دیگه اوضاع مثل سابق نیست!
یک داستان جاسوسی، تروریستی اکشن!
تروریسم و دخالت در امور دیگران، روابط رژیم خامنهای با یکی دیگر از کشورهای منطقه را به تیرگی کشاند. سایت الاتحاد 25 فروردین 95 نوشت: دهها تن از اهالی شهر المفرق اردن، بعد از ظهر جمعه 14آوریل با برپایی تظاهرات از دولتشان خواستار اخراج سفیران ایران و عراق و سوریه شدند. منابع محلی گفتند اهالی، پرچم ایران عکسهای بشار اسد، خمینی، حسن نصرالله، حسن روحانی و غیره را به آتش کشیدند. کمی پیشتر یعنی در روز پنجشنبه 24 فروردین 95 محمد المومنی وزیر تبلیغات و سخنگوی دولت اردن در اظهاراتی تقریباً بیسابقه گفته بود: ”اگر مقامهای رژیم ایران یاد بگیرند زبان خود را کنترل کنند و دهانهایشان را ببندند و به دیگران بیاحترامی نکنند این کشور مقبولتر و بیشتر مورد استقبال قرار خواهد گرفت“.
وی افزود: ”ما کشوری هستیم که با بسیاری از کشورهای جهان بهصورت مثبت رفتار میکنیم، اما وقتی به این صورت و با بیاحترامی زشت در مورد ما صحبت شود، مطلقاً قابلقبول نیست و به این سخنان آنگونه که شایسته است پاسخ خواهیم داد“.
این اظهارات المومنی در پاسخ به اظهارات اخیر یک مقام وزارتخارجه رژیم ایران است که سخنان ملک عبدالله دوم پادشاه اردن را مورد انتقاد قرار داده بود.
نوشته زیر داستان یک مورد (فقط یک مورد) صدور تروریسم رژیم به اردن است که ماجرای مفصل آن را روزنامه الرای چاپ اردن روز 19تیر 94 افشا کرد.
نکته مهم و قابلتوجه در این ماجرا آنجاست که اردن در سال 94 این ماجرا را ”فرو“ داد اما امروز و با تغییر سیاستهای آمریکا و نمایان شدن آثار آن تغییر سیاست در تعادل قوای منطقهای، نیازی به تحمل و هضم مزخرفات تروریستی خامنهای نمیبیند.
بخوانیم داستان را...
روز 19تیر 94روزنامه اردنی ”الرای“، خبر از آغاز محاکمه فردی به نام “خالد جاسم کاظم الربیعی“ در اردن داد و او را از عوامل نیروی قدسِ سپاهِ پاسداران معرفی کرد. این محاکمه بهدنبال دستگیری چند ماه پیش وی بود.
در حقیقت جاسوس مورد اشاره، روز 14فروردین 94، توسط وزارت اطلاعات اردن دستگیر و بازداشت شده بود. فرد دستگیر شده سه تا ملیت داشت!
عراقی!
ایرانی!
نروژی!
این تاریخ، میشه تقریباً 6ماه قبل از میش نماییهای ظریف جلوی روزنامه الرای کویت که گفته بود: ”ما و اعراب در یک کشتی هستیم“.
به هر حال، اردنیها گفتند که یه تروریستِ رژیم رو گرفتند و البته وزارتخارجه رژیم هم طبق معمول، اولش هر ارتباطی با فرد دستگیر شده و اون پرونده رو تکذیب کرد و طبق معمول گفت: اینها همهاش توطئه استکبار جهانیه!
تا اینکه روزنامه اردنیِ ”الرای“ حقایقِ بیشتری از پرونده تروریست نیروی قدس رو علنی کرد و آخوندها ترجیح دادند سکوت کنن! و دیگه بیشتر از این چیزی نگن!
در واقع، قضیه از این قرار بوده که:
خالد جاسم در حال آمادهسازیهای لجستیک یک عملیات تروریستی گسترده در اردن بوده که شناسایی میشه و در جریانِ یک مراقبت بلند مدت، دستگیر میشه.
در تحقیقات بعدی مشخص شد که این آقای خالد جاسم، در قتل بختیار در پاریس و ترور یکی از رهبران مجاهدین در استانبول (خانم زهرا رجبی عضو شورای رهبری مجاهدین) هم شرکت داشته. و در واقع پروندهاش پر و پیمونه!
حالا تا بعدش چه چیزهای دیگهای ازش رو بشه؟!
اگه موافق باشید گوشهیی از بازجوییهاشو که روزنامه اردنی الرای منتشر کرده از قولِ خودش بخونیم:
من خالد جاسم کاظم الربیعی هستم.
اصالتا عراقیام.
49سالمه.
اوایل دهه هشتادِ میلادی، خانوادهام به ایران مهاجرت کرد.
این تاریخی که میگه، میشه اوایل جنگ ایران و عراق یعنی سال 59 به بعدِ خودمون.
بقیهاشو بخوانیم.
بعدها به ایران رفتم.
فارسی رو خیلی خوب یادگرفتم، طوریکه میتونستم مثل خود ایرانیها فارسی حرف بزنم. الآن هم میتونم!
کسی که منو نمیشناخت حداکثر فکر میکرد خوزستانیام!
همونجا توی ایران شاغل شدم و کار گرفتم.
البته توی بحران بیکاریای که در ایران وجود داره و به قول مقامات رژیم، هر 5دقیقه یه نفر به ارتش بیکارهای ایران اضافه میشه، عجیبه که یه نفر از عراق بره ایران و سرضرب هم شغل گیرش بیاد!
اما وقتی بیشتر بخونید متوجه میشید کارش البته یه خرده غیرمعمولیه! یعنی شغلش یه خرده ویژهاست! چه طوری بگم، آقای خالد جاسم بعد از یه مدتی شده عضو اطلاعات سپاه پاسداران!
شغلی که جوونای ایران از انجامش عارشون میشه. ترجیح میدن با مدرک پزشکی کار رفتگری بکنن یا با کارتن خوابی روزگار بگذرونن اما پاسدار و اطلاعاتی نشن! سهله با پاسدارها درگیر بشن.
بریم سراغ ادامه صحبتهای جاسم!
محل کار رسمیام توی تهران در مقر مجلس اعلای انقلاب اسلامی حکیم توی میدون ارک بود. که اونموقع بغلِ ادارهٴ رادیو تهران بود.
شده بودم عضو یکانهای سپاه بدر.
این نیروی بدری که میگه، همین نیروی عراقی سپاه پاسدارانه که الآن هم رئیسش هادی عامریه.
بعد از یه مدتی چون به هر دو زبان فارسی و عربی مسلط بودم، شدم نفر شنود یک ایستگاه استراق سمع سپاه تا تحرکات واحدهای نظامی عراقو ردیابی کنم.
بعد از چند وقت که کار کردم و خوششون اومد، از طرف سپاه پاسداران مأمور به خدمت شدم در بخش امنیت پرواز سپاه پاسداران در فرودگاههای ایران.
الربیعی در دورههای آموزش تروریستی و جاسوسی اطلاعات سپاه شرکت کرد و از جمله آموزشهایی که گرفت، اینها رو میشه گفت:
آموزشهای رزم انفرادی،
تیراندازی با انواع سلاح ها،
آموزشهای جاسوسی و امنیتی از جمله تعقیب و مراقبت و راهاندازی خانههای امن و تهیه و ارسال گزارشات سری.
حدودهای سال 90 میلادی بود یعنی تقریباً سال 65 - 66 که با تشکیل سپاه قدس، در عملیات خارج کشوری سپاه پاسداران بهکار گرفته شدم. بهخصوص که یه پاسپورت پناهندگی نروژی هم داشتم!!!
ظاهراً رژیم این قبیل مزدورهاشو وقتی بهشون خوب مطمئن شد، بعد از یه مدتی توی یه کشور دنج اروپایی قاطی پناهندهها جا میزنه و براشون مدارک پناهندگی جور میکنه تا سفیدسازیهای لازمه برای عملیات آینده رو پیشاپیش انجام داده باشه!
مثلاً به گوشهیی از بیلان عملیاتی همین آقا نگاه کنید:
اونطوریکه روزنامه الرای نوشته، فرد بازداشتی در بازجوییهاش حداقل به دوتا عملیات تروریستی اعتراف کرده و گفته که:
برای ترور بختیار از سوئیس به فرانسه رفته و توی استانبول هم در یه عملیات ِ منجر به قتل یک زن که احتمالاً همون خانم زهرا رجبی از رهبران مجاهدین باشه، شرکت داشته.
خب اگه موافق باشید، قسمت اکشن ماجرا رو که در اردن جریان داشته، از خود اون روزنامه دنبال کنیم.
روزنامه الرای چاپ اردن نوشته: ”از طرف دستگاه تروریسم و آدمکشی آخوندها به الربیعی مأموریت شناسایی استانها و جنگلهای اردن و چگونگی تردد بین آنها داده شد که متهم با حضور در اردن و امکان اقامت بیش از یکماه در این کشور، با استفاده از اتومبیلهای توریستی و اتوبوسهای اجارهای این شناسایی را انجام داد.
بعداز انجام این مأموریت جهت اقامت به لبنان رفت و با شخصی به نام «ابوسعید» ملاقات محرمانهای داشت، (ابوسعید) مسئولیت محور «شرق مدیترانه» را در وزارت اطلاعات برعهده داشت. سپس از طریق ابوسعید مأموریت یافت تا به اردن سفر نماید و مواد منفجره را در منطقه غابهالشهید «جنگل شهید»، دفن و مخفی نماید. ... متهم دو قوطی پلاستیکی حاوی مواد منفجره را در یک منطقه خالی از سکنه که جنگل متراکم و گریزگاه مناسبی داشت، منتقل و توانست این مواد را در این منطقه «ثغره عصفور» دفن و مخفی نماید...“.
خب برگردیم به سفرهای خالد جاسم کاظم الربیعی به ایران. یعنی جایی که مزدور شد و از دستگاه اطلاعاتیش دستور میگیره.
روزنامه الرای چاپ اردن: ”خالد در سال 2009 برای دیدار خانوادهاش به ایران رفت، همچنین در سال 2014 سفری به ایران داشت که در آن سفر، با یک افسر اطلاعاتی ایرانی به نام «سیدعباس» ملاقات و میان آن دو، گفتوگویی انجام شد و سپس افسر اطلاعات دیگری به نام «سجاد» با او همراه شد.
اون افسر اطلاعات آخوندی به متهم، مأموریت داد که به اردن سفر کنه و در پوشِ یک توریست معمولی، مواد منفجرهای که در سفرهای قبلیش در منطقه «ثغره عصفور» جاسازی کرده بود، بازدید کنه و از وجودش مطمئن بشه.
یه مأموریت دیگه هم بهش داد و ازش خواست تا مناطق مرزی اردن رو هم شناسایی کنه و مسیرهای رفت و آمد در اون مناطق رو هم در بیاره.
توی این مدت، طرح عملیات تروریستی و امکاناتش هم دیگه آماده شد، طوریکه متهم بتونه عملیاتشو توی اردن انجام بده و بعدش هم بلافاصله با یه پرواز از قبل رزرو شده، سریعاً بره به نروژ.
الربیعی دوباره به ایران بازگشت و با افسر اطلاعاتی «سجاد» بار دیگر ملاقات نمود، سجاد اقدام به تأمین برخی از نیازهای متهم از جمله آموزشهای امنیتی در رابطه با چگونگی تردد در مناطق حساس مرزی کرد.
سجاد همچنین به الربیعی یاد داد که چگونه برای چک و بازدید مواد منفجره مدفون شده در منطقه «ثغره عصفور» اقدام کنه.
در انتها هم «سجاد» به متهم مبلغ پنجاه هزار دلار پولِ نقد داد“.
به هر حال، متهم بعد از اون به عراق رفت و برای سفید سازی مدتی هم اونجا ساکن شد.
روزنامه الرای چاپ اردن: ”در سال ۲۰۱۵ متهم به اردن آمد و در منطقه «الجبیهه» اقامت گزید و یک اتومبیل توریستی اجاره کرد و با آن به سمت منطقه «ثغره عصفور»، برای بازدید منطقهیی که مواد منفجره در آن مدفون شده بود، رفت.
بهمحض ورود متهم به منطقه «ثغره عصفور» وی مشاهده کرد تغییراتی در زمین محل دفن مواد منفجره اتفاق افتاده، چرا که درختان آن منطقه قطع شده بود و او نمیتوانست مواد منفجره دفن شده را بیابد.
الربیعی بعد از آنکه موفق نشد محل مواد را پیدا کند از اردن به عراق و از آنجا به ایران رفت و در ملاقات با سجاد گزارش تغییر شرایط زمین و عدم یافتن مواد را گزارش کرد.
مسؤل الربیعی در اطلاعات ایران که اسمش «سجاد» است، به او اطمینان خاطر داد که مواد منفجره در محل قبلی خود وجود دارد و از بین نرفته است.
و بلافاصله طرحی برای بازگشت مجدد او به اردن و جستجوی مجدد داده شد که الربیعی با خانوادهاش به اردن رفته و با پوشش خانوادهاش در محل به جستجو بپردازد.
روزنامه الرای در ادامه مطلبش نوشته که سجاد این بار هم 2000 دلار بهنام خانوادهٴ الربیعی به او پرداخت کرد. این شیوه پرداختو کمتر میشه رد یابی کرد و ظاهراً برای سلامتی امنیتی مزدورا بهتره.
روزنامه الرای چاپ اردن: ”متهم در اواخر مارس 2015 با خانوادهاش به اردن سفر کرد و اول آوریل 2015 با یک اتومبیل توریستی اجارهای و یک وسیله حفاری به همراه خانوادهاش، به سمت منطقه «ثغره عصفور» رفت و با محمل تفریح و قدم زدن در منطقه به جستجو پرداخت و نتوانست دو قوطی پلاستیکی مواد منفجره را بیابد“.
اما الربیعی بعد از بازگشت از «ثغره عصفور» به امان در 3آوریل 2015 دستگیر شد.
اونطوریکه روزنامه الرای نوشته، طرف بلافاصله بعد از دستگیری، شروع به همکاری کرد در نتیجه، کمی بعد دادستان تونست با راهنمایی متهم، دو قوطی پلاستیکی حاوی مواد منفجره رو پیدا کنه و با باز کردن آنها مقدار قابل توجهی ماده انفجاری «آر.دی.ایکس» کشف شد.
روزنامه الرای چاپ اردن: ”این ماده انفجاری عبارت است از یک سلاح نظامی با قدرت تخریبی بالا که بر روی اشیاء مختلف قرار میگیرد و قدرت کشندگی بالایی برای انسانها دارد.
مواد منفجره کشف شده توسط کشور اردن، دقیقاً مشابه با همان ماده انفجاری است که رفیق حریری را در کشور لبنان به قتل رساند“.
اما بشنوید از نروژ!
یک منبع خبری اروپایی به همین روزنامه اردنی گفت: «پلیس نروژ، در ماه مارس 2015، یعنی یکماه قبل از دستگیریش توی اردن، در یکی از ادارات خودش به اسم ِ «section 91A» برای متهم «خالد جاسم کاظم الرُبیعی» تشکیل پرونده داده و به اقدامات وی در خاک نروژ حساس شده بوده.
این بخش، ادارهای در سازمان امنیت نروژه که پروندههای مربوط به جاسوسی و ارسال خبر به کشورهای مختلف در اون بررسی میشه. حالا اردنیها به نروژیها خبر دادن یا نروژیها به اردنیها؟ معلوم نیست!
اما اونیکه مهمه اینه که رژیم ظاهراً توی وضعیتیه که توی سال 2015 رفته سراغ استفاده از مزدورای از دور خارج شده دهه هشتاد میلادیش!
این خودش نشون میده که رژیم چقدر دستش بسته است که مجبوره عناصر بازنشسته و از دور خارجشو بعد از گذشت سی و چند سال دوباره بهکار بگیره و وارد کار عملیاتی کنه تا چنین فضاحتهایی بار بیاره!
یک داستان جاسوسی، تروریستی اکشن!
تروریسم و دخالت در امور دیگران، روابط رژیم خامنهای با یکی دیگر از کشورهای منطقه را به تیرگی کشاند. سایت الاتحاد 25 فروردین 95 نوشت: دهها تن از اهالی شهر المفرق اردن، بعد از ظهر جمعه 14آوریل با برپایی تظاهرات از دولتشان خواستار اخراج سفیران ایران و عراق و سوریه شدند. منابع محلی گفتند اهالی، پرچم ایران عکسهای بشار اسد، خمینی، حسن نصرالله، حسن روحانی و غیره را به آتش کشیدند. کمی پیشتر یعنی در روز پنجشنبه 24 فروردین 95 محمد المومنی وزیر تبلیغات و سخنگوی دولت اردن در اظهاراتی تقریباً بیسابقه گفته بود: ”اگر مقامهای رژیم ایران یاد بگیرند زبان خود را کنترل کنند و دهانهایشان را ببندند و به دیگران بیاحترامی نکنند این کشور مقبولتر و بیشتر مورد استقبال قرار خواهد گرفت“.
وی افزود: ”ما کشوری هستیم که با بسیاری از کشورهای جهان بهصورت مثبت رفتار میکنیم، اما وقتی به این صورت و با بیاحترامی زشت در مورد ما صحبت شود، مطلقاً قابلقبول نیست و به این سخنان آنگونه که شایسته است پاسخ خواهیم داد“.
این اظهارات المومنی در پاسخ به اظهارات اخیر یک مقام وزارتخارجه رژیم ایران است که سخنان ملک عبدالله دوم پادشاه اردن را مورد انتقاد قرار داده بود.
نوشته زیر داستان یک مورد (فقط یک مورد) صدور تروریسم رژیم به اردن است که ماجرای مفصل آن را روزنامه الرای چاپ اردن روز 19تیر 94 افشا کرد.
نکته مهم و قابلتوجه در این ماجرا آنجاست که اردن در سال 94 این ماجرا را ”فرو“ داد اما امروز و با تغییر سیاستهای آمریکا و نمایان شدن آثار آن تغییر سیاست در تعادل قوای منطقهای، نیازی به تحمل و هضم مزخرفات تروریستی خامنهای نمیبیند.
بخوانیم داستان را...
روز 19تیر 94روزنامه اردنی ”الرای“، خبر از آغاز محاکمه فردی به نام “خالد جاسم کاظم الربیعی“ در اردن داد و او را از عوامل نیروی قدسِ سپاهِ پاسداران معرفی کرد. این محاکمه بهدنبال دستگیری چند ماه پیش وی بود.
در حقیقت جاسوس مورد اشاره، روز 14فروردین 94، توسط وزارت اطلاعات اردن دستگیر و بازداشت شده بود. فرد دستگیر شده سه تا ملیت داشت!
عراقی!
ایرانی!
نروژی!
این تاریخ، میشه تقریباً 6ماه قبل از میش نماییهای ظریف جلوی روزنامه الرای کویت که گفته بود: ”ما و اعراب در یک کشتی هستیم“.
به هر حال، اردنیها گفتند که یه تروریستِ رژیم رو گرفتند و البته وزارتخارجه رژیم هم طبق معمول، اولش هر ارتباطی با فرد دستگیر شده و اون پرونده رو تکذیب کرد و طبق معمول گفت: اینها همهاش توطئه استکبار جهانیه!
تا اینکه روزنامه اردنیِ ”الرای“ حقایقِ بیشتری از پرونده تروریست نیروی قدس رو علنی کرد و آخوندها ترجیح دادند سکوت کنن! و دیگه بیشتر از این چیزی نگن!
در واقع، قضیه از این قرار بوده که:
خالد جاسم در حال آمادهسازیهای لجستیک یک عملیات تروریستی گسترده در اردن بوده که شناسایی میشه و در جریانِ یک مراقبت بلند مدت، دستگیر میشه.
در تحقیقات بعدی مشخص شد که این آقای خالد جاسم، در قتل بختیار در پاریس و ترور یکی از رهبران مجاهدین در استانبول (خانم زهرا رجبی عضو شورای رهبری مجاهدین) هم شرکت داشته. و در واقع پروندهاش پر و پیمونه!
حالا تا بعدش چه چیزهای دیگهای ازش رو بشه؟!
اگه موافق باشید گوشهیی از بازجوییهاشو که روزنامه اردنی الرای منتشر کرده از قولِ خودش بخونیم:
من خالد جاسم کاظم الربیعی هستم.
اصالتا عراقیام.
49سالمه.
اوایل دهه هشتادِ میلادی، خانوادهام به ایران مهاجرت کرد.
این تاریخی که میگه، میشه اوایل جنگ ایران و عراق یعنی سال 59 به بعدِ خودمون.
بقیهاشو بخوانیم.
بعدها به ایران رفتم.
فارسی رو خیلی خوب یادگرفتم، طوریکه میتونستم مثل خود ایرانیها فارسی حرف بزنم. الآن هم میتونم!
کسی که منو نمیشناخت حداکثر فکر میکرد خوزستانیام!
همونجا توی ایران شاغل شدم و کار گرفتم.
البته توی بحران بیکاریای که در ایران وجود داره و به قول مقامات رژیم، هر 5دقیقه یه نفر به ارتش بیکارهای ایران اضافه میشه، عجیبه که یه نفر از عراق بره ایران و سرضرب هم شغل گیرش بیاد!
اما وقتی بیشتر بخونید متوجه میشید کارش البته یه خرده غیرمعمولیه! یعنی شغلش یه خرده ویژهاست! چه طوری بگم، آقای خالد جاسم بعد از یه مدتی شده عضو اطلاعات سپاه پاسداران!
شغلی که جوونای ایران از انجامش عارشون میشه. ترجیح میدن با مدرک پزشکی کار رفتگری بکنن یا با کارتن خوابی روزگار بگذرونن اما پاسدار و اطلاعاتی نشن! سهله با پاسدارها درگیر بشن.
بریم سراغ ادامه صحبتهای جاسم!
محل کار رسمیام توی تهران در مقر مجلس اعلای انقلاب اسلامی حکیم توی میدون ارک بود. که اونموقع بغلِ ادارهٴ رادیو تهران بود.
شده بودم عضو یکانهای سپاه بدر.
این نیروی بدری که میگه، همین نیروی عراقی سپاه پاسدارانه که الآن هم رئیسش هادی عامریه.
بعد از یه مدتی چون به هر دو زبان فارسی و عربی مسلط بودم، شدم نفر شنود یک ایستگاه استراق سمع سپاه تا تحرکات واحدهای نظامی عراقو ردیابی کنم.
بعد از چند وقت که کار کردم و خوششون اومد، از طرف سپاه پاسداران مأمور به خدمت شدم در بخش امنیت پرواز سپاه پاسداران در فرودگاههای ایران.
الربیعی در دورههای آموزش تروریستی و جاسوسی اطلاعات سپاه شرکت کرد و از جمله آموزشهایی که گرفت، اینها رو میشه گفت:
آموزشهای رزم انفرادی،
تیراندازی با انواع سلاح ها،
آموزشهای جاسوسی و امنیتی از جمله تعقیب و مراقبت و راهاندازی خانههای امن و تهیه و ارسال گزارشات سری.
حدودهای سال 90 میلادی بود یعنی تقریباً سال 65 - 66 که با تشکیل سپاه قدس، در عملیات خارج کشوری سپاه پاسداران بهکار گرفته شدم. بهخصوص که یه پاسپورت پناهندگی نروژی هم داشتم!!!
ظاهراً رژیم این قبیل مزدورهاشو وقتی بهشون خوب مطمئن شد، بعد از یه مدتی توی یه کشور دنج اروپایی قاطی پناهندهها جا میزنه و براشون مدارک پناهندگی جور میکنه تا سفیدسازیهای لازمه برای عملیات آینده رو پیشاپیش انجام داده باشه!
مثلاً به گوشهیی از بیلان عملیاتی همین آقا نگاه کنید:
اونطوریکه روزنامه الرای نوشته، فرد بازداشتی در بازجوییهاش حداقل به دوتا عملیات تروریستی اعتراف کرده و گفته که:
برای ترور بختیار از سوئیس به فرانسه رفته و توی استانبول هم در یه عملیات ِ منجر به قتل یک زن که احتمالاً همون خانم زهرا رجبی از رهبران مجاهدین باشه، شرکت داشته.
خب اگه موافق باشید، قسمت اکشن ماجرا رو که در اردن جریان داشته، از خود اون روزنامه دنبال کنیم.
روزنامه الرای چاپ اردن نوشته: ”از طرف دستگاه تروریسم و آدمکشی آخوندها به الربیعی مأموریت شناسایی استانها و جنگلهای اردن و چگونگی تردد بین آنها داده شد که متهم با حضور در اردن و امکان اقامت بیش از یکماه در این کشور، با استفاده از اتومبیلهای توریستی و اتوبوسهای اجارهای این شناسایی را انجام داد.
بعداز انجام این مأموریت جهت اقامت به لبنان رفت و با شخصی به نام «ابوسعید» ملاقات محرمانهای داشت، (ابوسعید) مسئولیت محور «شرق مدیترانه» را در وزارت اطلاعات برعهده داشت. سپس از طریق ابوسعید مأموریت یافت تا به اردن سفر نماید و مواد منفجره را در منطقه غابهالشهید «جنگل شهید»، دفن و مخفی نماید. ... متهم دو قوطی پلاستیکی حاوی مواد منفجره را در یک منطقه خالی از سکنه که جنگل متراکم و گریزگاه مناسبی داشت، منتقل و توانست این مواد را در این منطقه «ثغره عصفور» دفن و مخفی نماید...“.
خب برگردیم به سفرهای خالد جاسم کاظم الربیعی به ایران. یعنی جایی که مزدور شد و از دستگاه اطلاعاتیش دستور میگیره.
روزنامه الرای چاپ اردن: ”خالد در سال 2009 برای دیدار خانوادهاش به ایران رفت، همچنین در سال 2014 سفری به ایران داشت که در آن سفر، با یک افسر اطلاعاتی ایرانی به نام «سیدعباس» ملاقات و میان آن دو، گفتوگویی انجام شد و سپس افسر اطلاعات دیگری به نام «سجاد» با او همراه شد.
اون افسر اطلاعات آخوندی به متهم، مأموریت داد که به اردن سفر کنه و در پوشِ یک توریست معمولی، مواد منفجرهای که در سفرهای قبلیش در منطقه «ثغره عصفور» جاسازی کرده بود، بازدید کنه و از وجودش مطمئن بشه.
یه مأموریت دیگه هم بهش داد و ازش خواست تا مناطق مرزی اردن رو هم شناسایی کنه و مسیرهای رفت و آمد در اون مناطق رو هم در بیاره.
توی این مدت، طرح عملیات تروریستی و امکاناتش هم دیگه آماده شد، طوریکه متهم بتونه عملیاتشو توی اردن انجام بده و بعدش هم بلافاصله با یه پرواز از قبل رزرو شده، سریعاً بره به نروژ.
الربیعی دوباره به ایران بازگشت و با افسر اطلاعاتی «سجاد» بار دیگر ملاقات نمود، سجاد اقدام به تأمین برخی از نیازهای متهم از جمله آموزشهای امنیتی در رابطه با چگونگی تردد در مناطق حساس مرزی کرد.
سجاد همچنین به الربیعی یاد داد که چگونه برای چک و بازدید مواد منفجره مدفون شده در منطقه «ثغره عصفور» اقدام کنه.
در انتها هم «سجاد» به متهم مبلغ پنجاه هزار دلار پولِ نقد داد“.
به هر حال، متهم بعد از اون به عراق رفت و برای سفید سازی مدتی هم اونجا ساکن شد.
روزنامه الرای چاپ اردن: ”در سال ۲۰۱۵ متهم به اردن آمد و در منطقه «الجبیهه» اقامت گزید و یک اتومبیل توریستی اجاره کرد و با آن به سمت منطقه «ثغره عصفور»، برای بازدید منطقهیی که مواد منفجره در آن مدفون شده بود، رفت.
بهمحض ورود متهم به منطقه «ثغره عصفور» وی مشاهده کرد تغییراتی در زمین محل دفن مواد منفجره اتفاق افتاده، چرا که درختان آن منطقه قطع شده بود و او نمیتوانست مواد منفجره دفن شده را بیابد.
الربیعی بعد از آنکه موفق نشد محل مواد را پیدا کند از اردن به عراق و از آنجا به ایران رفت و در ملاقات با سجاد گزارش تغییر شرایط زمین و عدم یافتن مواد را گزارش کرد.
مسؤل الربیعی در اطلاعات ایران که اسمش «سجاد» است، به او اطمینان خاطر داد که مواد منفجره در محل قبلی خود وجود دارد و از بین نرفته است.
و بلافاصله طرحی برای بازگشت مجدد او به اردن و جستجوی مجدد داده شد که الربیعی با خانوادهاش به اردن رفته و با پوشش خانوادهاش در محل به جستجو بپردازد.
روزنامه الرای در ادامه مطلبش نوشته که سجاد این بار هم 2000 دلار بهنام خانوادهٴ الربیعی به او پرداخت کرد. این شیوه پرداختو کمتر میشه رد یابی کرد و ظاهراً برای سلامتی امنیتی مزدورا بهتره.
روزنامه الرای چاپ اردن: ”متهم در اواخر مارس 2015 با خانوادهاش به اردن سفر کرد و اول آوریل 2015 با یک اتومبیل توریستی اجارهای و یک وسیله حفاری به همراه خانوادهاش، به سمت منطقه «ثغره عصفور» رفت و با محمل تفریح و قدم زدن در منطقه به جستجو پرداخت و نتوانست دو قوطی پلاستیکی مواد منفجره را بیابد“.
اما الربیعی بعد از بازگشت از «ثغره عصفور» به امان در 3آوریل 2015 دستگیر شد.
اونطوریکه روزنامه الرای نوشته، طرف بلافاصله بعد از دستگیری، شروع به همکاری کرد در نتیجه، کمی بعد دادستان تونست با راهنمایی متهم، دو قوطی پلاستیکی حاوی مواد منفجره رو پیدا کنه و با باز کردن آنها مقدار قابل توجهی ماده انفجاری «آر.دی.ایکس» کشف شد.
روزنامه الرای چاپ اردن: ”این ماده انفجاری عبارت است از یک سلاح نظامی با قدرت تخریبی بالا که بر روی اشیاء مختلف قرار میگیرد و قدرت کشندگی بالایی برای انسانها دارد.
مواد منفجره کشف شده توسط کشور اردن، دقیقاً مشابه با همان ماده انفجاری است که رفیق حریری را در کشور لبنان به قتل رساند“.
اما بشنوید از نروژ!
یک منبع خبری اروپایی به همین روزنامه اردنی گفت: «پلیس نروژ، در ماه مارس 2015، یعنی یکماه قبل از دستگیریش توی اردن، در یکی از ادارات خودش به اسم ِ «section 91A» برای متهم «خالد جاسم کاظم الرُبیعی» تشکیل پرونده داده و به اقدامات وی در خاک نروژ حساس شده بوده.
این بخش، ادارهای در سازمان امنیت نروژه که پروندههای مربوط به جاسوسی و ارسال خبر به کشورهای مختلف در اون بررسی میشه. حالا اردنیها به نروژیها خبر دادن یا نروژیها به اردنیها؟ معلوم نیست!
اما اونیکه مهمه اینه که رژیم ظاهراً توی وضعیتیه که توی سال 2015 رفته سراغ استفاده از مزدورای از دور خارج شده دهه هشتاد میلادیش!
این خودش نشون میده که رژیم چقدر دستش بسته است که مجبوره عناصر بازنشسته و از دور خارجشو بعد از گذشت سی و چند سال دوباره بهکار بگیره و وارد کار عملیاتی کنه تا چنین فضاحتهایی بار بیاره!