728 x 90

-

چرا ایران غمگین‌ترین؟

-

ایران آخوندها غمگین ترین کشور بعد از عراق!
ایران آخوندها غمگین ترین کشور بعد از عراق!
روز شنبه 13آذر95روزنامه حکومتی جهان صنعت در مطلبی نوشته بود، چرا به مردمی غمگین تبدیل شده‌ایم؟ مطلب، مستند به گزارش پژوهشگران بین‌المللی است که ایرانی‌ها را پس از عراقی‌ها، غمگین‌ترین مردم جهان طبقه‌بندی کرده‌اند.

نویسنده در بیان علل این همه غم، استدلال کرده بود:
گرچه بخشی از این ”غم “ به تقویم رسمی مملکت برمی‌گردد که آکنده از ماه‌ها و روزهای خاص عزاداری است و این غمگینی به اعتقاد‌ مردممان در بزرگداشت برخی مناسبت‌های خاص بر می‌گردد اما فشار‌های اقتصادی و مجموعه‌یی از وقایع تلخی که روزانه پیرامون ما اتفاق می‌افتند و بعد هم به سرعت رسانه‌یی می‌شوند، همه را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

نکته بعدی که نویسنده روی آن انگشت گذاشته بود، پیامدهای جنگ ضدمیهنی هشت ساله و خسارت‌های جانی و مالی ناشی از آن بود که هنوز هم تمام نشده‌اند.

عامل بعدی، سختی معیشت مردم و مشکلات اقتصادی بود به اضافهٴ بیکاری، فقر، مفاسد اقتصادی، اختلاس‌ها، حقوق‌های نجومی و...

بی‌احترامی به هموطنان زحمتکش دستفروش و ضرب ‌و شتم آنها، سوانح طبیعی و غیرطبیعی و البته تورم روزافزون، در حالیکه یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان هستیم و حل مشکل بیکاری، مسکن، تورم و... . علی‌القاعده باید آسان‌ترین کار برای یک دولت حاکم بر سرزمین زرخیزی چون ایران باشد، بعد هم اضافه کرده بود: اما روی گنج نشسته‌ایم و داریم این همه رنج می‌بریم، رنجی که حق مردم ایران نبوده و نیست. این، تقریباً خلاصه‌ای از مطلب آن روزنامه حکومتی است. نویسنده اما می‌توانست به در کنار اشاره به مفاسد اقتصادی،

به نبود امنیت اجتماعی هم اشاره کند،
به این‌که حتی معاون پارلمان! نظام هم در این مملکت اجازهٴ سخنرانی ندارد! کسی که گوشت و پوستش از نظام و گوشت و پوست نظام هم از اوست!

می‌توانست در کنار این همه سرکوب، به حرف‌های صادقی نمایندهٴ مجلس نظام هم اشاره کرد که گفته:
تنها به علت یک سؤال از رئیس قوه قضاییه دربارهٴ مستند قانونی آنهمه پولی که به حساب حضرتش ریخته شده، شب وقتی به منزلش می‌رفته با کمین پاسداران و اطلاعاتی‌ها در جوار منزلش مواجه شده که قصد داشته‌اند وی را بربایند! گوئیا دادگستری نظام ضابط قانونی ندارد که وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران باید وارد شوند و بدون رعایت حتی قانون خودشان! نمایندهٴ خودشان را بدزدند و برای ”ادای پاره‌ای توضیحات! “ ببرند. تازه‌ این بابا، نمایندهٴ مجلس نظام است، پدرش هم در راه همین نظام، فدای کرسی‌های حکومتی شده که الآن صادق لاریجانی رویش نشسته و برایش حکم بازداشت صادر می‌کنند! نماینده‌ای که حتی همین الآن هم که دارد حقوق قانونی شهروندی خودش را به مقامات یادآوری می‌کند، برای تضمین امنیت خودش و زن و بچه‌اش از شعار دادن بر ضد ”منافقین؟! “ کوتاهی نمی‌کند!

در مملکتی که حتی سنگ و آجر نظامش هم وقتی تنها و تنها به گوشه‌یی از دزدی‌ها و چپاولگر‌ی‌های مقامات اشاره می‌کنند، با مارک ضدانقلاب کوبیده می‌شود، طبیعی است که مردمش غمگین باشند.

در مملکتی که هر روز صبح وقتی سر از منزل در می‌آوری تا به محل کار یا مدرسه و دانشگاهت بروی محتمل است که همان روبه‌روی خانه و وسط میدانگاهی بالای خیابانت با مراسم اعدام و حلق‌آویز یک جوان اعدامی یا مراسم شلاق زدن یک زن فقیر و نگونبخت مواجه شوی، چرا باید غمگین نباشی؟

در مملکتی که با روزی دو سه شیفت کار توانفرسا هنوز هشتت گروی نه‌ات است اما جلوی چشمت، فرزند ”جوالق “ فلان آخوند بی‌سر و پا با لیموزین چند صد میلیونی ویراژ می‌دهد و بستنی چند صد هزارتومانی در برج میلاد می‌خورد، مگر می‌توانی غمگین نباشی؟

جایی که بچه‌ کوچک‌های مردمش حتی در کلاس آموزش قرآن، امنیت ناموسی ندارند اما معلم قرآن بی.. ، شان، با مناسبت و بی‌مناسبت در تلویزیون و در بیت رهبری نظام ظاهر می‌شود و به ریش قربانیانش می‌خندد، چگونه مردمش شاد باشند؟

و از همه مهمتر
در سرزمینی که بیشتر از 120هزار نفر از شهروندانش به علل سیاسی اعدام شده‌اند،

بیشتر از 33هزار جوان زندانی‌اش در مدتی کوتاه قتل‌عام شده‌اند و حتی مزارشان هم معلوم نیست

و هم اینک هزاران هزار پیر و جوانش به علت راست گویی و حق‌طلبی در زندانهای مخوف نظام به‌سر می‌برند، جایی برای شادی باقی نمی‌ماند!

چگونه مردم شاد باشند وقتی پیشمناز بی‌سواد شهرشان می‌تواند، برگزاری یک کنسرت تماماً ”مردانه“ و باب طبع رژیم را که حتی یک زن هم در آن نیست، الی الابد؟! ممنوع کند، ورود هر سخنرانی را که با او اختلاف نظر جزیی در چگونگی حفظ نظام دارد، اساساً به شهر و دیارش ممنوع کند! و مانند حکام محلی عهد مغول و تیموری برای خودش یک ایلخانی نیمچه مستقل از مرکز راه بیندازد، مردم چگونه به حیات و امنیت خود تا صبح روز بعد امید داشته باشند، سهل است که بخواهند شاد باشند؟

واقعیت آن‌که مردم ما، فقط غمگین نیستند. شرمنده هم هستند که آخوندها با پول و ثروتشان، هر ساعت دهها بچهٴ خردسال اهل حلب در دو مملکت آنطرفتر را به خاک و خون می‌کشند.

اما واقعیت مهمتر آنکه، مردم ما خشمگین‌اند، خشمگین و کینه ور و مغبون نسبت به آخوندهایی که انقلاب زیبایشان در سال 57 را دزدیدند، انقلابی که در آن:
همه، یک دل و یک صدا به‌دنبال آزادی بودند،
همه با هم به قول معروف ”خانه یکی“ شده بودند،
کسانی که روزهای انقلاب 57 را به یاد دارند، خوب می‌دانند در ماههای پایانی انقلاب، این مملکت برخلاف امروز:
نه معتادی به این صورت داشت
و نه بی‌خانمان این همه زیاد بود
و نه کارتون خواب
و نه زن و کودک خیابانی! که حتی تصور این آخری (زن خیابانی) هم برایمان غیرممکن بود!

واقعیت آن‌که مردم ما به سختی خشمگین‌اند، خشمگین از این همه ستم و نامردمی و خیانتی که آخوندها به آنها و انقلابشان کردند، خشمگین.

تا روزی که در انفجار خشمشان همهٴ این مصایب را با هم و ”یکجا“ حل کنند.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/93044799-1007-43d9-a4d7-a0cdcf337089"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات