728 x 90

نجات هیولا

خمینی هیولای قرن
خمینی هیولای قرن

گور کنی خمینی 

نظام سیاه و تبهکار به تله افتاده است و از هر طرف که می‌چرخد مانع و بن‌بست می‌بیند. مردمی خشمگین و خیانت شده از یک طرف و انزوای بی‌سابقه جهانی از طرف دیگر برآمد ۴۰سال پلیدی و غارت و کشتار نظام است. نظامی که ولایت‌فقیه را چون فرعون بر مردمی در طلب آزادی و حق تعیین سرنوشت تحمیل و سپس مطلقه‌اش کرد. خمینی با پشت کردن و خیانت به تعهداتی که قبل از حاکمیت سیاهش به مردم داده بود گور خود و رژیمش را کند تا هم‌اکنون به پرتگاه تاریخیش برسد.

او استبداد را از آنجا که شاه مانده بود تحویل گرفت و با خیانت به انقلاب عظیم ۵۷و شروع تکفیر و تازیانه و تعزیر عجین با جنگ‌افروزی، ترور، کشتار و شکنجه بی‌وقفه، نشان داد که استبداد قاجار و پهلوی در مقابلش قد کوتاهند.

 

امجدیه و داعیه مفتضح دجال 

سرکوب جامعه‌ای که تجربه انقلاب مشروطه و نهضت ملی را از سر گذرانده و تشکیلات پیشتاز و سازش ناپذیر و آزادیستانش راحةالحلقوم نبود. لذا به‌رغم داعیه استقلال و آروغ ضداستکباری مجبور شد به صراحت بگوید که دشمنش نه آمریکا و نه شوروی ان روزگار، بلکه "همینجا و در امجدیه" است. عجبا که در عین‌حال شعارهای ضداستکباری و نه شرقی نه غربیش گوش فلک را کر می‌کرد! در میان انبوه دین‌فروشی و فریب و دروغ و چماق و کشتار و سیل مصیبتهای مدام و لاینقطع این فقط یک چشمه از هنر دجال بود. نان استقلال به‌قول خودش کذایی را بخورد و در عین‌حال بر مدافعان حریم ملت تیغ بکشد! پولهای غارت شده را به جیب شرق و غرب بریزد تا سلاح کشتار به دستش بدهند که علی السویه بکشد و منطقه را به آشوب بکشاند تا انبار سلاحهای جهان شود و خودش هم از مک فارلین سلاحهای "ناز" دریافت کند. قضیه کیک و کلت مفتضح باز هم مانع نشد که بوق استقلال سر دهد.!.... مهدی هاشمی هم که رئیس نهضتهای آزادیبخش خودش بود به جرم افشای خیانت و دودوزه بازی خمینی و بهشتی و رفسنجانی با یک دادگاه مسخره کشت تا کسی از ابواب جمعیش دیگر جرأت افشای رذالت و دو رویی امام جنایتکاران را نداشته باشد.

مجاهدین در امجدیه میتینگ داشتند و سخنرانی مسعود رجوی چون سیلی بر بنا گوش خمینی به دردش آورده بود و مجبور شد دروغ و دغل استقلال خواهی و نه شرقی نه غربیش را لو دهد.قرارداد الجزایر با آمریکا بعد از گروگانگیری و بعد از این‌که دجالبازیش رنگ باخته بود چشمه دیگری از ذلت به وقت احتیاج بود که البته سخاوتمندانه از کیسه ملت پرداخت. استقلال در قاموس ولایت تا موقعی خوب است که "مخل به مبانی اسلام" نباشد و مصلحت نظام ایجاب کند. یعنی بتواند کشتار و بحران صادر کند و به هم بریزد و منفجر کند و عربده‌کشی کند.همین‌که عمود خیمه نظام لرزید حفظ نظام جایش را می‌گیرد که اوجب واجبات است.

 

بلوغ رذالت 

اما پیامها و مواضع آگاهی بخش مجاهدین و تبهکاری زمره خمینی آن‌چنان دوروبرش را خالی می‌کرد که در یک قلم آمار شرکت‌کنندگان در انتخابات و منحنی نزولی آن و افزایش حمایتهای ملموس از نیروی انقلابی و مردمی به محوریت مجاهدین، همچنین رشد پر شتاب مطبوعات و نشریات انقلابی و به‌خصوص نشریه مجاهد آن هم در چاپ و توزیع نیمه مخفی و ممنوع شده ارتجاع هار را وحشت‌زده کرد. خیمه گاه ارتجاع به سراسیمگی رسید. روز ۳۰خرداد در بلوغ رذالتهایی که از همان فردای انقلاب و تیغ کشیها و چماق و کشتاری که علی الدوام اما غیررسمی ادامه داشت به اجبار نقاب پاره کند و اشتهای هیولاگونه‌اش به جوانخواری و خونخواری و خوناشامی را بیرون بریزد. همین پارگی نقاب از چهره اهریمن، پیروزی بزرگ و تاریخی جنبش آزادیخواهی بود. هیولایی که به جلد فرشته آمده بود یکباره خود را عریان و کریه با نیش خونچکان آشکار کرد.به عبارت دیگر مشروعیت نیم بندش تمام‌عیار زایل شد. او دستور داد به مردم بی‌سلاح و بیدفاع بی‌مهابا شلیک کنند و خیز برداشت که پیشتاز انقلابی را از سر راهش بردارد. اما آرزویی شد که با خود به گور برد.

۳۰خرداد وجه دیگری از عنصر مجاهد یعنی شرف و پاکی در تعهد را بارز کرد. به‌رغم تحریکات و حملات و کشتارهای بی‌وقفه فاشیسم هار، متانت و عدم مقابله به مثل و در عین‌حال کوتاه نیامدن از اصول تنها از عهده نیرویی منضبط، متعهد و آگاه به مرحله مبارزه بر می‌آمد ولا غیر.

در امتداد تقلای تاریخی 

توفانی که از همان عهد ناصری در گرفته و به کمتر از پاره کردن زنجیرهای اسارت و نکبت و بدبختی تمکین نبود سر بازایستادن نداشت. خمینی بر فریب، دین‌فروشی، شکنجه و کشتار و جنگ‌افروزی افزود اما ناکام ماند. جام‌زهر نوشید و به کینه ناکامی در ریشه‌کنی نیروی پیشتاز به اسیر کشی آن هم در کمال اختفا و بزدلی رو آورد. چرا چنین مخفیانه و اسرار آمیز و در نهایت پنهان‌کاری دست به این کشتار خبیثانه زد؟ آیا این سؤال مشکلی است که خمینی از که می‌ترسید؟!... چه کسی جام‌زهر به او نوشاند؟ عللی که در این کار رفسنجانی وعده گفتنش را داد چه بود؟ چرا نتوانست بر زبان بیاورد؟

اکنون رژیم در منجلاب بحرانها و کابوس سرنگونی نیازمند چیست؟ غیر از فریب و دروغ آشکار "آلترناتیو نداریم"؟ غیر از لجاجت بر ضربه سیاسی، نظامی، تبلیغی حتی به بهای لو رفتن و سوختن کارتهای خودش؟ الغریق یتشبث بکل حشیش.

 

لاف در غربت 

بگذار مدعی باز هم لاف در غربت زند و به آسیاب خون و تباهی امداد رساند. لابد نابکاران را قرابتی و یا شراکتی است. آن یکی روز روشن و در منتهای قساوت تیر و تبر می‌زند و انسان واقعی و بی‌دفاع واقعی و در محاصره واقعی وبا هاموی واقعی رذالت و درنده خویی و بی‌عاطفگیش را در معرض عالم می‌گذارد و به کمال محکوم و مطرود و مذموم می‌شود این یکی توجیه می‌کند و سال‌ها بعد عقده بیرون می‌ریزد و به‌رغم ادعای اخلاق و اسلام و مثلاً نو اندیشی و مثلاً پژوهش دروغ آشکار را حجت می‌کند تا عقده کودکانه خالی کند و به اصل امام گونه‌اش بر گردد. آن یکی در کار بمب هسته‌ای است این یکی اما و اگر می‌کند و گوشه به حق مسلم ماست می‌زند. دلشاد از مماشات خبیث ریتم انشاء الله گربه است می‌گیرد. آن یکی ترور و کشتار منطقه‌ای می‌کند این یکی از رقابت منطقه‌ای و عرب و عجم قافیه می‌بافد تا شاید کسی خصم خون‌ریز حاکم را گم کند. آن یکی به شکنجه و کشتار و جوان کشی و اعترافات مسخره مشغول است این یکی بد و بدتر می‌آورد. آن یکی غارت و چپاول و انهدام حرث و نسل پیشه کرده است این یکی ساز «آلترناتیو نداریم» کوک می‌کند. آن یکی کشتی منفجر می‌کند و کاتیوشا می‌فرستد این یکی به جنگ خواهی دیگران آدرس می‌دهد. جا دارد به اراجیف موسوی اردبیلی مراجعه کنند و یاد بگیرند که غارت لو رفته پول و ثروت مردم محروم را در نماز جمعه این‌گونه توجیه می‌کرد: «دشمنان ما می‌روند و در بانک‌های سوئیس به حساب ما پول می‌ریزند تا ما را بدنام کنند». حرف عظمای لرزان «جنگ نخواهد شد و مذاکره هم نمی‌کنیم» است اما کاسه داغ تر از آش نیاز دارد که با شبه جنگ خواهی دیگران مشروعیت دست و پا کند. هر چه هم بر مخالفت با جنگ و محکومیت مداخله، اعلان موضع بیان و عیان و فریاد شده باشد گوشش بدهکار نیست. چون بنا دارد و باید دروغ خودش را بگوید. هر چه صدا رساتر باشد که سرنگونی فقط و صرفاً کار مردم و مقاومت مردم است. مدعی بیشتر فریاد می‌زند که "من خوابم"!. اما پاسدار و گماشته ولایت ترور و انفجار و موشک راه می‌اندازد مدعی دفاع و ناچاری می‌نامد و البته معلوم است که خباثت مماشات زخم‌خورده صدایش را اکو می‌دهد.

 

تجارب انقلاب مشروطه و نهضت ملی 

اگر انقلاب عظیم مشروطه ناکام ماند. اگر نهضت ملی ایران دچار کودتای ننگین شد و شیر پیر شرق مصدق کبیر به زندان و تبعید گرفتار شد و همرزم صدیق و با وفایش با تن تبدار البته سرفراز به‌ شهادت خود افتخار کرد و شهید راه وطن نام گرفت به هیچ‌وجه از قدرت دشمن نبود. افسر انگلیسی عامل کودتا حیران بود که چنین کودتای سیاهی علیه میهن و ملتی بزرگ چنان ارزان و به‌غایت بی‌هزینه تقریباً مفت برایشان تمام شد. این از ضعف جنبشی بود که ناهمرهان و نارفیقان و همین جوجه فکلیها حسد و کین و سهم‌خواهی و هزار مرض و مفتخوری خود را در بقای استبداد بیشتر می‌دیدند تا انقلابی که مردم یعنی صاحب عله را حاکم سرنوشت خویش کند. حال که به بهای جان و فداکاری عظیم بهترین فرزندان میهن آخوند مرتجع افشا و رسوا و منزوی است. هم سلکانش نه از موضع دارالخلافه بلکه از موضع شخصی! و در کمال انصاف! در اشتهای تکرار شکستهای انقلاب مشروطه و نهضت ملی و انقلاب ۵۷در کمین نشسته‌اند. عناصر پر ادعایی که پشت بی‌ادعایی پنهان می‌شوند. خبیثهایی که به متانت طعنه می‌زنند و کینه ورزانی که کینه‌شان را تا موت همراه دارند اما رو نمی‌کنند مگر به پیروزی نزدیک و عاجل جبهه مقاومت.

در مقطعی که هیمنه استبداد شکاف بر می‌دارد لاجرم قدرت مردم بر می‌آید. تعادل به نفع جبهه انقلاب تغییر می‌یابد و در موقعیت جدید یک سرفصل تاریخی رقم می‌خورد. همین‌جاست که خیل مدعیان سر می‌رسند و برای خود منافع جستجو می‌کنند. جبهه انقلاب جبهه پاکبازی و از خود گذشتگی است و جایی برای مفتخوری و مال مردم خوری پیدا نمی‌کنند لذا منافع حقیر و کثیف خود را در ارتجاعی می‌یابند که از دارایی مردم غارت شده و محروم سخاوتمندانه مزدور و شریک جرم می‌تراشد و بیدریغ وعده می‌دهد. مستعدین خوش‌خدمتی را جمع می‌کند و به فراخور مأموریت می‌دهد. این یکی از اسلام معتدل دفاع کند، آن یکی از کارگر بگوید، دیگری گرد یاس بپاشد، خائن دیگر احساسات ضد قومی و جنگ حیدری نعمتی را پیش بکشد... و همه متفق‌القول باشند که ساختن با استبداد سیاه بهتر است. اگر هم نشد مشابهش را تبلیغ کنند. هر چه هست مقاومت هوشیار و دشمن‌شکار نباید پیش برود.

انقلاب جنگل و سرنوشت سردار ملی ستارخان و دکتر محمد مصدق پیش روست. تجارب گرانبها در گنجینه مقاومت پیروزمند ایران ثبت و ضبط است. پابه‌پا و مرحله به مرحله سدها و موانع را شکسته و جانوران ولایی را به گوشه رینگ رانده و راه پس و پیش را بر آنها بسته است.

 

نجات هیولا 

این زمان با یادآوری نقصان جنبش‌های گذشته، یکی از مهمترین فقدانها یعنی تشکیلات رهبری کننده و سراسری که امتحان پس داده باشد با بیش از نیم قرن جان‌فشانی و ایستادگی بر اصول به هر قیمت جبران شده است. آن را به جان پاس بداریم تا عطش سوزان ملتی در آرزوی آزادی و حق تعیین سرنوشت پاسخ یابد. هر بلندگو و هر شخص و نیرویی که آدرس دیگری غیر از سرنگونی می‌دهد. هر موضعی با هر نیتی که به غیر از دشمن ضدبشر را نشانه می‌گیرد در کار نجات هیولاست. تقلای تاریخی در جستجوی پیشرفت و رهایی پایدار به‌خصوص در ۴دهه گذشته بسا رنج و شکنج و بسا خون دلها و فقدانها به همراه داشته است. دریغ که از هدف باز آییم. ضروری ترین، حساس‌ترین و شرافتمندانه‌ترین نشانه و شعار «سر نگونی» است. همبستگی فشرده و قاطع نیروهای انقلاب تاثیر بلافصل در شتاب تحولات و ای بسا فردای پیروزی دارد. فردایی که ملت بزرگ ایران بهتر از هرکه صلاح و سعادت خود را رقم خواهد زد.

س ج سبزواری

مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/8a037ec1-48dc-4194-b9f3-1c11a349ab5f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات