ابوالقاسم رضایی
پرواز آندرانیک عزیز، آهنگساز و استاد برجستهٴ موسیقی، تجسم نیم قرن هنر موسیقی ایران، انسان والامقام و آنطور که خودش دوست داشت بگوید، اشرفی مجاهد را به همسر و همراه و همرزم زندگیاش آیدا و خانوادهٴ آساطوریان، به اشرفیان لیبرتی و همهٴ اشرفنشانان، به مردم ایران و به همهٴ همرزمانش در شورای ملی مقاومت ایران از صمیم قلب تسلیت میگویم. روز یکشنبه، سوم اسفند ماه آندو از میان ما پر کشید. شاید دقیقتر این است که بگوییم همچون شهابی شعله کشید و در پروازش هر روز درخشانتر و زیباتر شد. واقعیت این است که از روزی که آندو رفت، هر چه میگذرد تلألوی ارزشهایی که او حاملش بود بیشتر چشم ما را خیره میکند. آندو یک عاشق بود، با قلبی بزرگ. حتی در آخرین روزهای حیات پربارش، آرزویش را برای این کره خاکی ما به زیباترین وجه بیان کرد. کره آبی عشق و آزادی. وجود آندو، خلاقیتش در هنر، طراوت بخشیدن به زندگی مردم، پیوستن عاشقانهاش به مقاومت و مجاهدین، بعد از پروازش همچنان زنده و شکوفا است. هر چند از آندو در زمینه هنری گنجینهیی عظیم، همانطور که سایر هنرمندان گفتهاند به جا مانده و تا ابد در تاریخ مردم ما و قلب همهٴ هنردوستان زندگی جاودانه خواهد داشت، بیتردید این تنها میراث آندو نیست. آندو سرمایهٴ ارزشهای انسانی و ایرانی را غنا بخشید و آفرینشهای جدیدی را از خودش باقی گذاشت. عشق او به مردم ایران، تواضع ستایشانگیزش، مهربانی و صمیمیت زیبای او و در کنار آن رزمندگی سازشناپذیر بر علیه ستم و سرکوب آخوندی و قاطعیت در مقابل آنها آن روی دیگر سیمای پرمهر و عطوفت آندو نسبت به مردم بود. او نشان داد که میتوان اوج لطافت روح یک هنرمند را با قاطعیت یک اشرفی مجاهد توأمان داشت و چه درسی بزرگتر از این. شورای ملی مقاومت ایران و اشرفیان و اشرفنشانها به وجود چنین رزمندهیی در صفوفشان افتخار میکنند. او در قلب مردم ایران، در سنگر شورای ملی مقاومت ایران و در قلب همهٴ مجاهدین و آزادیخواهان زنده خواهد بود و پیشاپیش صفوف این مقاومت شاهد آزادی ایران خواهد بود. ایرانی پر از عشق و آزادی به رنگ آبی که فرزندانش میتوانند شهر آرمانی او یعنی اشرف را در آن بازسازی و به آرزوی او تحقق ببخشند. چرا که او متعهد شده بود بهمحض رسیدن به ایران، اشرفی دیگر را برپا کند.
پیام آیدا
خواهر مریم عزیزم، دوستان گرامی شورا و اشرفیان عزیز، با سلام همهٴ شما. برای همهٴ مهربانیها و محبتهایی که در این روزهای سخت به من و خانوادهام ابراز کردید. از همه تون تشکر میکنم. خواهر مریم عزیزم، شما امروز در پاریس در مراسمی که برای بزرگداشت آندوی عزیز دارید، جمع شدید. من بهدلیل اینکه برای بزرگداشت آندو در لسآنجلس مراسم داریم، نتوانستم با شما باشم. ولی قلبم در آنجا با شما خواهد بود. میدونم که روح بزرگ آندو و همه در کنار شما و همهٴ مجاهدین در همهٴ جاها با شما خواهد بود. آندو تا آخرین لحظهٴ زندگیش همیشه به یاد بچههای لیبرتی بود و دائماً نگران سلامتی اونا بود. دیدید که در آخرین پیام هم که برای شما فرستاده، با تمام وجودش از عشق بیکرانش از مجاهدین و مسعود عزیزم با شما و خلاصه همهٴ اعضای این مقاومت محبت میکنه. او بیست سال پیش با چشم باز و ایمان راسخ این راه را انتخاب کرد و تا آخرش هم وفادار ماند. آندو از نظر موسیقی خیلی خدمت کرده و اکثر خوانندههای قدیمی با اجرای کارهای زیبای آندرو که روح تازهیی به موسیقی پاپ میدهد، بود. اسمش رو سر زبانها افتاد. او کاری رو که به نظرش درست بود انجام میداد. به هر قیمتی که لازم بود، آن را هم میپرداخت و وقتی تشخیص داد که تنها راه آزادی مردم، مردم رنجدیده ایران پیوستن با مجاهدین است، با کمال میل قدم به این راه گذاشت. آندو با قلب و با احساس و شعور و شناخت کامل وارد مبارزه شد. با تمام وجودش به بچههای اشرف عشق میورزید. در بیست سال گذشته علاوه بر ساختن و تنظیم خیلی آهنگها برای مرضیه عزیز، برای مرحوم منوچهر سخایی و خانم مرجان، برای بچههای لیبرتی و گروه موزیک آنها خیلی کار کرد. تا یک هفته قبل از فوت هم داشت با اون حال بدش برای بچههای لیبرتی کار مینوشت. اصلاً همهٴ زندگیش شده بود مجاهدین و عشق به اونها. برای من واقعاً داشتن همسری مثل آندو یک افتخار بزرگ بود. من همیشه او را برای این انتخابش تحسین و تشویق میکردم. دخترها هم به پدرشون بهعنوان یک آزادیخواه افتخار میکنند. شنیدیم که مجاهدین و دوستانش در فرانسه و لیبرتی و همه جا روزهای پایانی عمرش خیلی احساس غم و اندوه کردند و برای آندو گریستند. این اشکها و احساسات من و همهٴ ما افتخار آفرین است. اما من به پشتوانهٴ روحیه بالای و قوی که از این مقاومت میگیرم این روزهای سخت را میگذرانم. من بیش از همه دوستتون دارم. من به شما قول میدهم که راه آندوی عزیزم را که راه مجاهدین و اشرفیها بود ادامه بدم تا روح او رو شاد کنم. او هم همین رو از من میخواست. اجازه بدید یک بار دیگر از همهٴ شما، بهخصوص از شما خواهر مریم عزیزم و همهٴ اشرفیها و دوستان شورا و هوادارهای مجاهدین در لیبرتی در این روزهای سخت و طاقتفرسا این همه با ما لطف کردین، تشکر و قدردانی بکنم. خدا همهٴ شما را حفظ کند. انشاءالله بهزودی با سرنگونی آخوندهای جنایتکار آندو جان را هم که از نسل یپرم خان برای آزادی ایران مبارزه کرد، در میدان آزادی شاد و خندان خواهیم داشت.
استاد محمد شمس
با عرض ادب خدمت همگی شما.
خدمت همهٴ مردم ایران تسلیت عرض میکنم و میخواستم خواهش کنم از این مناظری که من الآن دیدم بهعنوان کسی که سالهای زیادی است که در کنار این مقاومت هست، سالهای زیاد هست، میخواستم خواهش کنم یک بار دیگه همهٴ این فرزندان خوب میهنمان را تشویق کنیم بهخاطر این کاری که انجام دادند و دیدیم.
از همینجا من درود میفرستم به بانوی مقاوم عزیزمان آیدا، بهش تسلیت عرض میکنم و امیدوارم بتواند این رنج بزرگی را که الآن دارد با همان قدرتی که صحبت میکردند، تا رسیدن به ایران آزاد تحمل کند و بتواند در کنار این مقاومت شاد و پر از انرژی به تهران برسد. سخن گفتن درباره یک هنرمند بسیار سخت و مشکل است، سختتر و مشکلتر میشود وقتی آن هنرمند موسیقیدان باشد، چه حرفی میتوان زد که آهنگساز آنرا با نوایی نگفته باشد. بیسبب نیست که میگویند آنجا که سخن باز میماند موسیقی آغاز میشود. آندرانیک، «آندو»، خودش، وجودش، تار و پودش با موسیقی ساخته شده بود. و ذوق سرشارش به ملودیها جان میداد. تا آنجا که جان میداد که بخشی از ملودی میشد. یعنی خون به ملودی منتقل میکرد و به شما میداد. همین ذوق هنرمندانهاش بود که بسیاری از خوانندگان را به شهرت رساند، هر چند برخی کسانی که از ثمرهٴ ذوق وجود سرشار از موسیقی «آندو»، بهره میبردند، در گذر زمان بر او نامهربانیها کردند. اما بودند انسانهایی که هنر او را پاس داشتند و مشعل شرافت هنرمندان ملی و میهنی را برافراشته و ارج میگذاشتند. سخنگفتن در مورد چنین هنرمندی سخت است و در دل میگریم او ذره ذره وجودش در ایران خلاصه میشد، او در همهچیز و همهٴ مکانها، ایران، کشورش را میدید. و درست به همین دلیل بود که عاشقانه به مقاومت پیوست و همرزم عاشقان آزادی ایران شد و به عضویت شورای ملی مقاومت درآمد. و به نظر من این بزرگترین هنر زندگی «آندو» بود؛ «آندو»، با رفتن به ابدیت دوباره از نو متولد شد. آندرانیک، «آندو» جان، خاک ایران در انتظار تو است، آغوش دشتهای فراخ ایران، کوهها و دریاها، ذرات وجودت را در آغوش خواهند کشید و تو تا ابد با ایران و مردم ایران خواهی بود.
اسقف ژاک گایو
اسقف گایو: دوستان من، وقتی ما در برابر مرگ یک عزیز قرار میگیریم که او را به خوبی میشناختیم، یک سؤال بهوجود میآید که زندگی او، اعمال او، پیام او، مقاومت او چه میشود. من شخصاً یک پاسخ یافتهام. در مذهب مسیحیت در یک بخش از انجیل میخوانیم، کسانی که در میگذرند، در دستهای خدا قرار دارند. اینکه آنها در دستهای خداوند هستند یک خصوصیت پر از نور و امید است. وقتی به سخنان دیگران گوش میدهیم، میبینیم که «آندو» برای بسیاری دیگر چه بوده است؟ دوستان ما در لیبرتی از او چیزهای بسیاری دریافت کردهاند. بهحدی از او دریافت کردهاند که آندو قلبش را برای آنها باقی گذاشته است. چیزهای کمی که من از زندگی «آندو» میدانم، نشان میدهد که او بسیار بخشنده بوده که توانسته است موزیسینهایی را به شهرت برساند. او باعث رشد انسانیت در انسانها شده است. او سمت و سوی مقاومت را داده است. او از طریق موزیک توانسته است مفهوم زیبایی را بشناساند. او همچنین نشان داده است که در درون ما چیزی بزرگتر از آنچه هستیم وجود دارد. بله، او به ما بسیار داده است. ما از او بسیاری چیزها دریافتهایم. به همین دلیل است که ما بر چگونگی زندگی و عمل او گواهی میدهیم. وقتی ما در برابر مرگ یک عزیز قرار میگیریم، از خود میپرسیم چگونه میتوانیم از او قدردانی کنیم؟ من فکر میکنم بهترین قدردانی از «آندو» سخنی است که همسر او به ما گفته است. او زنده و مقاوم باقی میماند. این زیبا است. امروز یا فردا. ما زاده شدهایم که زنده باشیم و زندگانی مقاوم باشیم. وفادار باشیم. این زیبا است که میبینیم انسانها به زندگی خود ادامه میدهند، در حالی که زنده و مقاوم هستند. من فکر میکنم همهٴ ما در اینجا با عشقی بسیار از او قدردانی میکنیم، زیرا ما نیز زنده و مقاوم هستیم. فکر میکنم در زندگی «آندو»، او نشان میدهد، آن کس که دوست میدارد، پیشاپیش از مرگ عبور کرده است. «آندو» نیز در زندگیاش بارها از مرگ عبور کرده بود، زیرا توانسته بود عشق بورزد. بله، آنکس که دوست میدارد پیشاپیش از مرگ عبور کرده است.
فلور صدودی
اینقدر برای من سخته سخنگفتن در مورد آقای آندرانیک که حد نداره. فقط میتونم خدمتتون بگم که در چند روز گذشته که من تمام مصاحبههای ایشون، برنامههای ایشون در سیمای آزادی نگاه میکردم و آهنگهایی رو که ساخته بودن، اشعاری رو که نازنینان در لیبرتی سروده بودند با آهنگهای زیبای آقای آندرانیک مرور میکردم، بیشتر گوش میکردم و زمان براش بهتر میگذاشتم، میدیدم که واقعاً زیباترین آثار رو در چند سال گذشته، خیلی زیباتر از آثاری که قبلاً آقای آندرانیک کار کرده بودند روش کار کردند. تمام مدت این چند روز من این خط شعر رو با خودم زمزمه میکردم، واسه آزادی ایران اگر از تنت رها شی توی چهارگوشهٴ دنیا میتونی اشرفی باشی. فکر میکردم این بیت شعر زندگی خود آندرانیک بود و تمام مدت با خودم اینو تکرار میکردم. به هر حال آقای آندرانیک نیازی به گفتن نیست، یکی از بزرگترین هنرمندان ایران بودن. یکی از بهترین و متعهدترین انسانهایی که به آزادی مردم فکر میکردن بودن. انسانی بسیار والا، باگذشت، ایثارگر، فداکار. کسی بود که با عشق زندگی میکرد. برای خانوادهٴ خودش و همسرش آیدا، فرزندانش، نوههاش، به مردم ایران، به یاران بزرگوار ما در لیبرتی، تمام مدت میگفت، من به همتون عشق میورزم. به صلح و آزادی در دنیا. یعنی وقتی صحبت آندرانیک میشه، تنها چیزی که در ذهن ما میآد، عشق هست. صلح هست. آزادی هست. من متأسفانه زمانی که در ایران بودیم، چون عماد جان در فرهنگ و هنر بودن، زیاد نزدیک نبودیم به خونوادهٴ آقای آندرانیک و خود ایشون. ولی میدونستم که، همهمون میدونستیم که دو اسم در تنظیم آهنگهای زیبای ایران جهانی بود، آقای واروژان و آقای آندرانیک. همینطور که خانم رجوی فرمودن، واقعاً پدر موزیک پاپ ایران بود آقای آندرانیک. بحثی در این نیست. زمانی که ما از ایران خارج شدیم و با همبستگی ملی هنرمندانی که متعهد بودند آمدند و ماندند تا به امروز، کمکم دوستی و صمیمیت ما با خونوادهٴ آقای آندرانیک و خود ایشون زیاد شد. آقای آندرانیک یکی از بهترین دوستان عماد جان بودند یکی از رفیقترین رفیقان عماد جان بودن خاطرات زیادی ما از آقای آندرانیک داریم. بعد از اینکه عماد جان هم رفتن، این دوستی ادامه پیدا کرد. هر دفعه من ایشون رو میدیدم عین زمان گذشته، زمانی که عماد جان بودن، مینشستیم با همدیگه صحبت میکردیم. اون چیزی رو که من اینجا دلم میخواد الآن بازگو بکنم اینه که هیچچیز یکطرفه نیست. ما، قبلش اینو بگم که در ایران ما هنرمندانی که در رشته موسیقی بودند، بهترینهاشون، خوشنامترینهاشون به مقاومت ایران پیوستند. ما شاید از انگشتان دستمون تجاوز نکنه هنرمندانی رو که در قید حیات بودند در رشته موسیقی و زمانی که ما به خارج از کشور اومدیم، پنج شش تای اونها، بهترینهاشون بودن که به مقاومت آمدند و تا آخرش ایستادند. ما نظیر خانم مرضیه نداشتیم. ما نظیر عماد جان نداشتیم و نداریم. ما نظیر آقای آندرانیک نداشتیم و نداریم. ما نظیر آقای شمس نداشتیم و نداریم. همه، آقای سخایی همینطور. تمام هنرمندانمون، ما واقعاً نظیر اینها رو نداریم. هنوز هم نداریم. بهترینهاشون در مقاومت ایران بودند. ولی اینکه گفتم یکطرفه هیچ چیز نمیشه، این هنرمندان میدونستن که بهترین جایگاه براشون در مقاومت ایران هست. این یک واقعیت مطلقه. من باز اجازه بدین این شعر رو بخونم.
واسه آزادی ایران اگه از خودت رها شی، توی چار گوشهٴ دنیا میتونی اشرفی باشی. قسمت اول این شعر همونی بود که هنرمندان
ما به مقاومت پیوستن. برای آزادی ایران، رها از خودشون. و قسمت دوم این شعر افرادی هستند که این مقاومت رو، یعنی محور این مقاومت هستن. اشرفیها. کسانی که ایثار میکنن، از خود گذشته هستند، فدا میکنند، تمام جونشون رو برای آزادی مردم ایران گذاشتن. این بود که این هنرمندان نامبر وان ایران، هنرمندان یک ایران، هنرمندان خوشنام ایران با مقاومت ایران همبسته شدند. و ما این همبستگی رو باید بگم، از دید وسیع ملی میهنی رهبران این مقاومت داریم. از آقای رجوی، خانم رجوی. خانم رجوی، بهتر از این جایگاه برای هیچ هنرمندی نیست. بدون اغراق خدمت شما بگم. من این چند روزه مرتب مرور میکردم افرادی رو که اومدن در فیسبوک تسلیت میگن، به رسانههای همگانی گوش میکردم. همه یکزبان، همه یک زبان میگن. چون در ارتباط چیزی رو که الآن میخوام براتون تعریف بکنم، خاطرهیی رو که میخوام تعریف بکنم در ارتباط با آقای آندرانیک هستش، اینه که اجازه بدین اینو من تعریف بکنم. یک سایتی رو طرفداران عماد جان براش درست کردن، یک دونه سایت طرفداران عماد رام. گه گداری ازش نوشته مینویسن یا به هر حال مطلب یا آهنگی چیزی میذارن. چند شب پیش من دیدم که آهنگ هنگام عماد جان رو گذاشتن و آهنگ هنگام عماد جان آهنگی است بدون کلام با ارکستر بزرگ که در مقاومت ایران ضبط شد و پخش شد و کامنتهایی که داده بودند زیر این آهنگ این بود که خیلی تعجب کرده بودند که عماد جان با هفتاد هشتاد نفر موسیقیدان خارجی اینقدر زیبا تونسته همزمان فلوت بزنه و اینرو اجرا کنه و اینقدر زیبا. من یک دفعه یاد خاطرهیی افتادم که در ارتباط با همین آهنگ بود. کنسرتی بود برای هنرمندان مقاومت در لسآنجلس که اولین بار بود ما لسآنجلس میرفتیم.
عماد جان گفت، ببین، کارنامه من و تو دست مردم هست. ما دیروز و امروز به این کار رو نیاوردیم، تو آندرانیک هستی. تو آندو هستی، آندو جان تو آندو یکی اصلاً، آندو دو هم نیستی. (دست زدن حضار) این بود که عماد جان تو چهکار میکنی؟ تو که تمرین نکردی این آهنگ رو. گفت من میزنم. اینجا مقاومته. اینجا هنرمندانی هستیم تو مقاومت برای آزادی ایران. ما که نیومدیم اینجا بگیم که ما کی هستیم. ما اومدیم وایسادیم برای اینکه ایران رو آزاد بکنیم. ما که نیومدیم اینجا که بگیم خوب میزنیم یا بد میزنیم. خوب میخونیم، یا بد میخونیم. ولی من باور کنین دل تو دلم نبود. برای اینکه اون خانومی هم که لطف کرده بودند گفتن که عماد جان، خیلی همهٴ مردم لسآنجلس خوشحال هستن که شما امشب اینجا برنامه دارید. اینها رو که میگفتن من بیشتر بهم میریختم. میگفتم حالا عماد جان این آهنگ رو هم تمرین نکرده و حالا ببینیم چی میشه. به هر حال من و گویا صف اول نشسته بودیم، ولی آمدن و این کار را اجرا کردن، آقای آندرانیک هم رفتن رو صحنه. فقط بهخاطر مقاومت ایران، یعنی چنین بزرگانی که کارشون براشون خیلی اهمیت داشت، در این مقاومت خاک بودن، خاکسار بودند. این یک واقعیت هستش. یعنی همهچیشون رو میگذاشتن کنار. اصلاً براشون مطرح نبود. فقط میخواستن کار پیش بره. دلیلش چی بود؟ عشقی که مجاهدین به اینها داده بودند. ایثاری رو که مجاهدین میکردن. من دیگه الآن، ما دیگه الآن تازگیها نمیگیم مجاهدین، میگیم اشرفیها. برای اینکه واقعیته. وقتی آقای آندرانیک امروز میآن میگن، من یک اشرفی هستم، چرا این حرف را میزنن؟ برای اینکه خودشون از جنس همین مجاهدین هستن و خانم رجوی باور بفرمایید هنرمندانی که اومدن، موندن، با افتخار موندن، میدونن شما فکرتون نسبت به فرهنگ و هنر ایران چی هست. جایگاهی بهتر از این جا براشون وجود نداره. نداشت و نخواهد داشت. من امیدوارم که همهٴ هنرمندای ما مسئولیتشون رو نسبت به مردمشون بفهمن، بدونن. و به هر حال اونجایی که باید وایسن، وایستن. گاهی وقتها آقای آندرانیک که با همدیگه برای برنامه میآمدیم، صحبت میکردن، گفتش که فلور من اصلاً نمیگم هنرمندا بیان به مقاومت بپیوندند، من میگم همهٴ هنرمندا بلند شن جلوی سازمان ملل برن، یا کاخ سفید برن، همهشون با هم گروهی، و علیه آخوندها، علیه اینها هستیم. تو فکر میکنی میرن؟ تو فکر میکنی میکنن؟ برای همینه که من در لسآنجلس با هیچکدومشون کاری ندارم. غیر از یکی دو نفرشون که احترام به مقاومت ایران دارن. اینه که به هر حال من متأسف هستم که چنین کسی رو ما از دست دادیم. چنین بزرگواری را ما از دست دادیم که عاشق عشق بود، عاشق درستی بود، عاشق صداقت بود. عاشق ایثار بود، عاشق از خودگذشتگی بود، عاشق مردم ایران بود، عاشق همسرش بود، عاشق فرزندانش بود، عاشق صلح و آزادی در تمام جهان بود. این رو من در آخر صحبتهام بگم موقعی که عمادجان از دنیا رفتن آقای آندرانیک دو، سه شب قبل از اینکه مراسم تشییع باشه، به منزل ما آمد. هر شب در پشت پیانو مینشست و آثار عماد جان را با پیانو میزد. بیشترین آهنگ رو که خیلی دوست داشت اونجا اجرا کنه، آهنگ تنهایی عماد جان بود. با پیانو برای ما میزد، برای اینکه یک مقدار ما کمتر احساس غم بکنیم. حدود دو، سه ماه پیش من یک روز با آقای فیلابی سر یک سفره با آقای آندرانیک نشسته بودیم. گفتم آقای آندرانیک من میتونم از شما یک خواهش کنم. گفت، با کمال میل انجام میدم. گفتم آهنگ تنهایی عماد جان رو من دوست دارم شما خودتون تنظیم بفرمایید و خودتون اجرا کنید. گفت، من با کمال میل این کار رو میکنم. و برگشتن لسآنجلس و ده روز بعد آهنگ رو تنظیم کردن، ضبط کردن برای من از طریق اینترنت فرستادن. من خیلی ناراحت هستم که الآن اینو بگم که این آهنگ رو من در سوگ ایشون امروز میخوام بشنوم. زیباترین اجرا رو، زیباترین تنظیم رو روی این آهنگ گذاشتن و وقتی من پریشب میخواستم این آهنگ رو بیارم که دوستان هم بشنوند، وقتی دوباره گوش کردم دیدم دقیقاً مثل اینه که در سوگ خودش این آهنگ رو نواخت. به هر حال من از همهتون متشکر هستم. فقط خواستم احساساتم رو نسبت به آقای آندرانیک بگم و به همهٴ آزادیخواهان ایران فقدان ایشون رو تسلیت بگم.
عبدالعلی معصومی
مصرع من قطرهٴ خون من است، آندوی عزیز که همهٴ ما و همهٴ مردم ایران میشناسنش اینچنین بود. تمام آثاری که ازش به جا مانده، تمام گفتههاش، همینطوری که شنیدیم بخشیش رو در اینجا، و تمام زندگیش چنین بود. مصرع من قطرهٴ خون من است. یعنی از صمیم قلبش میگفت و زندگی میکرد. یک مسیحی پاکباز بود. مسیحیان ایران از آغازی که از دورهٴ ساسانیان که وارد ایران شدن یا مسیحی شدند، عمدتاً نستوریان، تا امروز در ادبیات ایران و در تاریخ و فرهنگ ایران حتی من یک مورد برنخوردم که با مردم ایران دوگانه باشند. در همهجا، همبستهٴ مردم ایران برای آزادی ایران، برای سربلندی ایران جنگیدن، همراه بودند و آندوی پاکباز ما از اون تیره است. در زمان ساسانیان، قیام نوشزاد، اون مسیحی پاکبازی که علیه پدرش خسرو پرویز ایستاد و جانش رو در راه مبارزه با استبداد و آزادی گذاشت تا همینطور که آیدای نازنین گفتند، یپرم خان که سالها در راه آرمان مشروطه جنگید و سرانجام هم در مبارزه با استبداد حاکم جان باخت. حاکم، یعنی حاکم قبلی که بساط مشروطه اونرو رونده بود. آندو وقتی به مجاهدین و مقاومت ایران پیوست، ما چهرهٴ بارزش رو در این بیست ساله باهش آشنا هستیم. مظهر این شعر بود. میگه اگر ز حلقه این عاشقان، یعنی پاکبازان اشرفی در لیبرتی، اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری، دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری، دیدیم که به حلقه عاشقان پیوست، شکوفا بود، شکوفاتر شد و تمام هستی و جانمایهٴ زندگی و هنرش رو در این راه گذاشت و بارها هم اعلام کرد که اشرفی هستم، مجاهد اشرفی هستم. و آقای مسعود رجوی هم، مسئول شورا در پیامشون در سوگ ایشان به همین نام ایشون رو یاد کردند. اشرفی مجاهد. همان که خانم رجوی در سوگ و بر مزار دکتر کاظم شهید گفتن، مجاهد یک اسم نیست، یک رسم است. این رسم رو آندو در زندگی این بیست ساله و در آثارش و تمام صحبتهاش به خوبی وارد کرد. از تو میپرسم، ای اهورا، میتوان در جهان جاودان زیست؟ میرسد پاسخ از آسمانها هر که را نام نیکو بماند، جاودانی است. آندوی ما جاودانه در دل همهٴ مشتاقان آزادی ایرانزمین خواهد ماند.
اصغر ادیبی
با سلام خدمت دوستان. شاید سخن گفتن بعد از این همه بیان زیبایی که اینجا شد کار راحتی نباشه. ولی من سعی میکنم از یک زاویهٴ دیگهیی به این هنرمند مقاومت و کسی که شاید در گذشته وقتی تازه ما به مقاومت پیوسته بودیم، همیشه افسوس میخوردیم که کشوری مثل یونان هنرمندانی مانند ملینا مرکوری، تئودوراکیس داره که همگام با مردمشون، دوش به دوش اونها، بر علیه دیکتاتوری مبارزه کردند و به پیروزی رسیدند. ای کاش ما هم یک چنین امکانی داشتیم. بعداً که مقاومت گسترش بیشتری پیدا کرد، بهدلیل اون ظرفیت اولیهیی که برادرم مسعود بنا نهاده بود، که هر کسی با هر عقیده و هر مرامی، با هر مذهب و هر ایدهیی اگر دلش برای آزادی ایران و اگر دلش برای اینکه این حاکمان جهنمی به گورستان تاریخ فرستاده بشند، قصد مبارزهیی داشته باشه، مکانش در این مقاومت و در این شورا و در این مجاهدین و در این اشرف و اکنون در این لیبرتی فراهم است. من دو چیز رو از خود آندو سعی کردم قرض بگیرم. ابتدا این رو خدمتتون عرض کنم که بهرغم شناختی که چه در گذشته، یعنی زمانی که ما جوون بودیم و دنبال یک موسیقی دیگر میگشتیم و اون موقع فرهاد، بعداً آندو و گروههایی از این نوع در جامعه ایران مقبولیت پیدا کرد و بخشی از جامعه ایران بهدنبال اونها رفت و چه بعداً که اینجا باهاش آشنا شدم تا جلسه گذشته شورا وقتی که آندو سر یک موضوعی صحبت کرد و واقعاً فکر میکنم اشک همه رو در آورد، من نمیدونستم با چه آدمی روبهرو هستم. وقتی جمله تموم شد رفتم و گفتم که چرا تو جلسات کمتر صحبت میکنی، گفت فرصت فراوان است. ما بیان خودمون رو به وسیلهٴ دیگری اظهار میکنیم. بیان موسیقی. برای فهم اون کار دشواری نیست. درست مثل همون صحبت کردنه. وقتی که برگشت و من در کمال حیرت متوجه شدم که به این بیماری جانکاه دچار شده و متأسفانه امید چندانی هم برای بهبودش نیست، دو چیزی رو که به من، دو چیزی رو که به من بیان کرد و شما همان روز شنیدید، بهشدت من رو تحت تأثیر قرار داد. یک، نحوه پیوستنش به مقاومت ایران. اون جا که بیان میکنه بدون شناخت چندان از مجاهدین و از مقاومت وقتی که یکی از هنرمندانی که برای این مقاومت هنرنمایی کرده، مورد لجن مالی اون محیطی که همه بهش آشنایی دارن، واقع میشه، آندو از همون جا، از همون نقطهای که شروع به نزدیکی با مقاومت ایران میکنه. وقتی که به اون هنرمند زنگ میزنه و بهش میگه که من کار تو رو تأیید میکنم و با تعجب اون روبهرو میشه، این دقیقاً نشان دهندهٴ روحیه متفاوتی است که این دوست مبارز ما داشته. وقتی که همین رو بهاصطلاح مبدأ میگیره، بعد به مقاومت میپیونده و بعداً عضو شورا میشه و بعد هم در راهی قدم میگذارد که من فکر میکنم که امروز همون کلمهیی که خودش بهکار میبره، فرزندانش در اشرف، روزبه، محمد نیما، پیمان، ماندانا و استاد کامیار امروز ما دیدیم که برای استاد خودشون سنگ تموم گذاشتن. خوشا بهحال مردم ایران که چنین مقاومتی داره که میتواند در برزخی که آخوندها به وجود آوردند و این اوضاع و احوالی که مردم ایران رو گرفتار کردن و یأس و ناامیدی و فحشا و اعتیاد و خلاصه هر نوع بدبختی رو که بگید، بر سر مردم ایران آوردند، مقاومتی در مقابل آنها قرار گرفته که حتی در نزدیکی مرگ هم پیام امید و پیروزی میدهند. وقتی که انسانی بداند چند روز و چند و چند هفته دیگر عمرش به پایان میرسد ولی دم از امید بزنه و آینده رو نشون بده، این از عمق اعتقاد به اون حقانیتی است که من فکر میکنم مقاومت ایران بر پایه اون بنا نهاده شده و بهرغم تمامی مشکلاتی که در جلوی اون به وجود آوردن و بهرغم تمامی رذیلتهایی که طی این سالها بر سرمون آوردن، پایدار و استوار ایستاده و امروز ما مشاهده میکنیم که حتی در این شرایط سخت که من فکر میکنم به بهترین نحوی همسر گرامیش، آیدا بیان کرد، او هم باز این پیام رو میدهد که ما به از دست دادن آندو نگاه نخواهیم کرد. به راهی که اون با آگاهی کامل، با اعتقاد کامل در اون قدم گذاشت و استوار پیش رفت. من همیشه بیان کردهام و برای خودم آرزو کردم، وقتی که یک چنین همسنگران و چنین دوستانی رو من از دست میدم، بعضی وقتها به اونها حسودی میکنم. حسادت هم از این جهته که میبینم تا به آخر ایستادند. تا به آخر با پیمانی که با مردمشون، با این مقاومت و با معمار این مقاومت، برادرم مسعود گذاشتن، تا به آخر پایدار موندند و همیشه برای خودم هم این آرزو را میکنم که در دنیایی که ما در آن قرار داریم، که شما از همهٴ نیک و بد اونها آگاهی دارید، چه خوبه که این مقاومت به مردم امید میدهد که نباید تسلیم این شب سیاه شد. این شرایط به پایان خواهد رسید، اما آن چیزی که به نظر من با ارزشتره، وقتی که ما به تاریخ خودمون نگاه میکنیم، به تاریخ صدساله ایران نگاه میکنیم، بسیاری از افراد و جنبشها بودند که برای آزادی مردم بهپاخواستند. ولی بهدلیل خیانت همراهان، واماندگان، سست عنصران، مردم ما به آزادی نرسیدند. امروز جای خوشوقتی داره که مقاومت ما از ظرفیتی برخورداره که هر اتفاقی که بیفته، هر خس و خاشاکی که در مقابلش قرار بگیره، این راه رو ادامه خواهد داد و مردم رو به پیروزی خواهد رسوند. جملهٴ دومی هم که از آندو میخواستم بگم، همیشه تو دلم بود، ولی وقتی که اون بیان کرد، ما اینجا، مخصوصاً فکر میکنم کسانی مثل ما که مثلاً در گذشته ورزش میکردیم یا آدمهایی که هنرمند بودند، همیشه با این سؤال روبهرو میشیم که شما رو چه به سیاست؟ خوب شما کار خودتون رو میکردید. این در مورد آندو با اون سابقه درخشانش و همکاریش با اکثر هنرمندان سرشناس جامعه ایران بیشتر از بقیه صدق میکنه، یعنی مخصوصاً در اون محیط لسآنجلس شاید آدمی مثل آندو استثنایی باشه که تقریباً همهٴ هنرمندان، همهٴ خوانندگان به اون نیاز داشتن. ولی آندو با در پیش گرفتن یک زندگی ساده با قناعت کامل سعی میکنه که همون چیزی رو که خودش بهش نام میگذاره، هنرمند متعهد اون وظیفه رو به بهترین نحوی انجام میدهد و وقتی با این سؤال مواجه میشه که سیاست، میگه ما اهل سیاست نیستیم. درست مثل این میمونه که خونهٴ آدم آتیش بگیره و اونجا آدم دنبال این باشه که آیا من نشان آتشنشانی برای خاموش کردن آتش و آیا حق دارم خونه رو خاموش بکنم یا نه؟ این مقاومت و این کسانی که پای در این راه گذاشتن، نه برای این آمدهاند که به حاکمیت برسند، نه کیسهای دوختهاند و نه برای فردا چیزی برای خودشون بخوان. همانطور که مسعود، برادرمون گفت، چند وقت قبل و فکر میکنم صدای همه رو هم درآورد، در فردای آزادی ایران من به دانشگاه خواهم رفت و اونجا جوانان ایرانی رو برای رویارویی با مشکلاتی که جهان کنونی با اون روبه روست، آماده خواهم کرد. و از اینجاست که آدم رسالت آندو رو میفهمه. وقتی که میگه خوب دشمن با تمام قوا حمله کرده. اینجا من باید چیکار کنم، من بگم من هنرمندم. من آهنگسازم یا یه چیز دیگه. یا باید آستینها رو بالا زد و با تمام قوا وارد شد. خانم رجوی، دوستان شورایی، هواداران این مقاومت بر شما مبارک باد که در چنین مقاومتی قرار گرفتهاید و چنین پیامی به مردم ایران میدهید. هر اتفاقی که برای ما بیفته، ما پیروز این مبارزه هستیم و ما همون طور که آندوی عزیز گفت آزادی رو برای مردممون خواهیم برد. آزادی که سنگینترین بها رو در طولانیمدت برای اون پرداختیم و از هر نظر این آمادگی رو داریم که قدر این آزادی رو بدونیم. پس بهرغم تمام غم سنگینی که از دست دادن آندو برای من بهعنوان یک عضو کوچک این مقاومت وجود داره، اما این پیام رو هم داره که این مقاومت با چنین فرزندانی هرگز شکست نخواهد خورد. پیروز باشید.
طاهرسعیدی
برای من البته خیلی مشکله اینجا صحبت کردن و خیلی باعث افتخار بزرگیه که این فرصت به من داده شده بهدلیل سابقه آشنایی با آندوی عزیز و سایر هنرمندان این افتخار رو داشتم که در خدمتش باشم، بهدلیل مسئولیتی که داشتم. یک چیزی که خیلی برای من مهم هست و میخواستم بگم چیزی است که خود آندو گفت.. آقای ادیبی خیلی عالی گفتن و اون لحظهٴ انتخاب آندرانیک هستش. داستان این بود که ما تو تماس اولی که با آندو داشتیم من در سی ثانیه اول تماس اینو با تمام وجودم میگم در همون سی ثانیة اول احساس کردم که مثلاً سی ساله میشناسم، کسی رو که برای اولین بار دارم باهاش صحبت میکنم. بعد از یکی دو دقیقه، آنقدر گرم و صمیمی و نزدیک آندرانیک صحبت میکرد که همهچی رفت کنار. من خودم رو آماده کرده بودم، یک توضیحاتی بدم به آندرانیک، ولی شدت گرما و صمیمیت و از اون چیزی که ساطع میشد اصلاً برای من عجیب بود. و بعد راحت با هم صحبتهامون رو کردیم و موضوع این بود که آقای ویگن خواسته بودند که یکی از ترانههاشون تنظیم بشه برای کنسرت همبستگی. تنظیم کار بسیار دشواری بود، زمان خیلی کوتاه بود، کسی نمیتونست تنظیم کنه. آقای شمس درگیر صدتا کار دیگه بودند اونجا، اصلاً اون کارها اونجا بود. بقیه دوستان همچین مجالی نداشتند. آقای شمس هم سفارش کرده بودن که کسی که میتونه بکنه آقای آندرانیک است. که آقای آندرانیک گفت بله با کمال میل من انجام میدم این کار رو. و من هم تماس گرفتم و اونجا باز بهدلیل مسئولیتی که داشتم، تماس داشتم با آقای ویگن، گفتم که حله، چون ایشون فکر میکرد حل نیست و من اصلاً نمیتونم بیام، چون تنظیم این کارها دشواره. بعد گفتم مگه چه کسی میتونه یک همچین کاری بکنه. گفتم آقای آندرانیک. گفت آقای آندرانیک با شما کار میکنه؟ گفتم بله، آقای آندرانیک هم با ما کار میکنه. گفت آقای آندرانیک مثل بتهوونه، مثل شوپنه، شروع کرد در توصیف آقای آندرانیک گفتن و خوب اون مسأله حل شد به کل.
هنرمندان مقاومت در چنین سطحی هستند و آندو از راه رسید مانند سرداری که این صحنه را گشود.
بهدلیل اینکه معتقد بود به سرنگونی. بهدلیل اعتقاد راسخش به اینکه باید این رژیم رو از بیخ و بن برآورد. اعتقاد آندرانیک به سرنگونی، قاطعیتش بر سر این موضوع بود که از همین جا آمد. خوب مجاهدین رو از همین جا انتخاب کرد. رهبری مقاومت رو از همین جا انتخاب کرد. بهخاطر اینکه آندرانیک واقعاً خودش هم میگفت با تمام لطافت و ذوق و تمام عواطف سرشار انسانیش، قاطعیتش دیگه مثل شمشیر بود. یعنی اون روی سکه شخصیت آندرانیک، اون قاطعیت و اون صلابتی بود که در مقابل دشمن، در مقابل رژیم سازش نمیکرد. خوب از همین جاست که وقتی که، از همین جا بود که اونچه که من لمس کردم و همهٴ ما دیدیم که خب این انتخاب رو کرد.
پرواز آندرانیک عزیز، آهنگساز و استاد برجستهٴ موسیقی، تجسم نیم قرن هنر موسیقی ایران، انسان والامقام و آنطور که خودش دوست داشت بگوید، اشرفی مجاهد را به همسر و همراه و همرزم زندگیاش آیدا و خانوادهٴ آساطوریان، به اشرفیان لیبرتی و همهٴ اشرفنشانان، به مردم ایران و به همهٴ همرزمانش در شورای ملی مقاومت ایران از صمیم قلب تسلیت میگویم. روز یکشنبه، سوم اسفند ماه آندو از میان ما پر کشید. شاید دقیقتر این است که بگوییم همچون شهابی شعله کشید و در پروازش هر روز درخشانتر و زیباتر شد. واقعیت این است که از روزی که آندو رفت، هر چه میگذرد تلألوی ارزشهایی که او حاملش بود بیشتر چشم ما را خیره میکند. آندو یک عاشق بود، با قلبی بزرگ. حتی در آخرین روزهای حیات پربارش، آرزویش را برای این کره خاکی ما به زیباترین وجه بیان کرد. کره آبی عشق و آزادی. وجود آندو، خلاقیتش در هنر، طراوت بخشیدن به زندگی مردم، پیوستن عاشقانهاش به مقاومت و مجاهدین، بعد از پروازش همچنان زنده و شکوفا است. هر چند از آندو در زمینه هنری گنجینهیی عظیم، همانطور که سایر هنرمندان گفتهاند به جا مانده و تا ابد در تاریخ مردم ما و قلب همهٴ هنردوستان زندگی جاودانه خواهد داشت، بیتردید این تنها میراث آندو نیست. آندو سرمایهٴ ارزشهای انسانی و ایرانی را غنا بخشید و آفرینشهای جدیدی را از خودش باقی گذاشت. عشق او به مردم ایران، تواضع ستایشانگیزش، مهربانی و صمیمیت زیبای او و در کنار آن رزمندگی سازشناپذیر بر علیه ستم و سرکوب آخوندی و قاطعیت در مقابل آنها آن روی دیگر سیمای پرمهر و عطوفت آندو نسبت به مردم بود. او نشان داد که میتوان اوج لطافت روح یک هنرمند را با قاطعیت یک اشرفی مجاهد توأمان داشت و چه درسی بزرگتر از این. شورای ملی مقاومت ایران و اشرفیان و اشرفنشانها به وجود چنین رزمندهیی در صفوفشان افتخار میکنند. او در قلب مردم ایران، در سنگر شورای ملی مقاومت ایران و در قلب همهٴ مجاهدین و آزادیخواهان زنده خواهد بود و پیشاپیش صفوف این مقاومت شاهد آزادی ایران خواهد بود. ایرانی پر از عشق و آزادی به رنگ آبی که فرزندانش میتوانند شهر آرمانی او یعنی اشرف را در آن بازسازی و به آرزوی او تحقق ببخشند. چرا که او متعهد شده بود بهمحض رسیدن به ایران، اشرفی دیگر را برپا کند.
پیام آیدا
خواهر مریم عزیزم، دوستان گرامی شورا و اشرفیان عزیز، با سلام همهٴ شما. برای همهٴ مهربانیها و محبتهایی که در این روزهای سخت به من و خانوادهام ابراز کردید. از همه تون تشکر میکنم. خواهر مریم عزیزم، شما امروز در پاریس در مراسمی که برای بزرگداشت آندوی عزیز دارید، جمع شدید. من بهدلیل اینکه برای بزرگداشت آندو در لسآنجلس مراسم داریم، نتوانستم با شما باشم. ولی قلبم در آنجا با شما خواهد بود. میدونم که روح بزرگ آندو و همه در کنار شما و همهٴ مجاهدین در همهٴ جاها با شما خواهد بود. آندو تا آخرین لحظهٴ زندگیش همیشه به یاد بچههای لیبرتی بود و دائماً نگران سلامتی اونا بود. دیدید که در آخرین پیام هم که برای شما فرستاده، با تمام وجودش از عشق بیکرانش از مجاهدین و مسعود عزیزم با شما و خلاصه همهٴ اعضای این مقاومت محبت میکنه. او بیست سال پیش با چشم باز و ایمان راسخ این راه را انتخاب کرد و تا آخرش هم وفادار ماند. آندو از نظر موسیقی خیلی خدمت کرده و اکثر خوانندههای قدیمی با اجرای کارهای زیبای آندرو که روح تازهیی به موسیقی پاپ میدهد، بود. اسمش رو سر زبانها افتاد. او کاری رو که به نظرش درست بود انجام میداد. به هر قیمتی که لازم بود، آن را هم میپرداخت و وقتی تشخیص داد که تنها راه آزادی مردم، مردم رنجدیده ایران پیوستن با مجاهدین است، با کمال میل قدم به این راه گذاشت. آندو با قلب و با احساس و شعور و شناخت کامل وارد مبارزه شد. با تمام وجودش به بچههای اشرف عشق میورزید. در بیست سال گذشته علاوه بر ساختن و تنظیم خیلی آهنگها برای مرضیه عزیز، برای مرحوم منوچهر سخایی و خانم مرجان، برای بچههای لیبرتی و گروه موزیک آنها خیلی کار کرد. تا یک هفته قبل از فوت هم داشت با اون حال بدش برای بچههای لیبرتی کار مینوشت. اصلاً همهٴ زندگیش شده بود مجاهدین و عشق به اونها. برای من واقعاً داشتن همسری مثل آندو یک افتخار بزرگ بود. من همیشه او را برای این انتخابش تحسین و تشویق میکردم. دخترها هم به پدرشون بهعنوان یک آزادیخواه افتخار میکنند. شنیدیم که مجاهدین و دوستانش در فرانسه و لیبرتی و همه جا روزهای پایانی عمرش خیلی احساس غم و اندوه کردند و برای آندو گریستند. این اشکها و احساسات من و همهٴ ما افتخار آفرین است. اما من به پشتوانهٴ روحیه بالای و قوی که از این مقاومت میگیرم این روزهای سخت را میگذرانم. من بیش از همه دوستتون دارم. من به شما قول میدهم که راه آندوی عزیزم را که راه مجاهدین و اشرفیها بود ادامه بدم تا روح او رو شاد کنم. او هم همین رو از من میخواست. اجازه بدید یک بار دیگر از همهٴ شما، بهخصوص از شما خواهر مریم عزیزم و همهٴ اشرفیها و دوستان شورا و هوادارهای مجاهدین در لیبرتی در این روزهای سخت و طاقتفرسا این همه با ما لطف کردین، تشکر و قدردانی بکنم. خدا همهٴ شما را حفظ کند. انشاءالله بهزودی با سرنگونی آخوندهای جنایتکار آندو جان را هم که از نسل یپرم خان برای آزادی ایران مبارزه کرد، در میدان آزادی شاد و خندان خواهیم داشت.
استاد محمد شمس
با عرض ادب خدمت همگی شما.
خدمت همهٴ مردم ایران تسلیت عرض میکنم و میخواستم خواهش کنم از این مناظری که من الآن دیدم بهعنوان کسی که سالهای زیادی است که در کنار این مقاومت هست، سالهای زیاد هست، میخواستم خواهش کنم یک بار دیگه همهٴ این فرزندان خوب میهنمان را تشویق کنیم بهخاطر این کاری که انجام دادند و دیدیم.
از همینجا من درود میفرستم به بانوی مقاوم عزیزمان آیدا، بهش تسلیت عرض میکنم و امیدوارم بتواند این رنج بزرگی را که الآن دارد با همان قدرتی که صحبت میکردند، تا رسیدن به ایران آزاد تحمل کند و بتواند در کنار این مقاومت شاد و پر از انرژی به تهران برسد. سخن گفتن درباره یک هنرمند بسیار سخت و مشکل است، سختتر و مشکلتر میشود وقتی آن هنرمند موسیقیدان باشد، چه حرفی میتوان زد که آهنگساز آنرا با نوایی نگفته باشد. بیسبب نیست که میگویند آنجا که سخن باز میماند موسیقی آغاز میشود. آندرانیک، «آندو»، خودش، وجودش، تار و پودش با موسیقی ساخته شده بود. و ذوق سرشارش به ملودیها جان میداد. تا آنجا که جان میداد که بخشی از ملودی میشد. یعنی خون به ملودی منتقل میکرد و به شما میداد. همین ذوق هنرمندانهاش بود که بسیاری از خوانندگان را به شهرت رساند، هر چند برخی کسانی که از ثمرهٴ ذوق وجود سرشار از موسیقی «آندو»، بهره میبردند، در گذر زمان بر او نامهربانیها کردند. اما بودند انسانهایی که هنر او را پاس داشتند و مشعل شرافت هنرمندان ملی و میهنی را برافراشته و ارج میگذاشتند. سخنگفتن در مورد چنین هنرمندی سخت است و در دل میگریم او ذره ذره وجودش در ایران خلاصه میشد، او در همهچیز و همهٴ مکانها، ایران، کشورش را میدید. و درست به همین دلیل بود که عاشقانه به مقاومت پیوست و همرزم عاشقان آزادی ایران شد و به عضویت شورای ملی مقاومت درآمد. و به نظر من این بزرگترین هنر زندگی «آندو» بود؛ «آندو»، با رفتن به ابدیت دوباره از نو متولد شد. آندرانیک، «آندو» جان، خاک ایران در انتظار تو است، آغوش دشتهای فراخ ایران، کوهها و دریاها، ذرات وجودت را در آغوش خواهند کشید و تو تا ابد با ایران و مردم ایران خواهی بود.
اسقف ژاک گایو
اسقف گایو: دوستان من، وقتی ما در برابر مرگ یک عزیز قرار میگیریم که او را به خوبی میشناختیم، یک سؤال بهوجود میآید که زندگی او، اعمال او، پیام او، مقاومت او چه میشود. من شخصاً یک پاسخ یافتهام. در مذهب مسیحیت در یک بخش از انجیل میخوانیم، کسانی که در میگذرند، در دستهای خدا قرار دارند. اینکه آنها در دستهای خداوند هستند یک خصوصیت پر از نور و امید است. وقتی به سخنان دیگران گوش میدهیم، میبینیم که «آندو» برای بسیاری دیگر چه بوده است؟ دوستان ما در لیبرتی از او چیزهای بسیاری دریافت کردهاند. بهحدی از او دریافت کردهاند که آندو قلبش را برای آنها باقی گذاشته است. چیزهای کمی که من از زندگی «آندو» میدانم، نشان میدهد که او بسیار بخشنده بوده که توانسته است موزیسینهایی را به شهرت برساند. او باعث رشد انسانیت در انسانها شده است. او سمت و سوی مقاومت را داده است. او از طریق موزیک توانسته است مفهوم زیبایی را بشناساند. او همچنین نشان داده است که در درون ما چیزی بزرگتر از آنچه هستیم وجود دارد. بله، او به ما بسیار داده است. ما از او بسیاری چیزها دریافتهایم. به همین دلیل است که ما بر چگونگی زندگی و عمل او گواهی میدهیم. وقتی ما در برابر مرگ یک عزیز قرار میگیریم، از خود میپرسیم چگونه میتوانیم از او قدردانی کنیم؟ من فکر میکنم بهترین قدردانی از «آندو» سخنی است که همسر او به ما گفته است. او زنده و مقاوم باقی میماند. این زیبا است. امروز یا فردا. ما زاده شدهایم که زنده باشیم و زندگانی مقاوم باشیم. وفادار باشیم. این زیبا است که میبینیم انسانها به زندگی خود ادامه میدهند، در حالی که زنده و مقاوم هستند. من فکر میکنم همهٴ ما در اینجا با عشقی بسیار از او قدردانی میکنیم، زیرا ما نیز زنده و مقاوم هستیم. فکر میکنم در زندگی «آندو»، او نشان میدهد، آن کس که دوست میدارد، پیشاپیش از مرگ عبور کرده است. «آندو» نیز در زندگیاش بارها از مرگ عبور کرده بود، زیرا توانسته بود عشق بورزد. بله، آنکس که دوست میدارد پیشاپیش از مرگ عبور کرده است.
فلور صدودی
اینقدر برای من سخته سخنگفتن در مورد آقای آندرانیک که حد نداره. فقط میتونم خدمتتون بگم که در چند روز گذشته که من تمام مصاحبههای ایشون، برنامههای ایشون در سیمای آزادی نگاه میکردم و آهنگهایی رو که ساخته بودن، اشعاری رو که نازنینان در لیبرتی سروده بودند با آهنگهای زیبای آقای آندرانیک مرور میکردم، بیشتر گوش میکردم و زمان براش بهتر میگذاشتم، میدیدم که واقعاً زیباترین آثار رو در چند سال گذشته، خیلی زیباتر از آثاری که قبلاً آقای آندرانیک کار کرده بودند روش کار کردند. تمام مدت این چند روز من این خط شعر رو با خودم زمزمه میکردم، واسه آزادی ایران اگر از تنت رها شی توی چهارگوشهٴ دنیا میتونی اشرفی باشی. فکر میکردم این بیت شعر زندگی خود آندرانیک بود و تمام مدت با خودم اینو تکرار میکردم. به هر حال آقای آندرانیک نیازی به گفتن نیست، یکی از بزرگترین هنرمندان ایران بودن. یکی از بهترین و متعهدترین انسانهایی که به آزادی مردم فکر میکردن بودن. انسانی بسیار والا، باگذشت، ایثارگر، فداکار. کسی بود که با عشق زندگی میکرد. برای خانوادهٴ خودش و همسرش آیدا، فرزندانش، نوههاش، به مردم ایران، به یاران بزرگوار ما در لیبرتی، تمام مدت میگفت، من به همتون عشق میورزم. به صلح و آزادی در دنیا. یعنی وقتی صحبت آندرانیک میشه، تنها چیزی که در ذهن ما میآد، عشق هست. صلح هست. آزادی هست. من متأسفانه زمانی که در ایران بودیم، چون عماد جان در فرهنگ و هنر بودن، زیاد نزدیک نبودیم به خونوادهٴ آقای آندرانیک و خود ایشون. ولی میدونستم که، همهمون میدونستیم که دو اسم در تنظیم آهنگهای زیبای ایران جهانی بود، آقای واروژان و آقای آندرانیک. همینطور که خانم رجوی فرمودن، واقعاً پدر موزیک پاپ ایران بود آقای آندرانیک. بحثی در این نیست. زمانی که ما از ایران خارج شدیم و با همبستگی ملی هنرمندانی که متعهد بودند آمدند و ماندند تا به امروز، کمکم دوستی و صمیمیت ما با خونوادهٴ آقای آندرانیک و خود ایشون زیاد شد. آقای آندرانیک یکی از بهترین دوستان عماد جان بودند یکی از رفیقترین رفیقان عماد جان بودن خاطرات زیادی ما از آقای آندرانیک داریم. بعد از اینکه عماد جان هم رفتن، این دوستی ادامه پیدا کرد. هر دفعه من ایشون رو میدیدم عین زمان گذشته، زمانی که عماد جان بودن، مینشستیم با همدیگه صحبت میکردیم. اون چیزی رو که من اینجا دلم میخواد الآن بازگو بکنم اینه که هیچچیز یکطرفه نیست. ما، قبلش اینو بگم که در ایران ما هنرمندانی که در رشته موسیقی بودند، بهترینهاشون، خوشنامترینهاشون به مقاومت ایران پیوستند. ما شاید از انگشتان دستمون تجاوز نکنه هنرمندانی رو که در قید حیات بودند در رشته موسیقی و زمانی که ما به خارج از کشور اومدیم، پنج شش تای اونها، بهترینهاشون بودن که به مقاومت آمدند و تا آخرش ایستادند. ما نظیر خانم مرضیه نداشتیم. ما نظیر عماد جان نداشتیم و نداریم. ما نظیر آقای آندرانیک نداشتیم و نداریم. ما نظیر آقای شمس نداشتیم و نداریم. همه، آقای سخایی همینطور. تمام هنرمندانمون، ما واقعاً نظیر اینها رو نداریم. هنوز هم نداریم. بهترینهاشون در مقاومت ایران بودند. ولی اینکه گفتم یکطرفه هیچ چیز نمیشه، این هنرمندان میدونستن که بهترین جایگاه براشون در مقاومت ایران هست. این یک واقعیت مطلقه. من باز اجازه بدین این شعر رو بخونم.
واسه آزادی ایران اگه از خودت رها شی، توی چار گوشهٴ دنیا میتونی اشرفی باشی. قسمت اول این شعر همونی بود که هنرمندان
ما به مقاومت پیوستن. برای آزادی ایران، رها از خودشون. و قسمت دوم این شعر افرادی هستند که این مقاومت رو، یعنی محور این مقاومت هستن. اشرفیها. کسانی که ایثار میکنن، از خود گذشته هستند، فدا میکنند، تمام جونشون رو برای آزادی مردم ایران گذاشتن. این بود که این هنرمندان نامبر وان ایران، هنرمندان یک ایران، هنرمندان خوشنام ایران با مقاومت ایران همبسته شدند. و ما این همبستگی رو باید بگم، از دید وسیع ملی میهنی رهبران این مقاومت داریم. از آقای رجوی، خانم رجوی. خانم رجوی، بهتر از این جایگاه برای هیچ هنرمندی نیست. بدون اغراق خدمت شما بگم. من این چند روزه مرتب مرور میکردم افرادی رو که اومدن در فیسبوک تسلیت میگن، به رسانههای همگانی گوش میکردم. همه یکزبان، همه یک زبان میگن. چون در ارتباط چیزی رو که الآن میخوام براتون تعریف بکنم، خاطرهیی رو که میخوام تعریف بکنم در ارتباط با آقای آندرانیک هستش، اینه که اجازه بدین اینو من تعریف بکنم. یک سایتی رو طرفداران عماد جان براش درست کردن، یک دونه سایت طرفداران عماد رام. گه گداری ازش نوشته مینویسن یا به هر حال مطلب یا آهنگی چیزی میذارن. چند شب پیش من دیدم که آهنگ هنگام عماد جان رو گذاشتن و آهنگ هنگام عماد جان آهنگی است بدون کلام با ارکستر بزرگ که در مقاومت ایران ضبط شد و پخش شد و کامنتهایی که داده بودند زیر این آهنگ این بود که خیلی تعجب کرده بودند که عماد جان با هفتاد هشتاد نفر موسیقیدان خارجی اینقدر زیبا تونسته همزمان فلوت بزنه و اینرو اجرا کنه و اینقدر زیبا. من یک دفعه یاد خاطرهیی افتادم که در ارتباط با همین آهنگ بود. کنسرتی بود برای هنرمندان مقاومت در لسآنجلس که اولین بار بود ما لسآنجلس میرفتیم.
عماد جان گفت، ببین، کارنامه من و تو دست مردم هست. ما دیروز و امروز به این کار رو نیاوردیم، تو آندرانیک هستی. تو آندو هستی، آندو جان تو آندو یکی اصلاً، آندو دو هم نیستی. (دست زدن حضار) این بود که عماد جان تو چهکار میکنی؟ تو که تمرین نکردی این آهنگ رو. گفت من میزنم. اینجا مقاومته. اینجا هنرمندانی هستیم تو مقاومت برای آزادی ایران. ما که نیومدیم اینجا بگیم که ما کی هستیم. ما اومدیم وایسادیم برای اینکه ایران رو آزاد بکنیم. ما که نیومدیم اینجا که بگیم خوب میزنیم یا بد میزنیم. خوب میخونیم، یا بد میخونیم. ولی من باور کنین دل تو دلم نبود. برای اینکه اون خانومی هم که لطف کرده بودند گفتن که عماد جان، خیلی همهٴ مردم لسآنجلس خوشحال هستن که شما امشب اینجا برنامه دارید. اینها رو که میگفتن من بیشتر بهم میریختم. میگفتم حالا عماد جان این آهنگ رو هم تمرین نکرده و حالا ببینیم چی میشه. به هر حال من و گویا صف اول نشسته بودیم، ولی آمدن و این کار را اجرا کردن، آقای آندرانیک هم رفتن رو صحنه. فقط بهخاطر مقاومت ایران، یعنی چنین بزرگانی که کارشون براشون خیلی اهمیت داشت، در این مقاومت خاک بودن، خاکسار بودند. این یک واقعیت هستش. یعنی همهچیشون رو میگذاشتن کنار. اصلاً براشون مطرح نبود. فقط میخواستن کار پیش بره. دلیلش چی بود؟ عشقی که مجاهدین به اینها داده بودند. ایثاری رو که مجاهدین میکردن. من دیگه الآن، ما دیگه الآن تازگیها نمیگیم مجاهدین، میگیم اشرفیها. برای اینکه واقعیته. وقتی آقای آندرانیک امروز میآن میگن، من یک اشرفی هستم، چرا این حرف را میزنن؟ برای اینکه خودشون از جنس همین مجاهدین هستن و خانم رجوی باور بفرمایید هنرمندانی که اومدن، موندن، با افتخار موندن، میدونن شما فکرتون نسبت به فرهنگ و هنر ایران چی هست. جایگاهی بهتر از این جا براشون وجود نداره. نداشت و نخواهد داشت. من امیدوارم که همهٴ هنرمندای ما مسئولیتشون رو نسبت به مردمشون بفهمن، بدونن. و به هر حال اونجایی که باید وایسن، وایستن. گاهی وقتها آقای آندرانیک که با همدیگه برای برنامه میآمدیم، صحبت میکردن، گفتش که فلور من اصلاً نمیگم هنرمندا بیان به مقاومت بپیوندند، من میگم همهٴ هنرمندا بلند شن جلوی سازمان ملل برن، یا کاخ سفید برن، همهشون با هم گروهی، و علیه آخوندها، علیه اینها هستیم. تو فکر میکنی میرن؟ تو فکر میکنی میکنن؟ برای همینه که من در لسآنجلس با هیچکدومشون کاری ندارم. غیر از یکی دو نفرشون که احترام به مقاومت ایران دارن. اینه که به هر حال من متأسف هستم که چنین کسی رو ما از دست دادیم. چنین بزرگواری را ما از دست دادیم که عاشق عشق بود، عاشق درستی بود، عاشق صداقت بود. عاشق ایثار بود، عاشق از خودگذشتگی بود، عاشق مردم ایران بود، عاشق همسرش بود، عاشق فرزندانش بود، عاشق صلح و آزادی در تمام جهان بود. این رو من در آخر صحبتهام بگم موقعی که عمادجان از دنیا رفتن آقای آندرانیک دو، سه شب قبل از اینکه مراسم تشییع باشه، به منزل ما آمد. هر شب در پشت پیانو مینشست و آثار عماد جان را با پیانو میزد. بیشترین آهنگ رو که خیلی دوست داشت اونجا اجرا کنه، آهنگ تنهایی عماد جان بود. با پیانو برای ما میزد، برای اینکه یک مقدار ما کمتر احساس غم بکنیم. حدود دو، سه ماه پیش من یک روز با آقای فیلابی سر یک سفره با آقای آندرانیک نشسته بودیم. گفتم آقای آندرانیک من میتونم از شما یک خواهش کنم. گفت، با کمال میل انجام میدم. گفتم آهنگ تنهایی عماد جان رو من دوست دارم شما خودتون تنظیم بفرمایید و خودتون اجرا کنید. گفت، من با کمال میل این کار رو میکنم. و برگشتن لسآنجلس و ده روز بعد آهنگ رو تنظیم کردن، ضبط کردن برای من از طریق اینترنت فرستادن. من خیلی ناراحت هستم که الآن اینو بگم که این آهنگ رو من در سوگ ایشون امروز میخوام بشنوم. زیباترین اجرا رو، زیباترین تنظیم رو روی این آهنگ گذاشتن و وقتی من پریشب میخواستم این آهنگ رو بیارم که دوستان هم بشنوند، وقتی دوباره گوش کردم دیدم دقیقاً مثل اینه که در سوگ خودش این آهنگ رو نواخت. به هر حال من از همهتون متشکر هستم. فقط خواستم احساساتم رو نسبت به آقای آندرانیک بگم و به همهٴ آزادیخواهان ایران فقدان ایشون رو تسلیت بگم.
عبدالعلی معصومی
مصرع من قطرهٴ خون من است، آندوی عزیز که همهٴ ما و همهٴ مردم ایران میشناسنش اینچنین بود. تمام آثاری که ازش به جا مانده، تمام گفتههاش، همینطوری که شنیدیم بخشیش رو در اینجا، و تمام زندگیش چنین بود. مصرع من قطرهٴ خون من است. یعنی از صمیم قلبش میگفت و زندگی میکرد. یک مسیحی پاکباز بود. مسیحیان ایران از آغازی که از دورهٴ ساسانیان که وارد ایران شدن یا مسیحی شدند، عمدتاً نستوریان، تا امروز در ادبیات ایران و در تاریخ و فرهنگ ایران حتی من یک مورد برنخوردم که با مردم ایران دوگانه باشند. در همهجا، همبستهٴ مردم ایران برای آزادی ایران، برای سربلندی ایران جنگیدن، همراه بودند و آندوی پاکباز ما از اون تیره است. در زمان ساسانیان، قیام نوشزاد، اون مسیحی پاکبازی که علیه پدرش خسرو پرویز ایستاد و جانش رو در راه مبارزه با استبداد و آزادی گذاشت تا همینطور که آیدای نازنین گفتند، یپرم خان که سالها در راه آرمان مشروطه جنگید و سرانجام هم در مبارزه با استبداد حاکم جان باخت. حاکم، یعنی حاکم قبلی که بساط مشروطه اونرو رونده بود. آندو وقتی به مجاهدین و مقاومت ایران پیوست، ما چهرهٴ بارزش رو در این بیست ساله باهش آشنا هستیم. مظهر این شعر بود. میگه اگر ز حلقه این عاشقان، یعنی پاکبازان اشرفی در لیبرتی، اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری، دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری، دیدیم که به حلقه عاشقان پیوست، شکوفا بود، شکوفاتر شد و تمام هستی و جانمایهٴ زندگی و هنرش رو در این راه گذاشت و بارها هم اعلام کرد که اشرفی هستم، مجاهد اشرفی هستم. و آقای مسعود رجوی هم، مسئول شورا در پیامشون در سوگ ایشان به همین نام ایشون رو یاد کردند. اشرفی مجاهد. همان که خانم رجوی در سوگ و بر مزار دکتر کاظم شهید گفتن، مجاهد یک اسم نیست، یک رسم است. این رسم رو آندو در زندگی این بیست ساله و در آثارش و تمام صحبتهاش به خوبی وارد کرد. از تو میپرسم، ای اهورا، میتوان در جهان جاودان زیست؟ میرسد پاسخ از آسمانها هر که را نام نیکو بماند، جاودانی است. آندوی ما جاودانه در دل همهٴ مشتاقان آزادی ایرانزمین خواهد ماند.
اصغر ادیبی
با سلام خدمت دوستان. شاید سخن گفتن بعد از این همه بیان زیبایی که اینجا شد کار راحتی نباشه. ولی من سعی میکنم از یک زاویهٴ دیگهیی به این هنرمند مقاومت و کسی که شاید در گذشته وقتی تازه ما به مقاومت پیوسته بودیم، همیشه افسوس میخوردیم که کشوری مثل یونان هنرمندانی مانند ملینا مرکوری، تئودوراکیس داره که همگام با مردمشون، دوش به دوش اونها، بر علیه دیکتاتوری مبارزه کردند و به پیروزی رسیدند. ای کاش ما هم یک چنین امکانی داشتیم. بعداً که مقاومت گسترش بیشتری پیدا کرد، بهدلیل اون ظرفیت اولیهیی که برادرم مسعود بنا نهاده بود، که هر کسی با هر عقیده و هر مرامی، با هر مذهب و هر ایدهیی اگر دلش برای آزادی ایران و اگر دلش برای اینکه این حاکمان جهنمی به گورستان تاریخ فرستاده بشند، قصد مبارزهیی داشته باشه، مکانش در این مقاومت و در این شورا و در این مجاهدین و در این اشرف و اکنون در این لیبرتی فراهم است. من دو چیز رو از خود آندو سعی کردم قرض بگیرم. ابتدا این رو خدمتتون عرض کنم که بهرغم شناختی که چه در گذشته، یعنی زمانی که ما جوون بودیم و دنبال یک موسیقی دیگر میگشتیم و اون موقع فرهاد، بعداً آندو و گروههایی از این نوع در جامعه ایران مقبولیت پیدا کرد و بخشی از جامعه ایران بهدنبال اونها رفت و چه بعداً که اینجا باهاش آشنا شدم تا جلسه گذشته شورا وقتی که آندو سر یک موضوعی صحبت کرد و واقعاً فکر میکنم اشک همه رو در آورد، من نمیدونستم با چه آدمی روبهرو هستم. وقتی جمله تموم شد رفتم و گفتم که چرا تو جلسات کمتر صحبت میکنی، گفت فرصت فراوان است. ما بیان خودمون رو به وسیلهٴ دیگری اظهار میکنیم. بیان موسیقی. برای فهم اون کار دشواری نیست. درست مثل همون صحبت کردنه. وقتی که برگشت و من در کمال حیرت متوجه شدم که به این بیماری جانکاه دچار شده و متأسفانه امید چندانی هم برای بهبودش نیست، دو چیزی رو که به من، دو چیزی رو که به من بیان کرد و شما همان روز شنیدید، بهشدت من رو تحت تأثیر قرار داد. یک، نحوه پیوستنش به مقاومت ایران. اون جا که بیان میکنه بدون شناخت چندان از مجاهدین و از مقاومت وقتی که یکی از هنرمندانی که برای این مقاومت هنرنمایی کرده، مورد لجن مالی اون محیطی که همه بهش آشنایی دارن، واقع میشه، آندو از همون جا، از همون نقطهای که شروع به نزدیکی با مقاومت ایران میکنه. وقتی که به اون هنرمند زنگ میزنه و بهش میگه که من کار تو رو تأیید میکنم و با تعجب اون روبهرو میشه، این دقیقاً نشان دهندهٴ روحیه متفاوتی است که این دوست مبارز ما داشته. وقتی که همین رو بهاصطلاح مبدأ میگیره، بعد به مقاومت میپیونده و بعداً عضو شورا میشه و بعد هم در راهی قدم میگذارد که من فکر میکنم که امروز همون کلمهیی که خودش بهکار میبره، فرزندانش در اشرف، روزبه، محمد نیما، پیمان، ماندانا و استاد کامیار امروز ما دیدیم که برای استاد خودشون سنگ تموم گذاشتن. خوشا بهحال مردم ایران که چنین مقاومتی داره که میتواند در برزخی که آخوندها به وجود آوردند و این اوضاع و احوالی که مردم ایران رو گرفتار کردن و یأس و ناامیدی و فحشا و اعتیاد و خلاصه هر نوع بدبختی رو که بگید، بر سر مردم ایران آوردند، مقاومتی در مقابل آنها قرار گرفته که حتی در نزدیکی مرگ هم پیام امید و پیروزی میدهند. وقتی که انسانی بداند چند روز و چند و چند هفته دیگر عمرش به پایان میرسد ولی دم از امید بزنه و آینده رو نشون بده، این از عمق اعتقاد به اون حقانیتی است که من فکر میکنم مقاومت ایران بر پایه اون بنا نهاده شده و بهرغم تمامی مشکلاتی که در جلوی اون به وجود آوردن و بهرغم تمامی رذیلتهایی که طی این سالها بر سرمون آوردن، پایدار و استوار ایستاده و امروز ما مشاهده میکنیم که حتی در این شرایط سخت که من فکر میکنم به بهترین نحوی همسر گرامیش، آیدا بیان کرد، او هم باز این پیام رو میدهد که ما به از دست دادن آندو نگاه نخواهیم کرد. به راهی که اون با آگاهی کامل، با اعتقاد کامل در اون قدم گذاشت و استوار پیش رفت. من همیشه بیان کردهام و برای خودم آرزو کردم، وقتی که یک چنین همسنگران و چنین دوستانی رو من از دست میدم، بعضی وقتها به اونها حسودی میکنم. حسادت هم از این جهته که میبینم تا به آخر ایستادند. تا به آخر با پیمانی که با مردمشون، با این مقاومت و با معمار این مقاومت، برادرم مسعود گذاشتن، تا به آخر پایدار موندند و همیشه برای خودم هم این آرزو را میکنم که در دنیایی که ما در آن قرار داریم، که شما از همهٴ نیک و بد اونها آگاهی دارید، چه خوبه که این مقاومت به مردم امید میدهد که نباید تسلیم این شب سیاه شد. این شرایط به پایان خواهد رسید، اما آن چیزی که به نظر من با ارزشتره، وقتی که ما به تاریخ خودمون نگاه میکنیم، به تاریخ صدساله ایران نگاه میکنیم، بسیاری از افراد و جنبشها بودند که برای آزادی مردم بهپاخواستند. ولی بهدلیل خیانت همراهان، واماندگان، سست عنصران، مردم ما به آزادی نرسیدند. امروز جای خوشوقتی داره که مقاومت ما از ظرفیتی برخورداره که هر اتفاقی که بیفته، هر خس و خاشاکی که در مقابلش قرار بگیره، این راه رو ادامه خواهد داد و مردم رو به پیروزی خواهد رسوند. جملهٴ دومی هم که از آندو میخواستم بگم، همیشه تو دلم بود، ولی وقتی که اون بیان کرد، ما اینجا، مخصوصاً فکر میکنم کسانی مثل ما که مثلاً در گذشته ورزش میکردیم یا آدمهایی که هنرمند بودند، همیشه با این سؤال روبهرو میشیم که شما رو چه به سیاست؟ خوب شما کار خودتون رو میکردید. این در مورد آندو با اون سابقه درخشانش و همکاریش با اکثر هنرمندان سرشناس جامعه ایران بیشتر از بقیه صدق میکنه، یعنی مخصوصاً در اون محیط لسآنجلس شاید آدمی مثل آندو استثنایی باشه که تقریباً همهٴ هنرمندان، همهٴ خوانندگان به اون نیاز داشتن. ولی آندو با در پیش گرفتن یک زندگی ساده با قناعت کامل سعی میکنه که همون چیزی رو که خودش بهش نام میگذاره، هنرمند متعهد اون وظیفه رو به بهترین نحوی انجام میدهد و وقتی با این سؤال مواجه میشه که سیاست، میگه ما اهل سیاست نیستیم. درست مثل این میمونه که خونهٴ آدم آتیش بگیره و اونجا آدم دنبال این باشه که آیا من نشان آتشنشانی برای خاموش کردن آتش و آیا حق دارم خونه رو خاموش بکنم یا نه؟ این مقاومت و این کسانی که پای در این راه گذاشتن، نه برای این آمدهاند که به حاکمیت برسند، نه کیسهای دوختهاند و نه برای فردا چیزی برای خودشون بخوان. همانطور که مسعود، برادرمون گفت، چند وقت قبل و فکر میکنم صدای همه رو هم درآورد، در فردای آزادی ایران من به دانشگاه خواهم رفت و اونجا جوانان ایرانی رو برای رویارویی با مشکلاتی که جهان کنونی با اون روبه روست، آماده خواهم کرد. و از اینجاست که آدم رسالت آندو رو میفهمه. وقتی که میگه خوب دشمن با تمام قوا حمله کرده. اینجا من باید چیکار کنم، من بگم من هنرمندم. من آهنگسازم یا یه چیز دیگه. یا باید آستینها رو بالا زد و با تمام قوا وارد شد. خانم رجوی، دوستان شورایی، هواداران این مقاومت بر شما مبارک باد که در چنین مقاومتی قرار گرفتهاید و چنین پیامی به مردم ایران میدهید. هر اتفاقی که برای ما بیفته، ما پیروز این مبارزه هستیم و ما همون طور که آندوی عزیز گفت آزادی رو برای مردممون خواهیم برد. آزادی که سنگینترین بها رو در طولانیمدت برای اون پرداختیم و از هر نظر این آمادگی رو داریم که قدر این آزادی رو بدونیم. پس بهرغم تمام غم سنگینی که از دست دادن آندو برای من بهعنوان یک عضو کوچک این مقاومت وجود داره، اما این پیام رو هم داره که این مقاومت با چنین فرزندانی هرگز شکست نخواهد خورد. پیروز باشید.
طاهرسعیدی
برای من البته خیلی مشکله اینجا صحبت کردن و خیلی باعث افتخار بزرگیه که این فرصت به من داده شده بهدلیل سابقه آشنایی با آندوی عزیز و سایر هنرمندان این افتخار رو داشتم که در خدمتش باشم، بهدلیل مسئولیتی که داشتم. یک چیزی که خیلی برای من مهم هست و میخواستم بگم چیزی است که خود آندو گفت.. آقای ادیبی خیلی عالی گفتن و اون لحظهٴ انتخاب آندرانیک هستش. داستان این بود که ما تو تماس اولی که با آندو داشتیم من در سی ثانیه اول تماس اینو با تمام وجودم میگم در همون سی ثانیة اول احساس کردم که مثلاً سی ساله میشناسم، کسی رو که برای اولین بار دارم باهاش صحبت میکنم. بعد از یکی دو دقیقه، آنقدر گرم و صمیمی و نزدیک آندرانیک صحبت میکرد که همهچی رفت کنار. من خودم رو آماده کرده بودم، یک توضیحاتی بدم به آندرانیک، ولی شدت گرما و صمیمیت و از اون چیزی که ساطع میشد اصلاً برای من عجیب بود. و بعد راحت با هم صحبتهامون رو کردیم و موضوع این بود که آقای ویگن خواسته بودند که یکی از ترانههاشون تنظیم بشه برای کنسرت همبستگی. تنظیم کار بسیار دشواری بود، زمان خیلی کوتاه بود، کسی نمیتونست تنظیم کنه. آقای شمس درگیر صدتا کار دیگه بودند اونجا، اصلاً اون کارها اونجا بود. بقیه دوستان همچین مجالی نداشتند. آقای شمس هم سفارش کرده بودن که کسی که میتونه بکنه آقای آندرانیک است. که آقای آندرانیک گفت بله با کمال میل من انجام میدم این کار رو. و من هم تماس گرفتم و اونجا باز بهدلیل مسئولیتی که داشتم، تماس داشتم با آقای ویگن، گفتم که حله، چون ایشون فکر میکرد حل نیست و من اصلاً نمیتونم بیام، چون تنظیم این کارها دشواره. بعد گفتم مگه چه کسی میتونه یک همچین کاری بکنه. گفتم آقای آندرانیک. گفت آقای آندرانیک با شما کار میکنه؟ گفتم بله، آقای آندرانیک هم با ما کار میکنه. گفت آقای آندرانیک مثل بتهوونه، مثل شوپنه، شروع کرد در توصیف آقای آندرانیک گفتن و خوب اون مسأله حل شد به کل.
هنرمندان مقاومت در چنین سطحی هستند و آندو از راه رسید مانند سرداری که این صحنه را گشود.
بهدلیل اینکه معتقد بود به سرنگونی. بهدلیل اعتقاد راسخش به اینکه باید این رژیم رو از بیخ و بن برآورد. اعتقاد آندرانیک به سرنگونی، قاطعیتش بر سر این موضوع بود که از همین جا آمد. خوب مجاهدین رو از همین جا انتخاب کرد. رهبری مقاومت رو از همین جا انتخاب کرد. بهخاطر اینکه آندرانیک واقعاً خودش هم میگفت با تمام لطافت و ذوق و تمام عواطف سرشار انسانیش، قاطعیتش دیگه مثل شمشیر بود. یعنی اون روی سکه شخصیت آندرانیک، اون قاطعیت و اون صلابتی بود که در مقابل دشمن، در مقابل رژیم سازش نمیکرد. خوب از همین جاست که وقتی که، از همین جا بود که اونچه که من لمس کردم و همهٴ ما دیدیم که خب این انتخاب رو کرد.