امامی کاشانی صحنه گردان نمایش جمعهٴ این هفته تهران بود. او به همراه نالهها و عجز و لابههای همیشگی سعی کرد زیر بغل ولیفقیه طلسم شکستهاش را بگیرد و برای او تبلیغ کند. او از جوانها و دانشجوها، حمایت از ولیفقیه را گدایی کرد و درخواست کرد که خلاصه اندکی هم که شده تحویلش بگیرند و خلاصهٴ روضهٴ غربت ولی نعمتش را خواند. بعد هم به باندها و نیروهای رژیم هم گفت که اینقدر حرف خامنهای را زمین نیندازند: ”فقط خواستم به جوانها عرض کنم، به فرزندانمان، به دانشگاهیان، به استادها که قدر این رهبری را و این فکر را و این انسان بزرگ را قدرش را بدانیم و نگذاریم در غربت کلمات ایشان و نظرات ایشان بهسر ببرد. نظرات دیگر هم اگر غیر از این باشه اشتباهه، مطلب همین است که ایشان تشخیص میدهند“.
این آخوند مرتجع اعتراف میکند که «کلمات» و «نظرات» ولیفقیه در غربت بهسر میبرد و کسی آنها را تحویل نمیگیرد. البته درست هم گفته. لاطائلات ولیفقیه در بین جوانها و دانشجوها و دانشگاهیها نه تنها ذرهیی ارزش ندارد، بلکه بهعنوان حرفهای شیطان مایهٴ خشم و نفرت است. جوانها حرفهای خود را دارند، آنها آزادی میخواهند، چیزی که در نظام ولایتفقیه امری ممنوع و خطرناک است. لشکر میلیونی جوانان بیکار و فارغالتحصیلان جویای کار، بهدنبال کار و معیشت هستند، اما ولیفقیه ارتجاع به آنها «خجلت» و «شرمندگی» تحویل میدهد، تازه سایر آخوندها و کارگزاران هم همین را یاد گرفتهاند و ضمن ادامه دزدیها و چپاولگریهایشان به جوانها «شرمندگی» تقدیم میکنند. در صورتی که این چیزها از پتانسیل انفجارییی که کارگزاران نظام نام «بمب مهیب» را بر آن گذاشتند کم نمیکند. پتانسیل عظیمی که شخص ولیفقیه را بر آن داشت که در دیدارش با سران سه قوه، کابوس هر روزهاش را از تحولات پسابرجام ترسیم کند. سلسلهای از عقبنشینیها که ولیفقیه ارتجاع اینطور آن را ترسیم کرده بود: ”بعد از هستهای، نوبت موشکی شده، بعدش حقوقبشر و بعد از آن موضوع شورای نگهبان، بعد هم نوبت ولایتفقیه میرسد “.
البته این، کابوس هر شب خامنهای است که هرازگاهی میآید و در سخنرانی خود برای دیگر کارگزاران نظام هم تعریف میکند، روز اول عید امسال هم همین حرفها را زده بود. البته آن موقع به نیروی قدس و سپاه پاسداران هم اشاره کرد. ضعف و ذلت نظام ولایتفقیه قابلتوجه است، از یک طرف خود خامنهای نقشهٴ مسیر سرنگونی نظامش را ترسیم میکند و از طرف دیگر آخوند امامی کاشانی در نمایش جمعه به التماس میافتد که جوانان، حرفهای خامنهای را تحویل بگیرند.
واقعیت این است که در دوران پسا زهرخوران، پشمی به عمامه پوسیده ولایتفقیه باقی نمانده و حالا تیکتاک ساعت از نزدیک شدن به واقعیت پیوستن کابوس خامنهای خبر میدهد.
این آخوند مرتجع اعتراف میکند که «کلمات» و «نظرات» ولیفقیه در غربت بهسر میبرد و کسی آنها را تحویل نمیگیرد. البته درست هم گفته. لاطائلات ولیفقیه در بین جوانها و دانشجوها و دانشگاهیها نه تنها ذرهیی ارزش ندارد، بلکه بهعنوان حرفهای شیطان مایهٴ خشم و نفرت است. جوانها حرفهای خود را دارند، آنها آزادی میخواهند، چیزی که در نظام ولایتفقیه امری ممنوع و خطرناک است. لشکر میلیونی جوانان بیکار و فارغالتحصیلان جویای کار، بهدنبال کار و معیشت هستند، اما ولیفقیه ارتجاع به آنها «خجلت» و «شرمندگی» تحویل میدهد، تازه سایر آخوندها و کارگزاران هم همین را یاد گرفتهاند و ضمن ادامه دزدیها و چپاولگریهایشان به جوانها «شرمندگی» تقدیم میکنند. در صورتی که این چیزها از پتانسیل انفجارییی که کارگزاران نظام نام «بمب مهیب» را بر آن گذاشتند کم نمیکند. پتانسیل عظیمی که شخص ولیفقیه را بر آن داشت که در دیدارش با سران سه قوه، کابوس هر روزهاش را از تحولات پسابرجام ترسیم کند. سلسلهای از عقبنشینیها که ولیفقیه ارتجاع اینطور آن را ترسیم کرده بود: ”بعد از هستهای، نوبت موشکی شده، بعدش حقوقبشر و بعد از آن موضوع شورای نگهبان، بعد هم نوبت ولایتفقیه میرسد “.
البته این، کابوس هر شب خامنهای است که هرازگاهی میآید و در سخنرانی خود برای دیگر کارگزاران نظام هم تعریف میکند، روز اول عید امسال هم همین حرفها را زده بود. البته آن موقع به نیروی قدس و سپاه پاسداران هم اشاره کرد. ضعف و ذلت نظام ولایتفقیه قابلتوجه است، از یک طرف خود خامنهای نقشهٴ مسیر سرنگونی نظامش را ترسیم میکند و از طرف دیگر آخوند امامی کاشانی در نمایش جمعه به التماس میافتد که جوانان، حرفهای خامنهای را تحویل بگیرند.
واقعیت این است که در دوران پسا زهرخوران، پشمی به عمامه پوسیده ولایتفقیه باقی نمانده و حالا تیکتاک ساعت از نزدیک شدن به واقعیت پیوستن کابوس خامنهای خبر میدهد.