انتقال مجاهدان اشرفی و بزرگترین پیروزی مقاومت ایران، بازتاب گستردهیی در محافل سیاسی جهان داشته و هم ولولهای از وحشت در درون رژیم آخوندی بهپاکرده است.
البته آنچه در رسانههای حکومتی و اظهارات کارگزاران رژیم آمده، پر از ضد و نقیض و آشفتهگویی است، به واقع این اظهارات سخیف و آشفته، چه مفهوم و مضمونی دارد؟
اگر حرفها و واکنشهای کارگزاران و رسانههای رژیم را سرجمع کنیم، در یک کلام از انتقال مجاهدین از عراق، در حالت شوک هستند و به خودشان دارند میپیچند و ضد و نقیضگوییهای خندهدار آنها هم از اینجا ناشی میشود. حرف جدی آنها این است که مجاهدین از عراق با اسامی مستعار فرار کردند. البته از ماهها پیش رسانههای حکومتی بهطور گستردهیی هشدار میدادند که مجاهدین در حال فرار از لیبرتی هستند. نکته بسیار قابلتوجه این است که رژیم بهرغم احاطهیی که به اوضاع عراق و به کمپ لیبرتی داشته و بهرغم تمام تلاشها و توطئههاش برای اینکه مانع این انتقال بشود، برای اینکه صدها و دهها تن از مجاهدین و حتی یک نفر از اونها را با پروندهسازیهای مختلف نگذارد که از عراق خارج بشوند، اما نتوانست و همهٴ توطئهها و نقشهها و خواب و خیالهایش نقش بر آب شد بنابراین اظهارات سردمداران رژیم و نوشته رسانههایش، به بیانهای مختلف، اعتراف به شکست در ممانعت از انتقال مجاهدین و در وحشت از پیامدهای این انتقال است
برای روشنتر شدن واقعیت شکست رژیم لازم است روی مسأله «فرار» ی که مطرح میشود، قدری متمرکز شویم. واضح است که فرار بهمعنی یک امر پنهانی و منفی است، اما فرار یک معنی و کاربرد دیگر هم دارد:
یک زندانی را در نظر بگیرید. زندانبانان او را در سلول و پشت میله قرار دادند، بیرون دیوارها هم چند لایه سیمخاردار و خندق و موانع دیگر گذاشتند تا او نتواند فرار کند. حالا اگر این زندانی موفق به فرار بشود یعنی چه؟ یعنی زندانبانان شکست خوردهاند و آن زندانی پیروز شده است. چون زندانبانان تمامی آن اقدامات را کرده بودند که جلوی فرار او را بگیرند، اما زندانی موفق به عبور از تمامی موانع شده است.
این نمای سادهای از وضعیتی است که بعد از جنگ سال 2003 در عراق، رژیم در رابطه با مجاهدین به دنبالش بود. اجازه بدهید به بخشی از صحبتهای رئیسجمهور برگزیده مقاومت در مراسمی که روز20شهریور بهمناسبت همین پیروزی در اورسور اواز برگزار شد، اشاره کنم که گفتند: «من در گردهمایی سالانه مقاومت در خرداد۹۴ تکرار کردم: خواست واقعی آخوندها در مورد مجاهدان اشرفی یا نابودی آنها یا تسلیمشدن آنها به حاکمیت آخوندهاست. احکام جعلی قضایی در عراق، توطئههای استرداد و قالبکردن برگههای قرمز علیه مجاهدین به انترپل، زمینهسازی برای همین بود» .
فراموش نمیشود که چند روز پیش از پایان انتقال مجاهدین از لیبرتی، یکباره سایتهای حکومتی خبر از این دادند که باید جلو این انتقال را بگیریم، مجاهدین را دادگاهی کنیم، حتی گفتند فرزندان انتفاضة شعبانیه، که اسم مستعار مزدوران تروریست رژیم هستند، قرار است لیبرتی را موشکباران کنند تا جلوی این انتقال گرفته بشود. یعنی تا آنجا که به رژیم برمیگردد، مطلقاً نمیخواست حتی یک مجاهد از عراق خارج بشود. اما الآن که میگوید مجاهدین «فرار» کردند، پس بهروشنی دارد اعتراف میکند که در این هدفش، شکست خورده است.
ضمنا تناقض قابلتوجه در اعترافهای رژیم این است که از یکطرف برای اینکه به نیروهایش روحیه بدهد، میگوید مجاهدین-یعنی دشمن اصلی و سرنگونکنندهاش-از بین رفته یا کارشان دیگر تمام است؛ اما از طرف دیگر مجبور است نسبت به خطر مجاهدین به آنها هشدار بدهد. چرا؟ چون قدرت مجاهدین و خطری که از ناحیه آنها موجودیت رژیم را تهدید میکند یک واقعیت است و رژیم میترسد که نیروهایش از این خطر غافل شوند.
این تناقضی است که رژیم در آن گیر کرده. برای نمونه، پاسدار قاسمی، سرکرده چماقداران خامنهای نسبت به تشکیلات مجاهدین هشدار میدهد و میگوید تا امروز هیچکس در کار تشکیلاتی، روی دست مسعود رجوی بلند نشده و امروز هم مجاهدین در حال نیروگیری و گسترش هستند. یا سایت پاسدار رضایی، تابناک امروز نوشته بود مجاهدین از سی خرداد شصت بهطور رسمی وارد جنگ با نظام شدند که این جنگ تا امروز ادامه دارد.
طبعاً روشن است که نهایت و هدف این جنگ، هم چیزی نیست جز سرنگونی تام و تمام دیکتاتوری ولایتفقیه! بنابراین باید به رژیم حق داد که این طور بترسد و به خودش بلرزد و باید خطاب به رژیم گفت که این هنوز از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد.
البته آنچه در رسانههای حکومتی و اظهارات کارگزاران رژیم آمده، پر از ضد و نقیض و آشفتهگویی است، به واقع این اظهارات سخیف و آشفته، چه مفهوم و مضمونی دارد؟
اگر حرفها و واکنشهای کارگزاران و رسانههای رژیم را سرجمع کنیم، در یک کلام از انتقال مجاهدین از عراق، در حالت شوک هستند و به خودشان دارند میپیچند و ضد و نقیضگوییهای خندهدار آنها هم از اینجا ناشی میشود. حرف جدی آنها این است که مجاهدین از عراق با اسامی مستعار فرار کردند. البته از ماهها پیش رسانههای حکومتی بهطور گستردهیی هشدار میدادند که مجاهدین در حال فرار از لیبرتی هستند. نکته بسیار قابلتوجه این است که رژیم بهرغم احاطهیی که به اوضاع عراق و به کمپ لیبرتی داشته و بهرغم تمام تلاشها و توطئههاش برای اینکه مانع این انتقال بشود، برای اینکه صدها و دهها تن از مجاهدین و حتی یک نفر از اونها را با پروندهسازیهای مختلف نگذارد که از عراق خارج بشوند، اما نتوانست و همهٴ توطئهها و نقشهها و خواب و خیالهایش نقش بر آب شد بنابراین اظهارات سردمداران رژیم و نوشته رسانههایش، به بیانهای مختلف، اعتراف به شکست در ممانعت از انتقال مجاهدین و در وحشت از پیامدهای این انتقال است
برای روشنتر شدن واقعیت شکست رژیم لازم است روی مسأله «فرار» ی که مطرح میشود، قدری متمرکز شویم. واضح است که فرار بهمعنی یک امر پنهانی و منفی است، اما فرار یک معنی و کاربرد دیگر هم دارد:
یک زندانی را در نظر بگیرید. زندانبانان او را در سلول و پشت میله قرار دادند، بیرون دیوارها هم چند لایه سیمخاردار و خندق و موانع دیگر گذاشتند تا او نتواند فرار کند. حالا اگر این زندانی موفق به فرار بشود یعنی چه؟ یعنی زندانبانان شکست خوردهاند و آن زندانی پیروز شده است. چون زندانبانان تمامی آن اقدامات را کرده بودند که جلوی فرار او را بگیرند، اما زندانی موفق به عبور از تمامی موانع شده است.
این نمای سادهای از وضعیتی است که بعد از جنگ سال 2003 در عراق، رژیم در رابطه با مجاهدین به دنبالش بود. اجازه بدهید به بخشی از صحبتهای رئیسجمهور برگزیده مقاومت در مراسمی که روز20شهریور بهمناسبت همین پیروزی در اورسور اواز برگزار شد، اشاره کنم که گفتند: «من در گردهمایی سالانه مقاومت در خرداد۹۴ تکرار کردم: خواست واقعی آخوندها در مورد مجاهدان اشرفی یا نابودی آنها یا تسلیمشدن آنها به حاکمیت آخوندهاست. احکام جعلی قضایی در عراق، توطئههای استرداد و قالبکردن برگههای قرمز علیه مجاهدین به انترپل، زمینهسازی برای همین بود» .
فراموش نمیشود که چند روز پیش از پایان انتقال مجاهدین از لیبرتی، یکباره سایتهای حکومتی خبر از این دادند که باید جلو این انتقال را بگیریم، مجاهدین را دادگاهی کنیم، حتی گفتند فرزندان انتفاضة شعبانیه، که اسم مستعار مزدوران تروریست رژیم هستند، قرار است لیبرتی را موشکباران کنند تا جلوی این انتقال گرفته بشود. یعنی تا آنجا که به رژیم برمیگردد، مطلقاً نمیخواست حتی یک مجاهد از عراق خارج بشود. اما الآن که میگوید مجاهدین «فرار» کردند، پس بهروشنی دارد اعتراف میکند که در این هدفش، شکست خورده است.
ضمنا تناقض قابلتوجه در اعترافهای رژیم این است که از یکطرف برای اینکه به نیروهایش روحیه بدهد، میگوید مجاهدین-یعنی دشمن اصلی و سرنگونکنندهاش-از بین رفته یا کارشان دیگر تمام است؛ اما از طرف دیگر مجبور است نسبت به خطر مجاهدین به آنها هشدار بدهد. چرا؟ چون قدرت مجاهدین و خطری که از ناحیه آنها موجودیت رژیم را تهدید میکند یک واقعیت است و رژیم میترسد که نیروهایش از این خطر غافل شوند.
این تناقضی است که رژیم در آن گیر کرده. برای نمونه، پاسدار قاسمی، سرکرده چماقداران خامنهای نسبت به تشکیلات مجاهدین هشدار میدهد و میگوید تا امروز هیچکس در کار تشکیلاتی، روی دست مسعود رجوی بلند نشده و امروز هم مجاهدین در حال نیروگیری و گسترش هستند. یا سایت پاسدار رضایی، تابناک امروز نوشته بود مجاهدین از سی خرداد شصت بهطور رسمی وارد جنگ با نظام شدند که این جنگ تا امروز ادامه دارد.
طبعاً روشن است که نهایت و هدف این جنگ، هم چیزی نیست جز سرنگونی تام و تمام دیکتاتوری ولایتفقیه! بنابراین باید به رژیم حق داد که این طور بترسد و به خودش بلرزد و باید خطاب به رژیم گفت که این هنوز از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد.