حرفهای روز شنبه (3خرداد) حسن روحانی مبنی بر اینکه « «اینقدر در زندگی مردم مداخله نکنید… بهزور و با شلاق نمیشود مردم را به بهشت برد». همانطور که انتظار میرفت، جنگ و جدال درون رژیم را یک درجه کیفی دیگر شدت و عمق بخشید. از آن روز، رسانههای هر دو باند با شدت همدیگر را زیر آتشباری قرار دادهاند؛ چرا که حرف روحانی دقیقاً در برابر حرف ولیفقیه ارتجاع بود که چند روز قبل از آن، رساندن مردم به بهشت و سعادت اخروی را وظیفه حکومت اسلامی دانسته بود. خامنهای که معلوم است از این حرف روحانی برآشفته شده، برای دومینبار در یک هفته، تحت عنوان روز مبعث به صحنه آمد و بیحجابی و بدحجابی را تحت عنوان دجالگرانهٴ «تبرّج زنانه» از مظاهر تمدن غرب دانست و تخطئه کرد و به این ترتیب بر اجباری بودن حجاب تأکید کرد.
اما واقعاً دعوا بر سر چیست؟ در این اوضاع که این همه بحران رژیم را از هر طرف احاطه کرده و ولیفقیه عمامه خود را دو دستی گرفته که باد نبرد، واقعاً از بابت ادعای دجالگرانهٴ «تبرج زنانه» و اینکه چند تار موی آنها دیده بشود یا نشود دغدغه دارد؟ یا دلش برای بهشت و جهنم مردم خیلی سوخته است یا میخواهد در ازای جهنمی که رژیمش در این دنیا برای مردم ساخته، در آن دنیا به بهشت بروند؟! از طرف دیگر آیا روحانی هم خیلی دلش برای مردم سوخته است و از اینکه طاقتشان زیر بار این همه فشار و دخالت حکومت در خصوصیترین زوایای زندگیشان تاق شده نگران است؟!
البته ادعای هر دو باند، حتی بنا به اذعان ابتکار روزنامه خود باند رفسنجانی ـ روحانی، بر سر ظواهر مثل مو و لباس و سر و وضع افراد یا مثلاً کنسرت و موسیقی، یا دست بالا استفاده از ماهواره و فضای مجازی و این چیزهاست. روحانی حتی در مواردی که در ظاهر خیلی سنگ مردم و آسایش مردم را به سینه میزند، حواسش کاملاً جمع است که به مقولهٴ آزادی بهمعنی واقعی کلمه، یعنی آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی اجتماعات و در یک کلمه آزادیهای دموکراتیک نزدیک نشود. نهتنها نزدیک نمیشود، حتی نمیتواند از اشاره به عقوبت شدید هرکس به آنها نزدیک شود هم خودداری کند.
اما بهطور واقعی، نه دعوا نه بر سر بهشت و جهنم و راه رسیدن به هر کدام و نه دعوا بر سر مو و لباس و ظواهر فردی مردم، بلکه دعوا دقیقاً بر سر دو شیوه متفاوت برای اعمال دیکتاتوری و سد بستن بر سر راه قیام مردم به ستوه آمده است. یک باند، باند خامنهای میخواهد به بهانهٴ حجاب و ظاهر و لباس مردم، گشتیهای مختلف راه بیندازد و به بهانهٴ پیدا کردن آنتن و تجهیزات دریافت ماهواره، از دیوار مردم بالا برود و خانههایشان را بازرسی کند و این بخشی از روش او برای سرکوب و ایجاد رعب عمومی و تقویت مداوم طلسم اختناق است. باند رفسنجانی ـ روحانی هم حرفشان این است که این شیوهها ناکارآمدی خود را به ثبوت رساندهاند؛ این کارها، رژیم را حفظ نمیکند، بلکه شرایط بعد از زهرخوران چنان است که اگر حواسمان جمع نباشد، رژیم را زودتر به جهنم میفرستد. بنابراین در ظواهر کمی کمتر سخت بگیریم تا فشار کم و انفجار بهعقب بیفتد و بتوانیم گلوگاههای اصلی را قرصتر کنیم و محکمتر ببندیم.
واقعیت این است که هر دو باند سخت اشتباه میکنند، کار از کار این رژیم گذشته است. این رژیم نه با بگیر و ببند به بهانههای آخوند ساختهٴ حجاب و سایر دعاوی میتواند از سقوط نجات پیدا کند و نه با قدری سهل گرفتن و ایجاد سوپاپ اطمینان برای حفظ بیشتر دیگ بخار. تشدید بگیر و ببند انفجار را جلو میاندازد و ایجاد سوپاپ اطمینان باعث گشوده شدن راه سیلی خواهد بود که بنیان رژیم را در خواهد نوردید.
اما واقعاً دعوا بر سر چیست؟ در این اوضاع که این همه بحران رژیم را از هر طرف احاطه کرده و ولیفقیه عمامه خود را دو دستی گرفته که باد نبرد، واقعاً از بابت ادعای دجالگرانهٴ «تبرج زنانه» و اینکه چند تار موی آنها دیده بشود یا نشود دغدغه دارد؟ یا دلش برای بهشت و جهنم مردم خیلی سوخته است یا میخواهد در ازای جهنمی که رژیمش در این دنیا برای مردم ساخته، در آن دنیا به بهشت بروند؟! از طرف دیگر آیا روحانی هم خیلی دلش برای مردم سوخته است و از اینکه طاقتشان زیر بار این همه فشار و دخالت حکومت در خصوصیترین زوایای زندگیشان تاق شده نگران است؟!
البته ادعای هر دو باند، حتی بنا به اذعان ابتکار روزنامه خود باند رفسنجانی ـ روحانی، بر سر ظواهر مثل مو و لباس و سر و وضع افراد یا مثلاً کنسرت و موسیقی، یا دست بالا استفاده از ماهواره و فضای مجازی و این چیزهاست. روحانی حتی در مواردی که در ظاهر خیلی سنگ مردم و آسایش مردم را به سینه میزند، حواسش کاملاً جمع است که به مقولهٴ آزادی بهمعنی واقعی کلمه، یعنی آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی اجتماعات و در یک کلمه آزادیهای دموکراتیک نزدیک نشود. نهتنها نزدیک نمیشود، حتی نمیتواند از اشاره به عقوبت شدید هرکس به آنها نزدیک شود هم خودداری کند.
اما بهطور واقعی، نه دعوا نه بر سر بهشت و جهنم و راه رسیدن به هر کدام و نه دعوا بر سر مو و لباس و ظواهر فردی مردم، بلکه دعوا دقیقاً بر سر دو شیوه متفاوت برای اعمال دیکتاتوری و سد بستن بر سر راه قیام مردم به ستوه آمده است. یک باند، باند خامنهای میخواهد به بهانهٴ حجاب و ظاهر و لباس مردم، گشتیهای مختلف راه بیندازد و به بهانهٴ پیدا کردن آنتن و تجهیزات دریافت ماهواره، از دیوار مردم بالا برود و خانههایشان را بازرسی کند و این بخشی از روش او برای سرکوب و ایجاد رعب عمومی و تقویت مداوم طلسم اختناق است. باند رفسنجانی ـ روحانی هم حرفشان این است که این شیوهها ناکارآمدی خود را به ثبوت رساندهاند؛ این کارها، رژیم را حفظ نمیکند، بلکه شرایط بعد از زهرخوران چنان است که اگر حواسمان جمع نباشد، رژیم را زودتر به جهنم میفرستد. بنابراین در ظواهر کمی کمتر سخت بگیریم تا فشار کم و انفجار بهعقب بیفتد و بتوانیم گلوگاههای اصلی را قرصتر کنیم و محکمتر ببندیم.
واقعیت این است که هر دو باند سخت اشتباه میکنند، کار از کار این رژیم گذشته است. این رژیم نه با بگیر و ببند به بهانههای آخوند ساختهٴ حجاب و سایر دعاوی میتواند از سقوط نجات پیدا کند و نه با قدری سهل گرفتن و ایجاد سوپاپ اطمینان برای حفظ بیشتر دیگ بخار. تشدید بگیر و ببند انفجار را جلو میاندازد و ایجاد سوپاپ اطمینان باعث گشوده شدن راه سیلی خواهد بود که بنیان رژیم را در خواهد نوردید.