خرداد 95در تهران با دونفرازدوستانمون بهخاطر کمک به کودکان گلفروش وشیشه پاک کن یک شب بازداشت شدم و به کلانتری منتقلم کردند. در همان شب دکلمه کوتاهی را تنظیم کردم تا آن را به بچههای سازمان تقدیم کنم
برادر
من کودکم، میزدایم خاک ازشیشه هاتابنگری غبارظلم بردستان تاول زدهام را
من کودکم، گل میفروشم تاسیرکنم گلهای دگرم را چه کنم بردندپدرمرا
نمیشنوندصدایم را، پس صدای من باش، نگاه من باش، بشنواین دردمن ازملاهاست که میخورندوطنم رامیکشندجسم وتنم را
برادر
رحم نیست مروت راکشتهاندمداراباکی کنم که ابلیس مست برده پدرم را
پس اشک من باش تابپیونددبراشکها، سیلی شودبرکندریشهی بیدادوستم را
برادر
مراباخودببرکه بگویم دردجانکاهم را، شبهای بیپناهم را، سفرهی خالی بینانم را
که امیدم را به خواهربستهام،
امیدرهایی فرداهاست، ا
امیدروشن مرگ خفاش هاست
مراببرآنجاکه خواهرمریم است
یاکه اشکم راکه قطرهای ازاشک دریاهاست
اشک بیصدای هزاران فریادهاست
وانگهای خواهرم امیدرهایی کودکان ایران زمین
بخروش، فریادبزن که هنگامه مرگ جلادهاست
پایان ظلم وبیدادملاهاست
برادر
من کودکم، میزدایم خاک ازشیشه هاتابنگری غبارظلم بردستان تاول زدهام را
من کودکم، گل میفروشم تاسیرکنم گلهای دگرم را چه کنم بردندپدرمرا
نمیشنوندصدایم را، پس صدای من باش، نگاه من باش، بشنواین دردمن ازملاهاست که میخورندوطنم رامیکشندجسم وتنم را
برادر
رحم نیست مروت راکشتهاندمداراباکی کنم که ابلیس مست برده پدرم را
پس اشک من باش تابپیونددبراشکها، سیلی شودبرکندریشهی بیدادوستم را
برادر
مراباخودببرکه بگویم دردجانکاهم را، شبهای بیپناهم را، سفرهی خالی بینانم را
که امیدم را به خواهربستهام،
امیدرهایی فرداهاست، ا
امیدروشن مرگ خفاش هاست
مراببرآنجاکه خواهرمریم است
یاکه اشکم راکه قطرهای ازاشک دریاهاست
اشک بیصدای هزاران فریادهاست
وانگهای خواهرم امیدرهایی کودکان ایران زمین
بخروش، فریادبزن که هنگامه مرگ جلادهاست
پایان ظلم وبیدادملاهاست
خرداد ۹۵تهران – موسی آریانژاد