بگو سید چه خبرداری بگو از شهرمون
بگو با ما چی شکسته کمر پیـــر وجوون
بگو ملا چند تا تــیر دارشـو کرده بپــــــا
بگو ضحاک پلید چند تا میخواد کاسه خون
بگو سیّد!
چه خبر؟
بگو با ما چی شکسته کمر پیـــر وجوون
بگو ملا چند تا تــیر دارشـو کرده بپــــــا
بگو ضحاک پلید چند تا میخواد کاسه خون
بگو سیّد!
چه خبر؟
تو میآوردی برامون، خبر از خلق اسیر
و میگفتی
کوچه پس کوچهٴ شهر نباس باشه جای عذاب
و میگفتی
کوچه پس کوچهٴ شهر نباس باشه جای عذاب
چرا بچهٴ یتیم گشنه بره تو رختخـــــــــــواب؟
چرا طفلی دخترک شیشهٴ ماشین پاککنه؟
چرا ننویسه روی تختـــه سیاه، بابا و آب؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
چرا طفلی دخترک شیشهٴ ماشین پاککنه؟
چرا ننویسه روی تختـــه سیاه، بابا و آب؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
عرق شرم پدر تاکی رون رو صورتش؟
اشک مادر تا به کی؟ پر بشه از حسرتش؟
چرا زندونای میهن شده لبریز جوون
چرا هی شیخک قاتل میشه بیشتر ثروتش؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
اشک مادر تا به کی؟ پر بشه از حسرتش؟
چرا زندونای میهن شده لبریز جوون
چرا هی شیخک قاتل میشه بیشتر ثروتش؟
بگو سیّد!
چه خبر؟
آره سید، میدونـم که دل توی دلت نبود
تو میخواستی بدری از ظلم ظالم تار و پود
تا کـــه هر بچه ســــرش رو، روی بالش بذاره
زندگی تو ناز و نعمت؟! آره این عـــــار تو بود
تو میخواستی بدری از ظلم ظالم تار و پود
تا کـــه هر بچه ســــرش رو، روی بالش بذاره
زندگی تو ناز و نعمت؟! آره این عـــــار تو بود
تو میخواستی شور وشادی رو، به هرشهربیاری
تو میخواستـــــی دمار از هرچی که ظلمه درآری
تو میخواستـــــی دمار از هرچی که ظلمه درآری
اگه دشمن زبون چهر تو رو بخون کشید
نمیذارم قطرهای هدر بره خونهای پاک
خون زهره، خون گیتی، خون سید و سعید
نمیذارم قطرهای هدر بره خونهای پاک
خون زهره، خون گیتی، خون سید و سعید
ارتشی منتظره روز «ر» و ساعت «سین»
میگیـــــرم تقاصتو با عزم و رزم آتشیــــــن
میگیـــــرم تقاصتو با عزم و رزم آتشیــــــن
فردا که میشکفه آزادی توی شهرای ما
روزیکه پاره میشه از دست مردم زنجیرا
یاد تو زنده میشه تو هر گذر
روزیکه پاره میشه از دست مردم زنجیرا
یاد تو زنده میشه تو هر گذر
میشه جاوید توی دلها قصهٴ اشرفیــــــــــا
حبیب شکری پور.