جنگ در سوریه سه سال پیش با یک تظاهرات در شهرک جنوبی ”درعا“ شروع شد. این آغاز یک جنگ خونین در سراسر سوریه بود.
شبکه جهانی بی.بی.سی:
از ماه مارس 2011 بیش از 140هزار نفر در سوریه کشته شدهاند. 6 و نیم میلیون نفر در سوریه گیر افتادند و 9 میلیون نفر جابهجا شدهاند. حدود 2 و نیم میلیون نفر هم به خارج از مرزهای سوریه گریختهاند. این جنگ نه تنها در داخل مرزهای سوریه بلکه کشورهای منطقه را بیثبات کرده است. شهر مرکزی حمص بهشدت متأثر از این جنگ داخلی بوده است. در شروع این قیامها این شهر مرکز انقلاب به حساب میآمد. بعد از جنگهای گسترده در این شهر، نیروهای رژیم اسد آن را مورد محاصره قرار دادند. ماه گذشته سازمان ملل طی مذاکراتی یک آتشبس موقت ایجاد کرد تا تعدادی شهروند بتوانند آنجا را ترک کنند ولی بسیاری هنوز گیر افتادهاند.
یک مادر سوری: اسم من شازا است. من سه بچه دارم ولی نمیتوانم به مسئولیتم در قبال آنها پاسخگو باشم. ما در زیر محاصره هستیم. دختر من مریض است. او 13سال سن دارد. من دو کودک دیگر دارم که آنها را دو سال است ندیدهام.
شبکه جهانی بی.بی.سی:
از ماه مارس 2011 بیش از 140هزار نفر در سوریه کشته شدهاند. 6 و نیم میلیون نفر در سوریه گیر افتادند و 9 میلیون نفر جابهجا شدهاند. حدود 2 و نیم میلیون نفر هم به خارج از مرزهای سوریه گریختهاند. این جنگ نه تنها در داخل مرزهای سوریه بلکه کشورهای منطقه را بیثبات کرده است. شهر مرکزی حمص بهشدت متأثر از این جنگ داخلی بوده است. در شروع این قیامها این شهر مرکز انقلاب به حساب میآمد. بعد از جنگهای گسترده در این شهر، نیروهای رژیم اسد آن را مورد محاصره قرار دادند. ماه گذشته سازمان ملل طی مذاکراتی یک آتشبس موقت ایجاد کرد تا تعدادی شهروند بتوانند آنجا را ترک کنند ولی بسیاری هنوز گیر افتادهاند.
یک مادر سوری: اسم من شازا است. من سه بچه دارم ولی نمیتوانم به مسئولیتم در قبال آنها پاسخگو باشم. ما در زیر محاصره هستیم. دختر من مریض است. او 13سال سن دارد. من دو کودک دیگر دارم که آنها را دو سال است ندیدهام.
من کاری برای پسرانم نمیتوانم انجام دهم. از آنجا که ما را تحت محاصره قرار دادند ما نمیتوانیم آنها را داخل نزد خود بیاوریم و احتمالاً الآن خیلی تغییر کردهاند. وردward یکی از پسران این مادر پیانیست بسیار ماهری است. این پیانویی است که او مینواخت و از آن موقع دست نخورده اینجا مانده است. امیدوارم که روزی او برگردد و دوباره روی این بنوازد.
پدر: اینها بذرهایی است که ما کاشتهایم و از اینها تغذیه میکنیم. هرگز به ذهنمان خطور نمیکرد که روزی دوباره به زندگی انسانهای اولیه برگردیم. اینکه غذای خود را بهکاریم، در خیابان دنبال چوب برای آتش بگردیم و از روی زمین دانههای گندم برداریم و بخوریم. این زندگی سختی است و ما بسیار رنج میبریم.
مادر: چرا اینجا را ترک نکردیم؟ اینجا خانه ما است و جای دیگری برای زندگی نداریم. وضعیت دخترمان اجازه نمیدهد که مستمر جابهجا شویم.
پدر: سؤال اصلی این است که چرا بقیه همه اینجا را ترک کردند. من یک دکتور هستم و قبلاً هر روز بیرون میرفتم و مرتب بودم. الآن شما آنقدر با مرگ روبهرو میشوید که خسته میشوید.
مادر: او در حال لاغر شدن است و تغذیه خوبی ندارد. مستمر موهای خودش را میکند و ما مجبور شدیم آنها را کوتاه کنیم. او دیگر به دنیای خودش رفته و مستمر خودش را گاز میگیرد. از روی کبودی و زخمهایی که روی سینه و دستهایش است میتوانید خودتان مشاهده کنید.