یک کارگزار باند علی خامنهای، با حمله به هاشمی رفسنجانی، نوشت: هاشمی بهدنبال انتقامگیری است، مواضعش را با عقلانیت نسنجید.
وی که پرویز امینی نام دارد روز 6فروردین در سایت حکومتی جهان نوشت: توئیت جناب هاشمی که «دنیای آینده دنیای گفتمانهاست نه موشک»، در شرایطی که جنجال وسیعی علیه برنامه موشکی ایران از سوی غربیها خصوصاً دولت آمریکا اتفاق افتاده است، گزاره معناداری است. مسأله این است که هاشمی بهعنوان بخش خیلی مشخص در حاکمیت، گزارهیی را مطرح کرده است که پافشاری جمهوری اسلامی بر برنامه موشکی خود را زیر سؤال میبرد و بهطور طبیعی، برای فضای تبلیغاتی منفی غربی علیه برنامه موشکی ایران، وجاهت میسازد.
این ادبیات را سخت بشود عاقلانه و مسئولانه نسبت به منافع و امنیت ملی یک کشور تحلیل کرد. پس چرا هاشمی چنین گزارهیی را در این شرایط طرح کرده است؟ در واقع هاشمی تحت تأثیر چه مناسباتی است که نمیتوان مواضع و تصمیماتش را عاقلانه و متعهدانه تحلیل کرد؟ پیشتر، هاشمی گفته بود که «غربیها جز شفافیت خواسته دیگری در چالش با جمهوری اسلامی در مسأله هستهیی ندارند» و با موضع حاکمیتی جمهوری اسلامی در سوریه شدیداً مخالفت کرده بود. این موضع نیز از همین خاستگاه است. «خاستگاه مخالفت با حاکمیت».
وگرنه چه کسی است که نداند هاشمی جزء آن دسته از رجال سیاسی جمهوری اسلامی است که با «گفتگو» ولو در سطح داخلی نسبتی ندارد؟ این گزاره هاشمی، در کجای جهان بخشی از دکترین دفاعی و امنیتی کشورها در حال و چشمانداز آینده است؟ بهطور مضاعف در کدام کشور مانند جمهوری اسلامی که تهدیدات منطقهیی و فرامنطقهیی او را فراگرفته است با گفتگو میتوان امنیت برقرار کرد؟
فردی که احساس محرومیت نسبی دارد، به منبعی که احساس میکند برای او محرومیت ایجاد کرده است، پرخاش میکند. بنابراین این مواضع هاشمی، پرخاش به حاکمیت بهدلیل مرکززدایی از او در دوره احمدینژاد است در این چارچوب، مسأله «عقلانیت و احساس مسئولیت»، تا حدود زیادی تحت تأثیر واکنش انتقام جویانه از حاکمیت، بلاموضوع است. و عیار مواضع و تصمیمات نیست. این فرمولی است که دائماً در مواضع هاشمی تکرار میشود.
وی که پرویز امینی نام دارد روز 6فروردین در سایت حکومتی جهان نوشت: توئیت جناب هاشمی که «دنیای آینده دنیای گفتمانهاست نه موشک»، در شرایطی که جنجال وسیعی علیه برنامه موشکی ایران از سوی غربیها خصوصاً دولت آمریکا اتفاق افتاده است، گزاره معناداری است. مسأله این است که هاشمی بهعنوان بخش خیلی مشخص در حاکمیت، گزارهیی را مطرح کرده است که پافشاری جمهوری اسلامی بر برنامه موشکی خود را زیر سؤال میبرد و بهطور طبیعی، برای فضای تبلیغاتی منفی غربی علیه برنامه موشکی ایران، وجاهت میسازد.
این ادبیات را سخت بشود عاقلانه و مسئولانه نسبت به منافع و امنیت ملی یک کشور تحلیل کرد. پس چرا هاشمی چنین گزارهیی را در این شرایط طرح کرده است؟ در واقع هاشمی تحت تأثیر چه مناسباتی است که نمیتوان مواضع و تصمیماتش را عاقلانه و متعهدانه تحلیل کرد؟ پیشتر، هاشمی گفته بود که «غربیها جز شفافیت خواسته دیگری در چالش با جمهوری اسلامی در مسأله هستهیی ندارند» و با موضع حاکمیتی جمهوری اسلامی در سوریه شدیداً مخالفت کرده بود. این موضع نیز از همین خاستگاه است. «خاستگاه مخالفت با حاکمیت».
وگرنه چه کسی است که نداند هاشمی جزء آن دسته از رجال سیاسی جمهوری اسلامی است که با «گفتگو» ولو در سطح داخلی نسبتی ندارد؟ این گزاره هاشمی، در کجای جهان بخشی از دکترین دفاعی و امنیتی کشورها در حال و چشمانداز آینده است؟ بهطور مضاعف در کدام کشور مانند جمهوری اسلامی که تهدیدات منطقهیی و فرامنطقهیی او را فراگرفته است با گفتگو میتوان امنیت برقرار کرد؟
فردی که احساس محرومیت نسبی دارد، به منبعی که احساس میکند برای او محرومیت ایجاد کرده است، پرخاش میکند. بنابراین این مواضع هاشمی، پرخاش به حاکمیت بهدلیل مرکززدایی از او در دوره احمدینژاد است در این چارچوب، مسأله «عقلانیت و احساس مسئولیت»، تا حدود زیادی تحت تأثیر واکنش انتقام جویانه از حاکمیت، بلاموضوع است. و عیار مواضع و تصمیمات نیست. این فرمولی است که دائماً در مواضع هاشمی تکرار میشود.