تحولات اخیر سوریه، که به سرنگونی رژیم بشار اسد انجامید، موجب شگفتی و تردید در میان رهبران رژیم ایران شده است. گزارش نیویورک تایمز، ۲۲ آذر ۱۴۰۳، با بررسی این موضوع، ابعاد تازهیی از شکست استراتژی منطقهیی رژیم ایران را روشن میکند.
برای دههها، رژیم ایران میلیاردها دلار از منابع کشور را صرف حمایت از رژیم اسد و شبهنظامیان وابسته به خود کرد، اما اکنون حتی حامیان رژیم نیز به این سیاست انتقاد دارند. حسن شمشادی، تحلیلگر حکومتی، اعتراف کرده که ایران اکنون «دسترسی بدون مانع» به مسیرهای تأمین در سوریه را از دست داده است، مسیری که زمانی برای تجهیز گروههایی چون حزبالله و حماس استفاده میشد.
انتقادها به سطح گستردهیی از جامعه نفوذ کرده است. حشمتالله فلاحتپیشه، نماینده سابق مجلس ارتجاع، در پستی تأکید کرده که سقوط اسد میتواند پایانی بر هدر رفت سرمایههای ایران در سوریه باشد. از سوی دیگر، حتی خامنهای، ولیفقیه ارتجاع، در واکنش به این رویدادها، اظهاراتی تند علیه آمریکا، اسراییل و شورشیان سوری داشت، اما سخنان او با واقعیتهای میدانی همخوانی نداشت.
در حالی که خامنهای از «جنایتکار» خواندن منتقدان داخلی استفاده کرد و قوه قضاییه رژیم را به سرکوب آنان واداشت، جشنهای مردم سوریه در خیابانها، با شعار آزادی و یورش به سفارت رژیم ایران در دمشق، پیام آشکاری از شکست این سیاستها به همراه داشت.
با سقوط رژیم اسد و همراهی گروههایی نظیر حماس با شورشیان، استراتژی موسوم به «محور مقاومت» که بر حمایت از دیکتاتورهای منطقه و شبهنظامیان استوار بود، بهوضوح ناکام مانده است. اکنون، رژیم ایران نه تنها از دستیابی به اهداف خود در منطقه بازمانده، بلکه با انزوای دیپلماتیک و انتقادات داخلی نیز مواجه است.
سران سپاه پاسداران، بهصورت غیررسمی، از تلاش برای حفظ حداقل حضور دیپلماتیک در سوریه سخن گفتهاند تا از تحقیر کامل در این کشور جلوگیری کنند. اما برای مردم ایران، پرسش اصلی همچنان باقی است: چه چیزی از این هزینههای گزاف نصیبشان شد؟