اظهارات علی خامنهای در روز یکشنبه در نمایشگاه هوافضای سپاه پاسداران و حرفهای حسن روحانی در روز سهشنبه در مراسم گرامیداشت روز مددکار، دو جنبهٴ ظاهراً متفاوت داشت. یک جنبه که مصرف داخلی دارد و بهکار دهنه زدن و مهار کردن باند متمردی میآید که اسم خودشان را «دلواپسان» گذاشتهاند، نعرههای حق مسلم و دود و دمهای بسیجی رنگ کن میباشد. اما جنبهٴ دیگر که در واقع وجه اصلی حرفهای خامنهای و روحانی است، تأکید آنها بر ادامه مذاکرات هستهیی و هموار کردن مسیر تا رسیدن به توافق نهایی و قطعی است.
روحانی در اظهارات خود، پس از اشاره به اوضاع داغان اقتصادی، از غول رکود، تا بیکاری فزاینده نتیجه گرفت که تنها راه، لغو تحریمهاست که با کنار گذاشتن شعارهای بیفایده حاصل میشود؛ خامنهای هم همهٴ حرف را در یک جمله زد و خطاب به باند متمردی که جزع و فزع میکنند که در قبال آنچه دادهایم، تحریمها حتی یک ذره هم کاهش پیدا نکرده، آب پاکی را روی دست آنها ریخت و گفت: «مذاکرات را نباید به تحریمها گره زد».
جواد ظریف هم که ریاست تیم مذاکره کننده را به عهده دارد، بهمحض رسیدن به «آن طرف آب» (به قول کریمی قدوسی) در وین، تأکید کرد: «ما با ارادهٴ قاطع برای حل و فصل پرونده هستهیی به وین آمدهایم و از پشتیبانی خامنهای هم برخورداریم».
در همهٴ این اظهارات، یک بیتابی شدید برای برگزاری مذاکرات و رفتن تا ته خط زهرخوران بهچشم میخورد. این بیتابی مشترک، همچنین خامنهای و روحانی را واداشته که هر دو، یک مسیر را در پیش گرفته و همراه با هم و بهطور مشترک تلاش کنند که جماعت دلواپسان و سنگ اندازان را کنار بزنند. راز مواضع پاندولی آنها، همین بیتابیشان برای توافق نهایی هر چه سریعتر با 5+1 است. آنها یک بار از دلواپسان دلجویی میکنند و به آنها امتیاز میدهند و دفعهٴ بعد آنها را با عباراتی چون «افراطیون»، «تجمع کنندگان خود سر»، «تخریب کنندگان»، «گروههای فشار»، «پیادهنظام کمیته بحرانسازی علیه دولت» مورد حمله قرار میدهند. هدف این نیش و نوش، تجزیه این جماعت و منزوی کردن آنهاست، تلاشی که تنها به خامنهای و روحانی محدود نبوده و نتیجه هم داده است؛ بهنوشته روزنامه حکومتی اعتماد (24اردیبهشت 1393)
«... خوشبختانه سران منصف اصولگرا صف خود را بهتدریج از صف هیاهو کنندگان دارند جدا میسازند تا فضا برای بحث و بررسی مذاکرات برنامه جامع در کشور فراهم شود».
مقصود از سران اصولگرا، یعنی باند خامنهای که صف خود را از دلواپسان متمرد جدا کردهاند، کسانی مانند قالیباف و محسن رضایی و لاریجانی از یک سو و بروجردی و ولایتی و شمار زیادی از آخوندها و اعضای مجلس ارتجاع، از سوی دیگر است. به این ترتیب همزمان با آغاز دور جدید مذاکرات، شاهد جبههبندی جدیدی در درون رژیم هستیم که یک سه ضلعی را تداعی میکند که حاصل تجزیة باند خامنهای به دو پاره است و یکی از اضلاع آن همین «دلواپسان» اند که جلو خامنهای ایستاده و مذاکرات را تخطئه میکنند، اما هم خامنهای و هم روحانی مصممند که آنها را کنار بزنند و خط خود را که خوردن زهر اتمی تا ته آن میباشد، پیش ببرند. علت چنین تصمیمی را روحانی خیلی آشکار با اشاره به وضعیت داغان اقتصادی بیان کرد و خامنهای هم بهطور تلویحی آنجا که بهطور نادری نسبت به معیشت و زندگی مردم نگرانی نشان میداد، آشکار نمود. نگرانی نسبت به معیشت مردم و اوضاع اقتصادی، بیان وحشت از انفجار اجتماعی و بهخصوص به میدان آمدن ارتش گرسنگان و بیکاران است. آیا رژیم میتواند با یک مشت حرف و مانور که تا همین جا باعث تجزیه باند خامنهای شده، جلو این انفجار را بگیرد؟
روحانی در اظهارات خود، پس از اشاره به اوضاع داغان اقتصادی، از غول رکود، تا بیکاری فزاینده نتیجه گرفت که تنها راه، لغو تحریمهاست که با کنار گذاشتن شعارهای بیفایده حاصل میشود؛ خامنهای هم همهٴ حرف را در یک جمله زد و خطاب به باند متمردی که جزع و فزع میکنند که در قبال آنچه دادهایم، تحریمها حتی یک ذره هم کاهش پیدا نکرده، آب پاکی را روی دست آنها ریخت و گفت: «مذاکرات را نباید به تحریمها گره زد».
جواد ظریف هم که ریاست تیم مذاکره کننده را به عهده دارد، بهمحض رسیدن به «آن طرف آب» (به قول کریمی قدوسی) در وین، تأکید کرد: «ما با ارادهٴ قاطع برای حل و فصل پرونده هستهیی به وین آمدهایم و از پشتیبانی خامنهای هم برخورداریم».
در همهٴ این اظهارات، یک بیتابی شدید برای برگزاری مذاکرات و رفتن تا ته خط زهرخوران بهچشم میخورد. این بیتابی مشترک، همچنین خامنهای و روحانی را واداشته که هر دو، یک مسیر را در پیش گرفته و همراه با هم و بهطور مشترک تلاش کنند که جماعت دلواپسان و سنگ اندازان را کنار بزنند. راز مواضع پاندولی آنها، همین بیتابیشان برای توافق نهایی هر چه سریعتر با 5+1 است. آنها یک بار از دلواپسان دلجویی میکنند و به آنها امتیاز میدهند و دفعهٴ بعد آنها را با عباراتی چون «افراطیون»، «تجمع کنندگان خود سر»، «تخریب کنندگان»، «گروههای فشار»، «پیادهنظام کمیته بحرانسازی علیه دولت» مورد حمله قرار میدهند. هدف این نیش و نوش، تجزیه این جماعت و منزوی کردن آنهاست، تلاشی که تنها به خامنهای و روحانی محدود نبوده و نتیجه هم داده است؛ بهنوشته روزنامه حکومتی اعتماد (24اردیبهشت 1393)
«... خوشبختانه سران منصف اصولگرا صف خود را بهتدریج از صف هیاهو کنندگان دارند جدا میسازند تا فضا برای بحث و بررسی مذاکرات برنامه جامع در کشور فراهم شود».
مقصود از سران اصولگرا، یعنی باند خامنهای که صف خود را از دلواپسان متمرد جدا کردهاند، کسانی مانند قالیباف و محسن رضایی و لاریجانی از یک سو و بروجردی و ولایتی و شمار زیادی از آخوندها و اعضای مجلس ارتجاع، از سوی دیگر است. به این ترتیب همزمان با آغاز دور جدید مذاکرات، شاهد جبههبندی جدیدی در درون رژیم هستیم که یک سه ضلعی را تداعی میکند که حاصل تجزیة باند خامنهای به دو پاره است و یکی از اضلاع آن همین «دلواپسان» اند که جلو خامنهای ایستاده و مذاکرات را تخطئه میکنند، اما هم خامنهای و هم روحانی مصممند که آنها را کنار بزنند و خط خود را که خوردن زهر اتمی تا ته آن میباشد، پیش ببرند. علت چنین تصمیمی را روحانی خیلی آشکار با اشاره به وضعیت داغان اقتصادی بیان کرد و خامنهای هم بهطور تلویحی آنجا که بهطور نادری نسبت به معیشت و زندگی مردم نگرانی نشان میداد، آشکار نمود. نگرانی نسبت به معیشت مردم و اوضاع اقتصادی، بیان وحشت از انفجار اجتماعی و بهخصوص به میدان آمدن ارتش گرسنگان و بیکاران است. آیا رژیم میتواند با یک مشت حرف و مانور که تا همین جا باعث تجزیه باند خامنهای شده، جلو این انفجار را بگیرد؟