوشت بشر در بینش توحیدی و بعداً اگر برسیم مختصراً اشارهیی به معبودها و بالاترین ارزشهای نظامها و مکاتب مشهور روز خواهیم داشت.
چگونه به مسأله پرستش رسیدیم؟ از انسان و ویژگیهایش صحبت کردیم. مسأله اختیار مطرح شد و در نهایت انسان را با ویژگیهای هوشمندی و اختیار، آگاهی و آزادی تعریف کردیم. سپس توضیح دادیم که اختیار یعنی چه.
گفتیم زندگی انسان بر خلاف حیوانات نامعین است. یعنی انسان خودش باید زندگی خود را تعیین کند. اما چطور؟ توضیح دادیم که برای اینکه بتوان زندگی نامعین را معین کرد، ضرورتاً به جهتی احتیاج است که زندگی در آن جهت تعیین شود. فرض کنید شما را در بیابانهای شمال تهران رها میکنند، میگویند یک کاری بکن، برو، خودت تعیین کن. مسلماً شما پاسخ خواهید داد، کجا بروم؟ آخر یک چیزی به من بده، یک جهتی، مقصدی، تا وضع خود را تعیین کنم. بدانم کجا باید بروم، اگر بگویند مثلاً برو به توچال، من در آن «جهت» راه میافتم، از سردرگمی، حیرت و ابهام در میآیم؛ میروم بسوی توچال.
بنابراین انسان به یک «ارزشی» نیاز دارد، تا بتواند زندگی نامعین خود را در جهت نیل به آن ارزش تعیین کند.
بداند چکار باید بکند، کجا باید برود، تا از ابهام بیرون بیاید. آن هم با این سمتگیری بسوی آن ارزش زندگی انسان معنی پیدا میکند، مفهوم پیدا میکند. (ارزش همانطوریکه گفتم، یعنی چیزی که انسان تلاش برای رسیدن به آن را بیفایده نمیداند، چیزیکه از طریق وصول به آن زندگیش معنی و مفهوم پیدا میکند. این ارزش میتواند موقعیت، مقام، پول، نفی استثمار، لقاءالله و... باشد)
گفتیم شکست در این امر کار انسان را به دیوانگی میکشاند؛ به هیچی و پوچی میکشاند و حتی ممکن است در مواردی عدم وصول به ارزش مورد نظر باعث شود که انسان دست به خودکشی بزند؛ یا اصلاً ویژگی انسانیش تعطیل و باطل شود و تبدیل گردد به حیوان، یک حیوان گونه. چیزی که البته انسان استعداد این را هم دارد. بقول قرآن: «کالانعام بل هم اضل».
انسان در دو جهت میتواند سیر کند:
سیر و حرکت به عقب و به سمت حیوانیت
سیر و حرکت در جهت رشد و کمال
پس باید برای انسان سمت و جهت مشخص کرد تا بتواند انرژیهایش را در آن جهت بسیج کند. این سمتگیری، این جهتیابی و تعیین زندگی در آن جهت؛ مفهوم عام پرستش همین است و هیچ انسانی را از آن گریزی نیست. بقول قرآن: «ولکلٍّ وجهه هو مولّیها فاستبقوا الخیرات».
هرکس جهتی و جهت گیری دارد که آن را دنبال میکند و پشت سر آن روان میشود، «فاستبقوا الخیرات»... «پس شما بسوی خیرات سبقت بگیرید». بسوی نیکیها سبقت بگیرید، این چنین جهت گیری کنید. بنابراین پرستش برای انسان یک نیاز است، یک خصوصیت ویژه انسان است.
از کجا درآمد؟ از همان اختیار، از نامعین بودن. همچنانکه اختیار و نامعین بودن ویژگی ذاتی انسان است، پرستش هم همینطور یک نیاز ذاتی است و انسان باید به این نیاز پاسخ بدهد. گرسنگی را میبینید: ما احتیاج به غذا داریم؛ همانطور که انسان احتیاج به غذا دارد و گرسنه میشود، پرستش هم نیاز است و پاسخ خاص خودش را طلب میکند. منتهی در گرسنگی انسان با حیوانات مشترک است، ولی پرستش ویژه خود انسان است. در این قلمرو دیگر حیوانات را راهی نیست. گفتیم زندگی حیوانات تعیین شده است. اگر پرستش نیاز انسان است باید در عالم خارج ظهور و بروز داشته باشد. باید نمودهایش را ببینیم.
پرستش را در تاریخ دنبال کنیم: همانطور که اشاره کردم، پرستش ویژه ما نیست. انسان از آن وقتی که شناخته شد، همیشه چیزی را میپرستیده است، همیشه آداب و مراسمی، شعائری داشته است. معابد با تاریخ انسان قرین هستند. دقیقاً به علت اینکه انسان از نظر تاریخی هیچ وقت از پرستش فارغ نبوده و همیشه چیزهایی را میپرستیده است. از اینرو، از این مسأله تعابیر و تفاسیر مختلفی بهعمل آمده است و دلایل مختلفی برای مسألهٴ پرستش بیان کردهاند. عدهیی میگویند: «پرستش بهخاطر جهل و ترس است». برای نمونه، انسان زلزله را میدیده، آتشفشان را میدیده و با مصیبتها و بلایای طبیعی روبهرو بوده است. ولی چون از علل رخدادن آنها اطلاع نداشته، چون دانش نداشته، چون جاهل بوده و از اینها میترسیده، برای توجیه این موارد، آنها را به عواملی ناشناخته و نیروهای فوق طبیعی نسبت میداده است. در حقیقت، پرستش زائیده جهل و ترس است. و خدا بدین ترتیب وارد تاریخ انسان شده است.
آیا این تبیین، این نتیجهگیری درست است؟ وقتی ما ویژگی ذاتی انسان را فقط هوشمند بودن بدانیم، ناچار در برخورد با پرستش هم به یک چنین تبیینی میرسیم. از آنجا که انسان هوشمند است، کمبود هوشمندی، یعنی جهل و کمبود آگاهی، به یک چنین چیزی منجر شده است. اگر این تبیین درست باشد. بایستی وقتی انسان رشد میکند، جهالتهایش برطرف شود، آگاهی پیدا کند، بتدریج پرستش از تاریخ انسان رخت بربندد. آیا این چنین است؟ نه اینطور نیست. در آن صورت بایستی دانشمندترین انسانها هیچ چیزی را نپرستند، چون اینها هوشمند هستند و آگاهی دارند. برای نمونه، علتهای عوارض و پدیدههای طبیعی را میدانند. اینها دیگر نباید چیزی را بپرستند. مثلاً نباید خداپرست باشند. آیا اینطور است؟ همینطور کسانیکه بسیار بر روی پرستش تأکید میکنند، باید جاهلترین و ترسوترین آدمها باشند. ولی آیا در طول تاریخ چه کسانی بیشتر از همه روی پرستش تأکید کردهاند؟ انبیاء، علی ابن ابیطالب و حسین ابن علی (ع) ؛ شاخصترین و بارزترینها در زمینه آرمان و پرستش. هستند. آیا اینها جاهلترین و ترسوترین بودند؟ اگر قدری آگاهی و کمی انصاف داشته باشیم پاسخ این پرسش، منفی است. کافی است نگاهی به نهجالبلاغه بکنیم. خواهیم دید به هیچوجه اینطور نبوده است.
پس در اینجا ما از یک چیزی غفلت میکنیم، از یک چیزی که در ذات انسان است. این کاملاً طبیعی، روشن و قابلقبول است که هم جهل و هم ترس در امر پرستش تأثیر گذاشتهاند؛ یا شرایط محیط و شیوه تولید انسان در امر پرستش تأثیر داشتهاند؛ ولی این تاثیرات بدون مبنا و زمینهٴ درونی، نمیتواند مطرح باشد. ما نمیتوانیم تأثیر شرایط را بدون در نظر گرفتن این مبنای درونی بررسی کنیم. دچار دوگانگی میشویم، نتیجه غلط میگیریم و گمراه میشویم.
جهل و ترس باعث شدهاند که پرستش در طول تاریخ اشکالی غیراصیل و غیرواقعی بخودش بگیرد. ما این را میبینیم، مهمترین موضوع رسالت و مبارزه انبیاء هم، پیوسته مبارزه با این قبیل پرستشها و این قبیل معبودها بوده است. حال چند مثال از قرآن میزنم:
«ویجعلون لما لا یعلمون نصیبًا ممّا رزقناهم تاللّه لتسألنّ عمّا کنتم تفترون»... «برای بتها (به جهت ناآگاهی و جهل)، بهرهای از آن چیزی را که دارند، از رویشان و از امکاناتشان قرار میدهند. از این افترا و این پندار دروغ و غلط سؤال خواهید شد».
میبینید انبیاء آمدند و گفتند اینکار را نکن. بت کارهای نیست:
«وما کان صلاتهم عند البیت إلّا مکاءً وتصدیةً فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون»... راجع به عرب جاهلی است. وقتی آنها را میکوبد، از آنها انتقاد میکند و محکومشان میکند، یک موردش هم این است که نماز اینها در نزد خدا، در خانه خدا، چیزی نبوده جز صفیر کشیدن و دستک زدن (مکاء و تصدیه).
«فإذا رکبوا فی الفلک دعوا اللّه مخلصین له الدّین فلمّا نجّاهم إلی البرّ إذا هم یشرکون»... «وقتی سوار کشتی میشوند، در دریا آنوقت خدا را یاد میکنند (از ترس)، در کمال خضوع و خشوع (شبیه این کارها را ما زیاد میکنیم، وقتی میترسیم به یاد خدا میافتیم). اما وقتی نجاتشان میدهیم و به ساحل میرسند، در خشکی دوباره همان کار خود را، همان راه خود را دنبال میکنند، شرک میورزند».
ولقد آتینا إبراهیم رشده من قبل وکنّا به عالمین، إذ قال لأبیه وقومه ما هذه التّماثیل الّتی أنتم لها عاکفون»... «ما به ابراهیم رشد داده بودیم (یعنی آگاه بود)، وقتی به پدرش (به عمویش) و به آن مردم گفت: این تماثیل (این بتها) که شما میپرستید چه هستند؟»... «قال أفتعبدون من دون اللّه ما لا ینفعکم شیئًا ولا یضرّکم، أفٍّ لکم ولما تعبدون من دون اللّه أفلا تعقلون»... «آیا غیر از خدا چیزی را میپرستید، که برای شما نفع و زیانی نمیرساند، تف بر شما و آنچه میپرستید، هیچ عقل و شعور ندارید؟».
آن که آگاه شده بود، آمد و گفت عقل ندارید، فکر نمیکنید؟ نمیفهمید؟ پس این قبیل پرستش نتیجه جهل بود.
داستانش را میدانید، گفت وقتی شما از شهر بیرون بروید، میروم و حساب بتهایتان را میرسم. وقتی رفتند، ابراهیم رفت و بتکده را ویران کرد. فقط یکی از بتها را نگهداشت. آنها که برگشتند دیدند بتها خرد و خمیر شدهاند. گفتند کی اینکار را کرده؟ گفته شد ابراهیم نامی هست که یک چنین قصد و غرضی داشت. رفتند ابراهیم را حاضر کردند. پرسیدند آیا تو این کار را کردی؟ گفت از این بزرگترشان بپرسید. بهرحال سرافکنده شدند، اما گفتند: «حرّقوه وانصروا آلهتکم إن کنتم فاعلین»... «ابراهیم را در آتش بسوزانید». بقیهٴ داستان را میدانید.
در سوره دیگر: «قال أتعبدون ما تنحتون واللّه خلقکم و ما تعملون»... «گفت آیا چیزی را که خودتان بهدست خودتان تراشیدهاید، میپرستید؟ (واللّه خلقکم) در حالیکه شما را خدا خلق کرد و هر آنچه را که شما انجام میدهید و میسازید».
پس مشاهده میکنید که قرآن هم بر این باور است که معبودهایی بودهاند که جهل و ترس به آنها شکل داده است. اما جوهر این پرستش، مبنای این پرستش در درون انسان بود. اینها پاسخهایی بودند کاذب و انحرافی به مسألهٴ پرستش.
اتفاقاً انبیاء آمدند که این پاسخهای غلط را نفی کنند. ولی آنها نگفتند که هیچ چیز را نپرستید، نگفتند پرستش نه، بلکه خواستند به پرستش جهت اصیل و واقعی بدهند، پاسخ واقعی را عرضه کنند.
ادامه دارد...
قسمت پانزدهم: ریشهٴ پرستش در کجاست؟
... حالا در ادامه بحث از مفهوم عام پرستش صحبت خواهیم کرد. همچنین به مظاهر پرستش در تاریخ میپردازیم و از مسأله جهل و ترس خواهیم گفت. در ادامه صحبت به این مسأله خواهیم پرداخت که پاسخ واقعی نیاز انسان (پرستش) چیست؟ بعداً از پاسخ ادیان توحیدی و همچنین از پرستش به مفهوم خاص آن صحبت خواهیم کرد. سپس توضیحی در مورد بالاترین ارزش خواهیم داد و آنگاه از پروسه صحیح و واقعی تحقق ذات انسان صحبت میکنیم. همچنین اشارهیی به سرنوشت بشر در بینش توحیدی و بعداً اگر برسیم مختصراً اشارهیی به معبودها و بالاترین ارزشهای نظامها و مکاتب مشهور روز خواهیم داشت.
چگونه به مسأله پرستش رسیدیم؟ از انسان و ویژگیهایش صحبت کردیم. مسأله اختیار مطرح شد و در نهایت انسان را با ویژگیهای هوشمندی و اختیار، آگاهی و آزادی تعریف کردیم. سپس توضیح دادیم که اختیار یعنی چه.
گفتیم زندگی انسان بر خلاف حیوانات نامعین است. یعنی انسان خودش باید زندگی خود را تعیین کند. اما چطور؟ توضیح دادیم که برای اینکه بتوان زندگی نامعین را معین کرد، ضرورتاً به جهتی احتیاج است که زندگی در آن جهت تعیین شود. فرض کنید شما را در بیابانهای شمال تهران رها میکنند، میگویند یک کاری بکن، برو، خودت تعیین کن. مسلماً شما پاسخ خواهید داد، کجا بروم؟ آخر یک چیزی به من بده، یک جهتی، مقصدی، تا وضع خود را تعیین کنم. بدانم کجا باید بروم، اگر بگویند مثلاً برو به توچال، من در آن «جهت» راه میافتم، از سردرگمی، حیرت و ابهام در میآیم؛ میروم بسوی توچال.
بنابراین انسان به یک «ارزشی» نیاز دارد، تا بتواند زندگی نامعین خود را در جهت نیل به آن ارزش تعیین کند.
بداند چکار باید بکند، کجا باید برود، تا از ابهام بیرون بیاید. آن هم با این سمتگیری بسوی آن ارزش زندگی انسان معنی پیدا میکند، مفهوم پیدا میکند. (ارزش همانطوریکه گفتم، یعنی چیزی که انسان تلاش برای رسیدن به آن را بیفایده نمیداند، چیزیکه از طریق وصول به آن زندگیش معنی و مفهوم پیدا میکند. این ارزش میتواند موقعیت، مقام، پول، نفی استثمار، لقاءالله و... باشد)
گفتیم شکست در این امر کار انسان را به دیوانگی میکشاند؛ به هیچی و پوچی میکشاند و حتی ممکن است در مواردی عدم وصول به ارزش مورد نظر باعث شود که انسان دست به خودکشی بزند؛ یا اصلاً ویژگی انسانیش تعطیل و باطل شود و تبدیل گردد به حیوان، یک حیوان گونه. چیزی که البته انسان استعداد این را هم دارد. بقول قرآن: «کالانعام بل هم اضل».
انسان در دو جهت میتواند سیر کند:
سیر و حرکت به عقب و به سمت حیوانیت
سیر و حرکت در جهت رشد و کمال
پس باید برای انسان سمت و جهت مشخص کرد تا بتواند انرژیهایش را در آن جهت بسیج کند. این سمتگیری، این جهتیابی و تعیین زندگی در آن جهت؛ مفهوم عام پرستش همین است و هیچ انسانی را از آن گریزی نیست. بقول قرآن: «ولکلٍّ وجهه هو مولّیها فاستبقوا الخیرات».
هرکس جهتی و جهت گیری دارد که آن را دنبال میکند و پشت سر آن روان میشود، «فاستبقوا الخیرات»... «پس شما بسوی خیرات سبقت بگیرید». بسوی نیکیها سبقت بگیرید، این چنین جهت گیری کنید. بنابراین پرستش برای انسان یک نیاز است، یک خصوصیت ویژه انسان است.
از کجا درآمد؟ از همان اختیار، از نامعین بودن. همچنانکه اختیار و نامعین بودن ویژگی ذاتی انسان است، پرستش هم همینطور یک نیاز ذاتی است و انسان باید به این نیاز پاسخ بدهد. گرسنگی را میبینید: ما احتیاج به غذا داریم؛ همانطور که انسان احتیاج به غذا دارد و گرسنه میشود، پرستش هم نیاز است و پاسخ خاص خودش را طلب میکند. منتهی در گرسنگی انسان با حیوانات مشترک است، ولی پرستش ویژه خود انسان است. در این قلمرو دیگر حیوانات را راهی نیست. گفتیم زندگی حیوانات تعیین شده است. اگر پرستش نیاز انسان است باید در عالم خارج ظهور و بروز داشته باشد. باید نمودهایش را ببینیم.
پرستش را در تاریخ دنبال کنیم: همانطور که اشاره کردم، پرستش ویژه ما نیست. انسان از آن وقتی که شناخته شد، همیشه چیزی را میپرستیده است، همیشه آداب و مراسمی، شعائری داشته است. معابد با تاریخ انسان قرین هستند. دقیقاً به علت اینکه انسان از نظر تاریخی هیچ وقت از پرستش فارغ نبوده و همیشه چیزهایی را میپرستیده است. از اینرو، از این مسأله تعابیر و تفاسیر مختلفی بهعمل آمده است و دلایل مختلفی برای مسألهٴ پرستش بیان کردهاند. عدهیی میگویند: «پرستش بهخاطر جهل و ترس است». برای نمونه، انسان زلزله را میدیده، آتشفشان را میدیده و با مصیبتها و بلایای طبیعی روبهرو بوده است. ولی چون از علل رخدادن آنها اطلاع نداشته، چون دانش نداشته، چون جاهل بوده و از اینها میترسیده، برای توجیه این موارد، آنها را به عواملی ناشناخته و نیروهای فوق طبیعی نسبت میداده است. در حقیقت، پرستش زائیده جهل و ترس است. و خدا بدین ترتیب وارد تاریخ انسان شده است.
آیا این تبیین، این نتیجهگیری درست است؟ وقتی ما ویژگی ذاتی انسان را فقط هوشمند بودن بدانیم، ناچار در برخورد با پرستش هم به یک چنین تبیینی میرسیم. از آنجا که انسان هوشمند است، کمبود هوشمندی، یعنی جهل و کمبود آگاهی، به یک چنین چیزی منجر شده است. اگر این تبیین درست باشد. بایستی وقتی انسان رشد میکند، جهالتهایش برطرف شود، آگاهی پیدا کند، بتدریج پرستش از تاریخ انسان رخت بربندد. آیا این چنین است؟ نه اینطور نیست. در آن صورت بایستی دانشمندترین انسانها هیچ چیزی را نپرستند، چون اینها هوشمند هستند و آگاهی دارند. برای نمونه، علتهای عوارض و پدیدههای طبیعی را میدانند. اینها دیگر نباید چیزی را بپرستند. مثلاً نباید خداپرست باشند. آیا اینطور است؟ همینطور کسانیکه بسیار بر روی پرستش تأکید میکنند، باید جاهلترین و ترسوترین آدمها باشند. ولی آیا در طول تاریخ چه کسانی بیشتر از همه روی پرستش تأکید کردهاند؟ انبیاء، علی ابن ابیطالب و حسین ابن علی (ع) ؛ شاخصترین و بارزترینها در زمینه آرمان و پرستش. هستند. آیا اینها جاهلترین و ترسوترین بودند؟ اگر قدری آگاهی و کمی انصاف داشته باشیم پاسخ این پرسش، منفی است. کافی است نگاهی به نهجالبلاغه بکنیم. خواهیم دید به هیچوجه اینطور نبوده است.
پس در اینجا ما از یک چیزی غفلت میکنیم، از یک چیزی که در ذات انسان است. این کاملاً طبیعی، روشن و قابلقبول است که هم جهل و هم ترس در امر پرستش تأثیر گذاشتهاند؛ یا شرایط محیط و شیوه تولید انسان در امر پرستش تأثیر داشتهاند؛ ولی این تاثیرات بدون مبنا و زمینهٴ درونی، نمیتواند مطرح باشد. ما نمیتوانیم تأثیر شرایط را بدون در نظر گرفتن این مبنای درونی بررسی کنیم. دچار دوگانگی میشویم، نتیجه غلط میگیریم و گمراه میشویم.
جهل و ترس باعث شدهاند که پرستش در طول تاریخ اشکالی غیراصیل و غیرواقعی بخودش بگیرد. ما این را میبینیم، مهمترین موضوع رسالت و مبارزه انبیاء هم، پیوسته مبارزه با این قبیل پرستشها و این قبیل معبودها بوده است. حال چند مثال از قرآن میزنم:
«ویجعلون لما لا یعلمون نصیبًا ممّا رزقناهم تاللّه لتسألنّ عمّا کنتم تفترون»... «برای بتها (به جهت ناآگاهی و جهل)، بهرهای از آن چیزی را که دارند، از رویشان و از امکاناتشان قرار میدهند. از این افترا و این پندار دروغ و غلط سؤال خواهید شد».
میبینید انبیاء آمدند و گفتند اینکار را نکن. بت کارهای نیست:
«وما کان صلاتهم عند البیت إلّا مکاءً وتصدیةً فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون»... راجع به عرب جاهلی است. وقتی آنها را میکوبد، از آنها انتقاد میکند و محکومشان میکند، یک موردش هم این است که نماز اینها در نزد خدا، در خانه خدا، چیزی نبوده جز صفیر کشیدن و دستک زدن (مکاء و تصدیه).
«فإذا رکبوا فی الفلک دعوا اللّه مخلصین له الدّین فلمّا نجّاهم إلی البرّ إذا هم یشرکون»... «وقتی سوار کشتی میشوند، در دریا آنوقت خدا را یاد میکنند (از ترس)، در کمال خضوع و خشوع (شبیه این کارها را ما زیاد میکنیم، وقتی میترسیم به یاد خدا میافتیم). اما وقتی نجاتشان میدهیم و به ساحل میرسند، در خشکی دوباره همان کار خود را، همان راه خود را دنبال میکنند، شرک میورزند».
ولقد آتینا إبراهیم رشده من قبل وکنّا به عالمین، إذ قال لأبیه وقومه ما هذه التّماثیل الّتی أنتم لها عاکفون»... «ما به ابراهیم رشد داده بودیم (یعنی آگاه بود)، وقتی به پدرش (به عمویش) و به آن مردم گفت: این تماثیل (این بتها) که شما میپرستید چه هستند؟»... «قال أفتعبدون من دون اللّه ما لا ینفعکم شیئًا ولا یضرّکم، أفٍّ لکم ولما تعبدون من دون اللّه أفلا تعقلون»... «آیا غیر از خدا چیزی را میپرستید، که برای شما نفع و زیانی نمیرساند، تف بر شما و آنچه میپرستید، هیچ عقل و شعور ندارید؟».
آن که آگاه شده بود، آمد و گفت عقل ندارید، فکر نمیکنید؟ نمیفهمید؟ پس این قبیل پرستش نتیجه جهل بود.
داستانش را میدانید، گفت وقتی شما از شهر بیرون بروید، میروم و حساب بتهایتان را میرسم. وقتی رفتند، ابراهیم رفت و بتکده را ویران کرد. فقط یکی از بتها را نگهداشت. آنها که برگشتند دیدند بتها خرد و خمیر شدهاند. گفتند کی اینکار را کرده؟ گفته شد ابراهیم نامی هست که یک چنین قصد و غرضی داشت. رفتند ابراهیم را حاضر کردند. پرسیدند آیا تو این کار را کردی؟ گفت از این بزرگترشان بپرسید. بهرحال سرافکنده شدند، اما گفتند: «حرّقوه وانصروا آلهتکم إن کنتم فاعلین»... «ابراهیم را در آتش بسوزانید». بقیهٴ داستان را میدانید.
در سوره دیگر: «قال أتعبدون ما تنحتون واللّه خلقکم و ما تعملون»... «گفت آیا چیزی را که خودتان بهدست خودتان تراشیدهاید، میپرستید؟ (واللّه خلقکم) در حالیکه شما را خدا خلق کرد و هر آنچه را که شما انجام میدهید و میسازید».
پس مشاهده میکنید که قرآن هم بر این باور است که معبودهایی بودهاند که جهل و ترس به آنها شکل داده است. اما جوهر این پرستش، مبنای این پرستش در درون انسان بود. اینها پاسخهایی بودند کاذب و انحرافی به مسألهٴ پرستش.
اتفاقاً انبیاء آمدند که این پاسخهای غلط را نفی کنند. ولی آنها نگفتند که هیچ چیز را نپرستید، نگفتند پرستش نه، بلکه خواستند به پرستش جهت اصیل و واقعی بدهند، پاسخ واقعی را عرضه کنند.
ادامه دارد...
مطالب مرتبط:
- فلسفهٴ شعائر- قسمت دوم: رابطه شعائر با جهانبینی
- فلسفهٴ شعائر- قسمت سوم: نگاهی به روند تکامل
- فلسفهٴ شعائر- قسمت چهارم: از روند تکامل، چه نتایجی میتوان گرفت؟
- فلسفهٴ شعائر- قسمت پنجم: انطباق، جوهر تکامل
- فلسفهٴ شعائر- قسمت ششم: تفاوت علم و فلسفه
- فلسفهٴ شعائر- قسمت هفتم: پاسخ توحیدی به هستی
- فلسفهٴ شعائر- قسمت هشتم: انسان چه پدیدهایست؟
- فلسفهٴ شعائر- قسمت نهم: بررسی تاریخی - اجتماعی انسان
- فلسفهٴ شعائر- قسمت دهم: تعریف انسان در دیدگاههای مختلف ایدئولوژیک
- فلسفهٴ شعائر- قسمت یازدهم: تعریف انسان در دیدگاه توحیدی
- فلسفهٴ شعائر- قسمت دوازدهم: انسان، جانشین خدا
- فلسفهٴ شعائر- قسمت سیزدهم: راز پیوند همیشگی با وجود مطلق
- فلسفهٴ شعائر- قسمت چهاردهم: پرستش، اوج آزادی!
- فلسفهٴ شعائر- قسمت پانزدهم: ریشهٴ پرستش در کجاست؟
- فلسفهٴ شعائر- قسمت شانزدهم: پاسخ واقعی چیست؟
- فلسفهٴ شعائر- قسمت هفدهم: پرستش، در راستای آن ارزش مطلق!
- فلسفهٴ شعائر - قسمت هجدهم: تعریف شعائر
- فلسفهٴ شعائر- قسمت نوزدهم: شکل و محتوا
- فلسفهٴ شعائر- قسمت بیستم: دو برخورد انحرافی با شعائر
- فلسفهٴ شعائر- قسمت بیستم و یکم: کارکرد اجتماعی شعائر- سمبلها
- فلسفهٴ شعائر- قسمت بیستم و دوم: کارکرد اجتماعی شعائر- نظم اجتماعی
- فلسفهٴ شعائر- قسمت بیستم و سوم: فلسفهٴ نماز
- فلسفهٴ شعائر- قسمت بیست و چهارم: بررسی شکل نماز و معنای حرکات و آیهها
- فلسفهٴ شعائر - قسمت بیست و پنجم: فلسفهٴ روزه
- فلسفهٴ شعائر- قسمت بیست و ششم (پایانی) : رسیدن به جهشی بزرگ، آماده شدن برای رزمی شورانگیز!