فرا رسیدن فصل زمستان مشکلات مردم غوطه در حومه دمشق را که در محاصره نیروهای اسد میباشند تشدید کرده است.
به دور از توجه رسانهها، ساکنان دهها شهرک در منطقه غوطه در اطراف دمشق در شرایط سخت زندگی میکنند. رژیم اسد دو سال است که این منطقه را بهشدت محاصره کرده است، شهروندان در معظمیه شام در غوطه غربی برای یک زمستان دیگر در شرایط سخت آماده میشوند. با مهاجرت از شهرکهای مجاور مانند داریا فقر و بیکاری شدت مییابد، بسیاری از کودکان معظمیه بهخاطر اینکه مجبورند برای تأمین نیازهای زندگیشان کار کنند توان رفتن به مدرسه را ندارند.
این باران است، روزهایی که به یخبندان و برف تبدیل میشود و شهر را تودهیی از مه خواهد گرفت که باعث فراموش شدن بیشتر آن خواهد شد. 50هزار انسان با چالش جدیدی مواجه خواهند شد، چالش گرمایش.
معظمیه شام و شهرکهای مشابه آن درغوطه که زمانی به کمربند سبز دمشق شناخته میشد حالا تبدیل به ویرانه شده است.
به دور از توجه رسانهها، ساکنان دهها شهرک در منطقه غوطه در اطراف دمشق در شرایط سخت زندگی میکنند. رژیم اسد دو سال است که این منطقه را بهشدت محاصره کرده است، شهروندان در معظمیه شام در غوطه غربی برای یک زمستان دیگر در شرایط سخت آماده میشوند. با مهاجرت از شهرکهای مجاور مانند داریا فقر و بیکاری شدت مییابد، بسیاری از کودکان معظمیه بهخاطر اینکه مجبورند برای تأمین نیازهای زندگیشان کار کنند توان رفتن به مدرسه را ندارند.
این باران است، روزهایی که به یخبندان و برف تبدیل میشود و شهر را تودهیی از مه خواهد گرفت که باعث فراموش شدن بیشتر آن خواهد شد. 50هزار انسان با چالش جدیدی مواجه خواهند شد، چالش گرمایش.
معظمیه شام و شهرکهای مشابه آن درغوطه که زمانی به کمربند سبز دمشق شناخته میشد حالا تبدیل به ویرانه شده است.
معظمیه، یکی از اولین شهرها بود که علیه اسد قیام کرد. انتقام رژیم اسد شدید بود و 1700تن از ساکنان آن را بهشهادت رساند.
چه کسی این فریاد را به یاد ندارد؟
در تابستان 2011، معلم مدرسه، ابراهیم بلّة، با تنها فرزندش محمد وداع میکند، ابراهیم خودش نیز بعداً در قیام علیه اسد بهشهادت رسید. ابراهیم پیکر پسرش را از بازداشتگاههای اسد تحویل گرفت، او در اثر شکنجه بهشهادت رسیده بود.
معظمیه الآن آرام است اما توسط لشگر چهارم اسد بهطور کامل محاصره است و فقط یک راه دارد که از طریق فرودگاه نظامی مزه عبور می کند که پر از نقاط بازرسی است،
یک کودک: من مدرسه نمیروم، سادهترین وسایل زمستانی را ندارم، هیچ سوختی برای گرم شدن نداریم، خودمان را با این چوبها گرم میکنیم.
کودکان بدون اینکه به مدرسه بروند بزرگ میشوند، آنها بهدلیل فقر مجبورند کار کنند، 80% مردم اینجا فقیر هستند.
8500 دانشآموز، همه آنهایی که اقبالی داشتند در 7 مدرسه که تقریباً ویران شده است جا داده شدهاند. اما معلوم نیست با این وضعیت زمستان را چگونه تحمل خواهند کرد.
چهارسال باور نکردنی گذشت، میگویند محاصره مانند زندان است، زمان کند و سخت است، این شرایط روزانه شهری است که انقلاب کرده است، داستانی از صدها نمونهٴ دیگر.
چه کسی این فریاد را به یاد ندارد؟
در تابستان 2011، معلم مدرسه، ابراهیم بلّة، با تنها فرزندش محمد وداع میکند، ابراهیم خودش نیز بعداً در قیام علیه اسد بهشهادت رسید. ابراهیم پیکر پسرش را از بازداشتگاههای اسد تحویل گرفت، او در اثر شکنجه بهشهادت رسیده بود.
معظمیه الآن آرام است اما توسط لشگر چهارم اسد بهطور کامل محاصره است و فقط یک راه دارد که از طریق فرودگاه نظامی مزه عبور می کند که پر از نقاط بازرسی است،
یک کودک: من مدرسه نمیروم، سادهترین وسایل زمستانی را ندارم، هیچ سوختی برای گرم شدن نداریم، خودمان را با این چوبها گرم میکنیم.
کودکان بدون اینکه به مدرسه بروند بزرگ میشوند، آنها بهدلیل فقر مجبورند کار کنند، 80% مردم اینجا فقیر هستند.
8500 دانشآموز، همه آنهایی که اقبالی داشتند در 7 مدرسه که تقریباً ویران شده است جا داده شدهاند. اما معلوم نیست با این وضعیت زمستان را چگونه تحمل خواهند کرد.
چهارسال باور نکردنی گذشت، میگویند محاصره مانند زندان است، زمان کند و سخت است، این شرایط روزانه شهری است که انقلاب کرده است، داستانی از صدها نمونهٴ دیگر.