جنگ و جدالهای درونی رژیم در این روزها به نقطهای بالغ شده که به ظاهر آخوند حسن روحانی شاهرگ حیاتی نظام ولایتفقیه را نشانه رفته است.
آخوند روحانی در دیدار با کارمندان سازمان محیط زیست رژیم با طعنه و نیش و کنایه خطاب به آخوندهای باند خامنهای گفت: ”عدهیی مدام غصه دین و آخرت مردم را میخورند در حالی که نه میدانند دین چیست و نه آخرت. اما همیشه غصه آخرت را میخورند“.
حرف اصلی روحانی با باند خامنهای و شاید هم شخص خامنهای، در بخش دیگری از سخنانش بود که با بیان اینکه «دولت دینی خوب است، اما در مورد دین دولتی باید بحث کنیم» گفت: ”دین را نباید به دست دولت داد، چون دین در دست کارشناسان، علما، صاحبنظران و دلسوزان است و آنها باید دین را تبلیغ کند و دولت باید حمایت کند“.
آیا جنگ و جدالی که این روزها آخوند روحانی بر سر دین و بهشت و جهنم با باند خامنهای شروع کرده است و پز ظاهری او در مورد لزوم بحث بر سر «دین دولتی» بهمعنای این است که این آخوند شیاد خوابنما شده که روی مرز سرخ و شاهرگ اصلی ولایتفقیه انگشت میگذارد و مخالف «دین دولتی» شده است؟
طبعاً پاسخ به این سؤال نمیتواند مثبت باشد زیرا که اساس این حاکمیت، بر دخالت ارتجاع مذهبی در تمامی شئونات مردم از طریق حکومت و دولت است.
پس از انقلاب ضدسلطنتی، خمینی دجال در جریان برگزاری رفراندوم برای نظام جدید، حاضر نشد که ولو به شکل ظاهری و شکلی هم شده، بپذیرد که عنوان دموکراتیک در عنوان نظام جدید قید شود.
خمینی در مورد نظام جدید و عنوان آن گفت: ”جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد“.
در نظرگاه ارتجاعی او فقیه ولایت مطلقه دارد و ولایتفقیه «تالی تلو» حکومت پیغمبر است و ولیفقیه نسبت به مردم حکم قیم صغار را دارد (این مضامین را خمینی در کتاب حکومت اسلامیآورده است و پس از حاکمیت در سخنرانیهایش بارها روی آنها تأکید کرده است).
دولت و حکومتی که نشات گرفته از اصل ارتجاعی و قرونوسطایی ولایت مطلقه فقیه است، حق دارد در تمامی شئونات زندگی مردم دخالت کند و اساس نظریه من درآوردی «ولایت فقیه» بر پایه دخالت دین در دولت است و اساساً و در این راستا است که در قانون اساسی همین رژیم هم ولیفقیه بالادست همه مقامات رژیم قرار دارد و اختیارات او نیز از همه مقامات رژیم بالاتر است.
تا آنجایی که به اصل نظام مورد اعتقاد آخوند روحانی برمیگردد، دولت یک نهاد بهاصطلاح دینی و متولیان چنین دینی حق دارند در امورات دولتی دخالت کنند.
دولت و حکومتی هم که مشروعیتش را از چنین دین مورد ادعای آخوندها میگیرد، نمیتواند از دین منفک شود ولو اینکه آخوند روحانی با درآوردن شکلکهای مدره نمایی بخواهد به ظاهر چون و چرا در بیاورد.
بنابراین، حرف آخوند روحانی ”دین را نباید به دست دولت داد“ قبل از اینکه از سر اخلاص (نوع آخوندی آن) باشد بیشتر به پزهای ”مدره نمایی“ و در جهت پیشبرد منافع باندی است.
آبشخور دعوای آخوند روحانی با آخوندهای دانه درشت باند خامنهای بر سر بهشت و جهنم هم آبشخور دعوای مافیایی آخوندی و باندی دارد.
اساس و بنیان حکومت مطلقه فقیه بردخالت دادن ارتجاع مذهبی در امورات دولت استوار است، و نظریه قرونوسطایی خمینی در مورد حکومت اسلامی نیز ناظر براصل دخالت دادن ارتجاع مذهبی در امورات و شئونات دولتی است تاجایی که حکم ولیفقیه که ”مشروعیتش“ ناشی از ارتجاع مذهبی است، بهمثابه حکم شارع است و شخص ولیفقیه بیش از هرکس دیگر میتواند در امورات دولتی دخالت کند.
ولیفقیه در قانون اساسی رژیم نیز عملاً بهمعنای بالاترین شخص درمقام اداره حکومت است.
حرفهای این روزهای آخوند روحانی صرفاً مصرف جنگ باندی علیه باند خامنهای دارد.
آخوند روحانی و رفسنجانی که پس از بحران زهرخوران اتمی، خامنهای را درموقعیت ضعیفی دیدهاند که طلسم ولایت او حتی در میان طیفی از افراد باند خودش شکسته است، در جهت کسب سهم بیشتر در قدرت و حکومت، دعوای بهشت و جهنم و دین دولتی را راه انداختهاند.
در راستای کسب قدرت و سهم بیشتر است که دعوای این روزهای آخوند روحانی با باند خامنهای بر ”سر بهشت و جهنم و دین و دولت“ قابل تبیین و تفسیراست وگرنه تا آنجا که به اصل و نسب سیاسی و اعتقادی آخوند روحانی برمیگردد، این آخوند شیاد اولین کسی بود که عنوان ”امام“ را در مورد خمینی دجال بهکار برد و او هم مثل هر آخوند دولتی دیگر نمیتواند نخ وصل سیاسی و عقیدتی خود را از خمینی و نظام ولایتفقیه قطع کند.
ضمنا یک کارکرد دیگر حرفهای روحانی مصرف برای عوامفریبی است. حرفهای عوامفریبانه او عمله واکرههای نظام را هدف قرار میدهد تا شاید بتواند بخشی از این مزدوران را از باند ولایت جدا کند و به باند خود و رفسنجانی وصل کند.
آخوند روحانی هم مانند خامنهای گرگزاده سیاسی از تبار سیاسی و اعتقادی شیخ فضلالله نوری و خمینی است، اما ماسک فریب، ریا و مدره نمایی و پزهای امروزی پسند و به قول ”دلواپسان“ باند خامنهای ”آن ور آبی“ پسند به چهره زده است.
آخوند روحانی در دیدار با کارمندان سازمان محیط زیست رژیم با طعنه و نیش و کنایه خطاب به آخوندهای باند خامنهای گفت: ”عدهیی مدام غصه دین و آخرت مردم را میخورند در حالی که نه میدانند دین چیست و نه آخرت. اما همیشه غصه آخرت را میخورند“.
حرف اصلی روحانی با باند خامنهای و شاید هم شخص خامنهای، در بخش دیگری از سخنانش بود که با بیان اینکه «دولت دینی خوب است، اما در مورد دین دولتی باید بحث کنیم» گفت: ”دین را نباید به دست دولت داد، چون دین در دست کارشناسان، علما، صاحبنظران و دلسوزان است و آنها باید دین را تبلیغ کند و دولت باید حمایت کند“.
آیا جنگ و جدالی که این روزها آخوند روحانی بر سر دین و بهشت و جهنم با باند خامنهای شروع کرده است و پز ظاهری او در مورد لزوم بحث بر سر «دین دولتی» بهمعنای این است که این آخوند شیاد خوابنما شده که روی مرز سرخ و شاهرگ اصلی ولایتفقیه انگشت میگذارد و مخالف «دین دولتی» شده است؟
طبعاً پاسخ به این سؤال نمیتواند مثبت باشد زیرا که اساس این حاکمیت، بر دخالت ارتجاع مذهبی در تمامی شئونات مردم از طریق حکومت و دولت است.
پس از انقلاب ضدسلطنتی، خمینی دجال در جریان برگزاری رفراندوم برای نظام جدید، حاضر نشد که ولو به شکل ظاهری و شکلی هم شده، بپذیرد که عنوان دموکراتیک در عنوان نظام جدید قید شود.
خمینی در مورد نظام جدید و عنوان آن گفت: ”جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد“.
در نظرگاه ارتجاعی او فقیه ولایت مطلقه دارد و ولایتفقیه «تالی تلو» حکومت پیغمبر است و ولیفقیه نسبت به مردم حکم قیم صغار را دارد (این مضامین را خمینی در کتاب حکومت اسلامیآورده است و پس از حاکمیت در سخنرانیهایش بارها روی آنها تأکید کرده است).
دولت و حکومتی که نشات گرفته از اصل ارتجاعی و قرونوسطایی ولایت مطلقه فقیه است، حق دارد در تمامی شئونات زندگی مردم دخالت کند و اساس نظریه من درآوردی «ولایت فقیه» بر پایه دخالت دین در دولت است و اساساً و در این راستا است که در قانون اساسی همین رژیم هم ولیفقیه بالادست همه مقامات رژیم قرار دارد و اختیارات او نیز از همه مقامات رژیم بالاتر است.
تا آنجایی که به اصل نظام مورد اعتقاد آخوند روحانی برمیگردد، دولت یک نهاد بهاصطلاح دینی و متولیان چنین دینی حق دارند در امورات دولتی دخالت کنند.
دولت و حکومتی هم که مشروعیتش را از چنین دین مورد ادعای آخوندها میگیرد، نمیتواند از دین منفک شود ولو اینکه آخوند روحانی با درآوردن شکلکهای مدره نمایی بخواهد به ظاهر چون و چرا در بیاورد.
بنابراین، حرف آخوند روحانی ”دین را نباید به دست دولت داد“ قبل از اینکه از سر اخلاص (نوع آخوندی آن) باشد بیشتر به پزهای ”مدره نمایی“ و در جهت پیشبرد منافع باندی است.
آبشخور دعوای آخوند روحانی با آخوندهای دانه درشت باند خامنهای بر سر بهشت و جهنم هم آبشخور دعوای مافیایی آخوندی و باندی دارد.
اساس و بنیان حکومت مطلقه فقیه بردخالت دادن ارتجاع مذهبی در امورات دولت استوار است، و نظریه قرونوسطایی خمینی در مورد حکومت اسلامی نیز ناظر براصل دخالت دادن ارتجاع مذهبی در امورات و شئونات دولتی است تاجایی که حکم ولیفقیه که ”مشروعیتش“ ناشی از ارتجاع مذهبی است، بهمثابه حکم شارع است و شخص ولیفقیه بیش از هرکس دیگر میتواند در امورات دولتی دخالت کند.
ولیفقیه در قانون اساسی رژیم نیز عملاً بهمعنای بالاترین شخص درمقام اداره حکومت است.
حرفهای این روزهای آخوند روحانی صرفاً مصرف جنگ باندی علیه باند خامنهای دارد.
آخوند روحانی و رفسنجانی که پس از بحران زهرخوران اتمی، خامنهای را درموقعیت ضعیفی دیدهاند که طلسم ولایت او حتی در میان طیفی از افراد باند خودش شکسته است، در جهت کسب سهم بیشتر در قدرت و حکومت، دعوای بهشت و جهنم و دین دولتی را راه انداختهاند.
در راستای کسب قدرت و سهم بیشتر است که دعوای این روزهای آخوند روحانی با باند خامنهای بر ”سر بهشت و جهنم و دین و دولت“ قابل تبیین و تفسیراست وگرنه تا آنجا که به اصل و نسب سیاسی و اعتقادی آخوند روحانی برمیگردد، این آخوند شیاد اولین کسی بود که عنوان ”امام“ را در مورد خمینی دجال بهکار برد و او هم مثل هر آخوند دولتی دیگر نمیتواند نخ وصل سیاسی و عقیدتی خود را از خمینی و نظام ولایتفقیه قطع کند.
ضمنا یک کارکرد دیگر حرفهای روحانی مصرف برای عوامفریبی است. حرفهای عوامفریبانه او عمله واکرههای نظام را هدف قرار میدهد تا شاید بتواند بخشی از این مزدوران را از باند ولایت جدا کند و به باند خود و رفسنجانی وصل کند.
آخوند روحانی هم مانند خامنهای گرگزاده سیاسی از تبار سیاسی و اعتقادی شیخ فضلالله نوری و خمینی است، اما ماسک فریب، ریا و مدره نمایی و پزهای امروزی پسند و به قول ”دلواپسان“ باند خامنهای ”آن ور آبی“ پسند به چهره زده است.