728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

یک حرف در پیشواز بهار

-

گفتگوی بهاری
گفتگوی بهاری
ارژنگ 1393/12/03
دیدم خیلی با عجله با چند تا کیسه‌ی پلاستیکی که دستشه، داره می‌ره، گفتم کجا؟
گفت: ا از شما بعیده؛ مگه نمی‌دونی؟ دارم می‌رم دیدن بهار، هدیه‌ای ببرم.
گفتم: بهار!، نیازی نیست برای دیدن بهار جایی بری، بهار خودش همه جا میاد، تازه مگه می‌تونی! به بهار هدیه بدی؟
گفت: منظورم بهاره کوچولوست، دختر خواهرم، توی بیمارستانه!
گفتم: نه‌بابا؟! ببخشید، نمی‌دونستم، چی شده حالا، حالش چطوره؟
گفت: الحمد الله خوبه، داره بهتر می‌شه، دکترا گفتن چیز مهمی نیس باید برگرده خونه،
گفتم: پس این همه هدیه رو کجا می‌بری؟
گفت: راستش همه‌ش برای اون نیست، دیروز که رفته بودم ملاقاتش توی بخش کودکان، بچه‌هایی بودند که، هیچ‌کس‌وکاری نداشتند، اونهایی هم که پدرومادری بالا سرشون بود، خیلی بی‌چیز و فقیر بودند، دلم به درد اومد و خواستم یه کاری براشون بکنم.
گفتم: عالیه! خیلی کار خوبی می‌کنی اما می‌دونی، باید کاری کنیم که ریشهٴ فقر از تو این مملکت... ...،
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/f8f2c9ba-42b7-43da-8c8a-3527656efac7"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات