دیروز 8دی 95روزنامه حکومتی شهروند در صفحه اول خودش با انتشار مطلبی و عکسی، یک پدیده فاجعهبار و تکاندهنده به نام گورخوابها را علنی کرد و به این ترتیب جامعه ایران را تکان داد که آثارش را و انعکاسش را در سایر رسانهها و بهخصوص در فضای مجازی میشود دید.
حالا بهواقع چطور شد که این روزنامه حکومتی چنین چیزی را برملا کرد و چطور روحانی هم به این مسأله پرداخت؟
واقعیت این است که فجایع ناشی از فقر سیاه و موحشی که دیکتاتوری فاسد و پلید ولایتفقیه بر میهن ما حاکم کرده، آن قدر عمیق و آن قدر گسترده و فجیع که این چیزهایی که در رسانههای رژیم منعکس میشود، در واقع نشتیهای این واقعیت است. پدیدههایی که ما تا بهحال مشابه آن را نه در سیاهترین ادوار تاریخ ایران دیدیم و نه مشابهش را در سایر کشورهای دنیا شنیدیم. پدیدههایی مثل رواج کلیه فروشی و کبد فروشی و قرنیه فروشی، یا فروش کودکان و نوزادان و حتی جنین به دنیا نیامده در رحم مادر، قاچاق دختران و زنان ایرانی به کشورهای مختلف، که هر کدام اینها اصلاً تبدیل به یک تجارت پرسود شده و رد هر کدامش را که بگیریم، میرسیم به شبکهها و باندهایی که در رأسشان فلان آخوند کله گنده یا فلان سردار پاسدار قرار دارد. و حالا هم پدیده گورخوابی! مسلماً گورستان نصیرآباد شهریار در کنار تهران، تنها نمونهٴ این فاجعه نیست و حتماً در سایر شهرها و مناطق کشور هم مواردش هست.
یک علت دیگر علاوه بر نشتی ناگزیر واقعیت، جنگ و جدال باندهای درون رژیم است، هر باند با برملا کردن این فجایع، میخواهد تلویحاً یا تصریحاً خودش را مبرا بکند و همدرد نشان بدهد و باند دیگر را متهم بکند؛ کما اینکه بنا به اطلاعاتی که وجود دارد، روزنامه شهروند در طیف دار و دستههای باند خامنهای قرار دارد، از آن طرف روحانی هم که میآید و بهطور آبکی به این قضیه اشاره میکند، میخواهد از خودش سلب اتهام بکند و توپ را به زمین باند رقیب برگرداند.
حالا باید دید که پیامدهای این قضیه تا بهحال چی بوده و ارزیابی از ادامه پیامدهای سیاسی و اجتماعی آن چیست؟
در پاسخ میتوان گفت که پیآمد این مسأله در درون رژیم بجز حرفهای روحانی، این بود که مأموران شهرداری و نیروی انتظامی ریختند به آن گورستان و گورخوابهای بیچاره را از آخرین پناهی که یک انسان میتواند به آن پناه ببرد، از قبرها با کتک و مشت و لگد بیرون کشیدند و آنها را پراکنده کردند، تصورش واقعاً مشکله که بعد از اینکه گور را هم از دست آن بیچارهها گرفتند، آنها ممکن است به کجا پناه برده باشند. اما یکی از همان گور خوابها در حرفهایی که در رسانهها منعکس شده بود، به جایی بدتر از گور هم اشاره کرده بود و در جواب به این سؤال که چرا نمیروید در گرمخانهها و اردوگاههایی که شهرداری درست کرده، گفته بود آنجا ما را کتک میزدند، با شلنگ میزدند. بله جایی که آخوندها و پاسدارهای رژیم حاکم باشند، واقعاً بدتر از گور است.
حالا چرا این بیچارهها را از آخرین پناهگاهشان محروم کردند، و آنها را کجا بردند؟
واقعیت این است که پاک کردن صورت مسأله و حذف، همیشه شیوهاین رژیم در برخورد با مسائل سیاسی و اجتماعی بوده و هست، این همه اعدام هر روزه، ناشی از همین منطق است. به عبارت دیگر جارو کردن آشغالها به زیر قالی، کار این رژیم است؛ مهم این است که جلو چشم نباشند، بقیهاش مهم نیست! این همان کاری است که با کارتون خوابها میکنند، با معتادان خیابانی میکنند و با هزاران نمود دیگر فقر و فساد میکنند.
اما من فکر میکنم که رژیم دیگر با این شیوه قادر نیست روی این مصائب و فجایع سرپوش بگذارد و وجدان انسان ایرانی، اینها را دیگر تحمل نمیکند؛ شاهد هم همین تلاطمی است که این موضوع در جامعه ایران ایجاد کرده، این تلاطم اجتماعی بهخصوص وقتی همراه میشود با سایر بحرانهای رژیم، با فساد و دزدی هزاران میلیاردی سردمداران رژیم، با خرج ثروت این مردم محروم در جنگ و کشتار مردم سوریه و ویران کردن شهرهای این کشور و غیره… اینها چیزهایی نیستند که مردم ایران همین طور بیتفاوت از کنار آنها بگذرند. واکنش و انفجار اجتماعی ممکن است دیر و زود داشته باشد، اما بیتردید سوخت و سوز ندارد.
حالا بهواقع چطور شد که این روزنامه حکومتی چنین چیزی را برملا کرد و چطور روحانی هم به این مسأله پرداخت؟
واقعیت این است که فجایع ناشی از فقر سیاه و موحشی که دیکتاتوری فاسد و پلید ولایتفقیه بر میهن ما حاکم کرده، آن قدر عمیق و آن قدر گسترده و فجیع که این چیزهایی که در رسانههای رژیم منعکس میشود، در واقع نشتیهای این واقعیت است. پدیدههایی که ما تا بهحال مشابه آن را نه در سیاهترین ادوار تاریخ ایران دیدیم و نه مشابهش را در سایر کشورهای دنیا شنیدیم. پدیدههایی مثل رواج کلیه فروشی و کبد فروشی و قرنیه فروشی، یا فروش کودکان و نوزادان و حتی جنین به دنیا نیامده در رحم مادر، قاچاق دختران و زنان ایرانی به کشورهای مختلف، که هر کدام اینها اصلاً تبدیل به یک تجارت پرسود شده و رد هر کدامش را که بگیریم، میرسیم به شبکهها و باندهایی که در رأسشان فلان آخوند کله گنده یا فلان سردار پاسدار قرار دارد. و حالا هم پدیده گورخوابی! مسلماً گورستان نصیرآباد شهریار در کنار تهران، تنها نمونهٴ این فاجعه نیست و حتماً در سایر شهرها و مناطق کشور هم مواردش هست.
یک علت دیگر علاوه بر نشتی ناگزیر واقعیت، جنگ و جدال باندهای درون رژیم است، هر باند با برملا کردن این فجایع، میخواهد تلویحاً یا تصریحاً خودش را مبرا بکند و همدرد نشان بدهد و باند دیگر را متهم بکند؛ کما اینکه بنا به اطلاعاتی که وجود دارد، روزنامه شهروند در طیف دار و دستههای باند خامنهای قرار دارد، از آن طرف روحانی هم که میآید و بهطور آبکی به این قضیه اشاره میکند، میخواهد از خودش سلب اتهام بکند و توپ را به زمین باند رقیب برگرداند.
حالا باید دید که پیامدهای این قضیه تا بهحال چی بوده و ارزیابی از ادامه پیامدهای سیاسی و اجتماعی آن چیست؟
در پاسخ میتوان گفت که پیآمد این مسأله در درون رژیم بجز حرفهای روحانی، این بود که مأموران شهرداری و نیروی انتظامی ریختند به آن گورستان و گورخوابهای بیچاره را از آخرین پناهی که یک انسان میتواند به آن پناه ببرد، از قبرها با کتک و مشت و لگد بیرون کشیدند و آنها را پراکنده کردند، تصورش واقعاً مشکله که بعد از اینکه گور را هم از دست آن بیچارهها گرفتند، آنها ممکن است به کجا پناه برده باشند. اما یکی از همان گور خوابها در حرفهایی که در رسانهها منعکس شده بود، به جایی بدتر از گور هم اشاره کرده بود و در جواب به این سؤال که چرا نمیروید در گرمخانهها و اردوگاههایی که شهرداری درست کرده، گفته بود آنجا ما را کتک میزدند، با شلنگ میزدند. بله جایی که آخوندها و پاسدارهای رژیم حاکم باشند، واقعاً بدتر از گور است.
حالا چرا این بیچارهها را از آخرین پناهگاهشان محروم کردند، و آنها را کجا بردند؟
واقعیت این است که پاک کردن صورت مسأله و حذف، همیشه شیوهاین رژیم در برخورد با مسائل سیاسی و اجتماعی بوده و هست، این همه اعدام هر روزه، ناشی از همین منطق است. به عبارت دیگر جارو کردن آشغالها به زیر قالی، کار این رژیم است؛ مهم این است که جلو چشم نباشند، بقیهاش مهم نیست! این همان کاری است که با کارتون خوابها میکنند، با معتادان خیابانی میکنند و با هزاران نمود دیگر فقر و فساد میکنند.
اما من فکر میکنم که رژیم دیگر با این شیوه قادر نیست روی این مصائب و فجایع سرپوش بگذارد و وجدان انسان ایرانی، اینها را دیگر تحمل نمیکند؛ شاهد هم همین تلاطمی است که این موضوع در جامعه ایران ایجاد کرده، این تلاطم اجتماعی بهخصوص وقتی همراه میشود با سایر بحرانهای رژیم، با فساد و دزدی هزاران میلیاردی سردمداران رژیم، با خرج ثروت این مردم محروم در جنگ و کشتار مردم سوریه و ویران کردن شهرهای این کشور و غیره… اینها چیزهایی نیستند که مردم ایران همین طور بیتفاوت از کنار آنها بگذرند. واکنش و انفجار اجتماعی ممکن است دیر و زود داشته باشد، اما بیتردید سوخت و سوز ندارد.