اگر از زلالنای هبوط شبنمی
ـ در شیری سرد کرانههای سپیدهدمان ـ
بر شیرخوارگان برگ،
بر خویش نلرزیم؛
و حیرتی عظیم
از نهتوی رازآمیز جهان
ما را در ننوردد...
ـ در شیری سرد کرانههای سپیدهدمان ـ
بر شیرخوارگان برگ،
بر خویش نلرزیم؛
و حیرتی عظیم
از نهتوی رازآمیز جهان
ما را در ننوردد...
اگر گودی دستانمان
سفرهٴ گشادة مهربانی
برای پرندگان کوچک نوازش نباشند
...
سفرهٴ گشادة مهربانی
برای پرندگان کوچک نوازش نباشند
...
اگر در تپش پردهٴ باران،
چشمان خیس خدا را نبینیم؛
به شوق خیره بر زمین و زمینیها
...
چشمان خیس خدا را نبینیم؛
به شوق خیره بر زمین و زمینیها
...
بیگمان سرشک لرزان کودکان یتیم نیز
برنخواهدمان انگیخت
و به زودی دشنهیی در قبضهٴ تصمیم خواهیم یافت،
برای فشردنی زمخت
به قلب عاشق انسان؛
و هیولایی
از گریبانمان
سر برخواهد آورد انسانخوار.
به قلب عاشق انسان؛
و هیولایی
از گریبانمان
سر برخواهد آورد انسانخوار.
آه! که میان نبودن انسان و بودن دیو،
تنها پوستپیاز وارانهییست
عبورپذیر.
عبورپذیر.
ع. طارق
24تیر 96
24تیر 96