هموطنان زلزلهزده در شمال غرب کشور همچنان با محرومیت از نیازمندیهای اولیه، بدرفتاری عوامل سرکوبگر رژیم، سردی شدید هوا بهویژه در شبها، و پس لرزههای مستمر روبهرو هستند.
به گزارش منابع حکومتی صبح روز گذشته بار دیگر یک زلزله ۴.۳ریشتری ورزقان را لرزاند و شمار پس لرزه به ۱۳۷۰ مورد رسیده است.
یک رسانه رژیم نیز در مطلبی با عنوان «زندگی در قبرستان» به بخشی از وضعیت دردناک زلزلهزدگان بیسرپناه اذعان کرد و بهنقل از
یک زن سالخورده نوشت: «الان یک هفته است که چادرنشین شدهایم، ولی کمترین توجهی به ما نمیشود. یک بار برای توزیع آب بین مردم اینجا آمدند. اما بطریهای آب را از بالای ماشین به طرف مردم پرتاب میکردند و بعضی از آنها به زمین برخورد میکرد و میترکید. بعد از آن هم دیگر خبری نشد».
همین منبع اضافه میکند: «تصویر زندگی مردم در قبرستان و روی قبرها حس غریبی است؛ آنقدر دور که نمیتوان زندگی مرده و زنده را در یک مکان در ذهن مجسم کرد. اما اهالی روستای میرزالو، در نزدیکی ورزقان، چادرهای سفید رنگ هلال احمر را روی قبرها علم کردهاند. روستای میرزالو فرو ریخته و بهدلیل کوهستانی بودن منطقه تنها جای هموار روستا قبرستان است؛ یعنی زندگی در قبرستان. مردی میانسال میگوید: «چارهای نیست. فعلاً باید همینجا بمانیم. به یکی از مقامهای مسئول که به اینجا آمده بود، گفتیم که قبرستان جای زندگی نیست. اما او خندید و گفت اینجا که گلستان است».
به گزارش منابع حکومتی صبح روز گذشته بار دیگر یک زلزله ۴.۳ریشتری ورزقان را لرزاند و شمار پس لرزه به ۱۳۷۰ مورد رسیده است.
یک رسانه رژیم نیز در مطلبی با عنوان «زندگی در قبرستان» به بخشی از وضعیت دردناک زلزلهزدگان بیسرپناه اذعان کرد و بهنقل از
یک زن سالخورده نوشت: «الان یک هفته است که چادرنشین شدهایم، ولی کمترین توجهی به ما نمیشود. یک بار برای توزیع آب بین مردم اینجا آمدند. اما بطریهای آب را از بالای ماشین به طرف مردم پرتاب میکردند و بعضی از آنها به زمین برخورد میکرد و میترکید. بعد از آن هم دیگر خبری نشد».
همین منبع اضافه میکند: «تصویر زندگی مردم در قبرستان و روی قبرها حس غریبی است؛ آنقدر دور که نمیتوان زندگی مرده و زنده را در یک مکان در ذهن مجسم کرد. اما اهالی روستای میرزالو، در نزدیکی ورزقان، چادرهای سفید رنگ هلال احمر را روی قبرها علم کردهاند. روستای میرزالو فرو ریخته و بهدلیل کوهستانی بودن منطقه تنها جای هموار روستا قبرستان است؛ یعنی زندگی در قبرستان. مردی میانسال میگوید: «چارهای نیست. فعلاً باید همینجا بمانیم. به یکی از مقامهای مسئول که به اینجا آمده بود، گفتیم که قبرستان جای زندگی نیست. اما او خندید و گفت اینجا که گلستان است».