ابوالقاسم رضایی:
با سلام و تشکر از خواهر مریم بهخاطر حضورشان در گردهمایی سالگرد تأسیس سازمان
خواهر زهرا خیلی خوشحالم که در چنین روز مبارکی جلوی شما مسئول اول عزیز مان جلوی خواهر نسرین صفی از مسئولان اول و خواهران شورای مرکزی سازمان مجاهدین و همه برادران مجاهدم هستم و این منت بزرگی است که به من فرصت صحبت داده شد.
سالروز بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق برای هر مجاهدی روز مبارکی است. سازمان مجاهدین را میشود از زوایای مختلف تعریف کرد من مایلم امروز سازمان را اینطوری تعریف کنم مستحکمترین و اصولیترین و انقلابیترین تشکیلات سیاسی در تاریخ ایران.
من با اجازه نکاتم را از تاریخچهیی که شاهدش بودم از این وجه میخواهم برایتان بگویم
در تابستان سال۱۳۴۸ من هنگامیکه ۱۶ساله و کلاس دهم رو تموم کرده بودم بزرگترین حادثه زندگیام پیش آمد و سازمان برایم مسئول تعیین کرد. یعنی وارد دنیای تشکیلات شدم و همه کارهایم به چهارچوب در آمد یعنی تشکیلاتی شد. بعد از دو سال از کار و زندگی در تشکیلات ضربه اول شهریور سال۵۰ پیش آمد و من در آذرماه دستگیر شدم و بعد از حدود یک ماه که در سلولهای مختلف بودم با برادرم رضا با شهید ناصر صادق رفتم عمومی و مجموعاَ ۸ماه زندان اوین بودم که این برای من بزرگترین دانشگاه بود یک دوره فشرده درس انقلاب و تشکیلات با مجربترین و فداکارترین اساتید. بزرگترین درسی که من در این ۸ماه آموختم اهمیت تشکیلات مجاهدین را فهمیدم چون این شانس را داشتم که بعد از ضربه متلاشی کننده سال۵۰ در اول شهریور شاهد برپایی مجدد تشکیلات مجاهدین در زندان بودم مسأله مهمی که مبنای حرکت مجدد مجاهدین تا امروز است.
خاطرات آن روزها جلوی چشمم است روزی که همه مجاهدین را از سلولهای مختلف جمع کردند در یک عمومی و برای اولین بار بود که بعد از ضربه سال۵۰ کادرهای مجاهدین همدیگر را میدیدند بعد از یک دوره بازجوییهای سخت شلاق و شکنجه و زیر فشارهای مختلفی که بودند همه یک جا جمع شدند. از بنیانگذاران سازمان شهید سعید محسن و اصغر بدیع زادگان اعضای کادر مرکزی همه بودند و تقریباَ در آن اتاقی که بودیم ۴۰تا مجاهد آنجا بودند. دور اتاق نشستیم وقتی که جمع شدیم، اداره کننده این نشست برادر مسعود بود که من برای اولین بار بود او را میدیدم.
شروع صحبتهای مسعود طبق معمول با یک لطیفه بود که همه را بهشدت خنداند و بهاصطلاح امروز، همه را از خودشان درآورد و نوک قله برد این آغاز شکلگیری تشکیلات مجدد مجاهدین بعد از ضربه اول شهریور بود. مناسبات تشکیلاتی آغاز شد از روزهای بعد برنامه منظمی ریخته شد و نمودهای یک تشکیلات خودش را بارز میکرد. البته کار اصلی جمعبندی ضربه سال۵۰ بود که اعضای مرکزیت و مسئولان سازمان بهطور فشرده طی نشستهایی آنها را انجام میدادند و به ما منتقل میکردند و توسط یکسری سربازهایی که به ما سمپاتی داشتند برای حنیف میفرستادند و نظر او را هم میپرسیدند روزی دو وعده ورزش میکردیم وعده دومش تمرین جودو و کاراته بود از صحنههایی که فراموش نمیکنم شرکت قهرمان تحمل شکنجه اصغر بدیع زادگان در ورزش بود که با وجودی که تمام پشتش سوخته بود در حد توانش ورزش میکرد. صبحها بعد از نماز موسی برایمان قرآن میخواند و تفسیر میکرد و هنوز من صدای او با آن طمأنینه و صلابتی که داشت و لهجه زیبای تبریزیاش البته در گوشم هست، از کلاسهایی که هیچ موقع یادم نمیرود کلاس شناخت توسط برادر مسعود بود که منت بزرگی بر من بود همچنین شنیدن بحث استثمار توسط شهید سعید محسن که تدوین کننده این بحث در سازمان بود و یک فهم عمیقی نسبت به استثمار همان موقع به ما داد که من همیشه مدیونش هستم.
من خودم از هر فرصتی استفاده میکردم از نفرات مختلف وقایع مختلف را میپرسیدم بچههای فلسطین رفته داستانهای آنجا را میگفتند نفراتیکه راه جنوب را باز کرده بودند به فلسطین رفته بودند داستانهای هیجانانگیز آنها خیلی برای ما جاذب بود بهاین ترتیب ذره ذره تاریخچه سازمان در ذهن من جا میگرفت در جای جای این وقایع نقش و اهمیت تشکیلات را من بهعینه میدیدم و مشخص بود که تشکیلاتی بودن چه نقش جدی در موفقیتهای سازمان داشته. روزبهروز مناسبات تشکیلاتی قوام و دوام میگرفت. رابطهها با هم رابطهها با سلول دیگر رابطه با زندانهای دیگر زندان قزل قلعه، زندان جمشید آباد و محل تبادل ارتباطاتمان هم دادرسی ارتش بود یک رادیو گوشی هم بچههای قزل قلعه برای ما فرستاده بودند که با آن روزها اخبار را گوش میکردیم.
روز ۱۱بهمن بود که از طریق رادیو گوشی خبر شهادت احمد را دریافت کردیم که برادر مسعود شرحش را به بهترین نحو گفته و شهادتی که تحولی در همان عمومی ما ایجاد کرد برپا دادن جمع توسط شهید سعید محسن و نظام گرفتن و سرود خواندن. رسمی که تا امروز برای بزرگداشت شهدا پابرجاست. روز تاریخی نامگذاری سازمان در همین عمومی بود و نام سازمان مجاهدین خلق ایران آنجا مشخص شد و با تصویب شهید حنیف کبیر به بیرون داده شد و حتماَ میدانید که بعد از مدت کوتاهی یعنی روز ۲۰بهمن سال۱۳۵۰ بعد از شهادت احمد بیانیه اعلام موجودیت سازمان در دانشگاهها پخش شد.
یعنی تشکیلات سازمان در بیرون راه افتاد و مجاهدین بعد از ضربه اول شهریور سال۵۰ سر بلند کردند با یک پشتوانه قوی که تشکیلات زندان بود. نکتهیی که میخواستم بگویم تا قبل از ورود مجاهدین و فدائیان به زندان، زندان محل حبس کشیدن بود یعنی افراد حبسشان را میکشیدند کار دیگری به ادامه مبارزهشان نداشتند حالا فوقش یک عدهیی کتاب ترجمه میکردند، یا کتاب مینوشتند اساساَ رژیم شاه و بعد هم شیخ هم همین طوری بود دیگر افراد را به ندامت بکشند با انواع و اقسام سیاستها. ولی از زمانی که مجاهدین و فدائیان وارد زندان شدند زندان محلی شد برای ادامه مبارزه و این را میخواهم تأکید بکنم که بهدلیل داشتن تشکیلات ما قادر بودیم که این کار را بکنیم در زندان هم کاملاً معلوم بود کسی که میخواهد مبارزه را ادامه بدهد در تشکیلات قرار میگرفت کسی که نمیخواست میرفت بیرون. در تمامی این نیم قرن عمر پرافتخار سازمان، تشکیلات و تشکیلاتی بودن یکی از پایهایترین عوامل ماندگاری ما در تمام این زمینهها بود من یادم هست یک موقعی در زندان شماره ۴ بودیم مسئولمان شهید کاظم ذوالانوار بود و تعداد دیگه. یکدفعه بردند برادرمان حسین داعی یادش است من را و این ماندیم و ۲۰۰نفر آدم که باید اداره میکردیم ما فقط از طریق یک پیام هفتگی که لای جرزهای حمام میگذاشتیم با بند مسئولانمان در ارتباط بودیم و از آنجا خط و خطوط میگرفتیم با یک کاغذ کوچک مینوشتند و لای بندها میگذاشتند و ما می گرفتیم و ما اینجوری خط را پیش میبردیم در آن بندی که بودیم سؤالاتمان را میپرسیدیم و جوابمان را می گرفتیم و حالا نمیدانستیم آن طرف کی برایمان مینوشت ولی مهم نبود، مهم این بود که مسئولمان همین یک صفحه کوچکی بود که هفتگی میرسید و من می خواهم بگویم که این میراثی که الآن به ما رسیده ثمره تجربیات خونین یک نسل از مجاهدین از سال۴۴ تا امروز است چون خودتان میدانید ۱۲۰هزار نفر شهید شدند بسیاریشان در زندانها بهخاطر حفظ اسرار این تشکیلات سرشان بر بالای دار رفت شلاقهای زیادی که افراد خوردند که ذرهیی اسرار این تشکیلات و تجریباتش را به کسی منتقل نکنند و این میراث ارزنده امروز بهدست ما رسیده البته برادران جوان ما حرف از تشکیلات نوین مجاهدین زدند برادرمان مجید برادرمان موسی و من میدانم که به یمن رهنمودهایی که خواهر مریم دارد خواهر زهرا دارد اصلاَ میدان جدیدی یا بهقول مجید حنیف اصلاً دارد خلق جدیدی ایجاد میشود با این تشکیلات نوین برادران و من هم قول میدهم بهعنوان جوانترین عضو قدیمی سازمان در خدمت این تشکیلات باشم.
موسی عمادزاده:
با سلام به خواهر مریم عزیز و با سلام به خواهر زهرای عزیز مان و همه خواهران و برادران حاضر در این جلسه
صحبت کردن در این جمع بینظیر هم برایم خیلی افتخارآمیزه و هم راستش برایم خیلی سخته، ولی با حضور خود خواهر زهرای عزیز که همواره پشتیبان تکتک مجاهدین در همه تعهداتشان است من شروع میکنم.
من خیلی درون مجاهدین همراه با همین خواهران و برادران در سر فصلهای مختلف در کورانهای آزمایش در مشقات مختلف چیزهایی را یاد گرفتم که بدون ذرهیی مبالغه هیچ جای دنیا نمیشد پیدایش کرد و خدا را بابت این شکر میکنم و همچنین اینکه زیر این سقف هستم در خدمت شما خواهر مریم.
ارزشهای اجتماعی و مبارزاتی را یاد گرفتم. شناختی متفاوت از اسلام انقلابی رودروی اسلام ارتجاعی خمینی و خامنهای ارزش انسانهایی را یاد گرفتم که بر علیه ظلم قیام کردند و شورش کردند. ارزش انسانهایی که واقعاَ در رقم زدن تقدیرشان در سر نوشت خلق بیهمتا هستند و تکتک انتخاباتشان تاثیرگذار و ارزشمند است و ارزش دارد.
ای کاش همه جوانان ایرانی میتوانستند مثل من در دوران نوجوانی خودشان با این سازمان آشنا بشوند. واقعاَ راستش را بگویم خواهر مریم این بدهکاری بزرگ من به شما به رهبری به سازمان است که آنطور که باید تلاش نکردم که این فرصت را فراهم کنم. در واقع این بدهکاری نسل ماست بدهکاری من است به خلق قهرمان ایران به کانونهایشورشی که شوق وصلشون به سازمان و لحظهٔ دیدار شما خواهر مریم از آنها توسط این آخوندها دریغ شده و لعنت به این آخوندها.
من واقعاَ خیلی دردم میگیرد وقتی میبینم که جوانان ایران زیر ایدئولوژی و فرهنگ کثیف آخوندها روزانه پرپر میشوند و له میشوند.
خیلی دردم میگیرد وقتی میبینم قوای انسانیشان و استعداداتشان اینطوری به فنا میرود و واقعاَ میسوزم و شرم میکنم و شرمندهام که تا الآن سرنگون نکردیم.
ولی خدا را هزاران هزار بار شکر میکنم به وجود چنین سازمانی با چنین ارزشهایی که بنیانگذاران سازمان نهادینه کردند و امروز خواهر مریم عزیز شما و شیر همیشه بیدار برادر مسعود نهتنها آنها را حفظ و حراست میکنند، بلکه در تکتک مسئولان اولمان تکثیر شده است، و در تکتک خواهران و برادرانم امتداد پیدا کرده است.
من فکر میکنم احساسم اینه که این یک فرهنگ جدید در تاریخ مبارزات خلقهاست که متولد شده و در حال گسترش است. فرهنگی ضدیأس و نا امیدی، فرهنگی ضددلمردگی و نمیتوان، فرهنگی ضدفردگرایی. بله... ! من در طول تاریخ مبارزاتیم که همراه سازمان بودم در آزمایشهای مختلف در پایداری پرشکوه در جنگ و نبرد با دشمن، فرهنگی را دیدم که دقیقاَ با ذات درونی انسان بینهایت همخوان و سازگار است.
بله فرهنگ شورش بر علیه نمیتوان و نباید.
فرهنگی که الآن در خواهر زهرای عزیز بهخوبی میبینیم و این شورشهایی که میکنند همواره.
نکته دومی هم داشتم که خواستم اشاره کنم اینکه آغاز پنجاه و هشتمین سال تأسیس سازمان مصادف شده با یک تحول بزرگ ایدئولوژیکی در سازمان که در همین روز در سال قبل رخ داد و یک پدیده نو، ظهور کرد آن هم صفی از نسل جدید خواهران که در کنار مسئول اول در همردیف و موضع مسئولیت معاون مسئول اول قرار گرفتند این صفی از خواهران دقیقاً از دل یک نبرد ایدئولوژیکی درآمدند در نبرد ایدئولوژیک با ایدئولوژی اول من و من افتخار این را داشتم که شاهد این باشم و الآن هم در امتداد آن صفی از برادران را دارم میبینم.
من فکر میکنم این یک پوستهشکنی عظیم بود. همین هم شایسته سازمان است به نظر من. مگر نه اینکه خود بنیانگذاری سازمان در بطن خودش یک پوستهشکنی بود بله سازمان را الآن نگاه میکنم تاریخشو بسیاری از این پوستهشکنیها داشته و دارد و خواهد داشت و همچنین نو شدنها و این به نظر من رمز ماندگاری سازمان در مبارزه خونین در مقابل دو دیکتاتوری شاه و شیخ است.
در پایان هم میخواستم از صمیم قلب و از ته دل به شما خواهر مریم عزیز و خواهر زهرا و همه خواهران و برادران عزیزتر از جانم و مردم بهجان آمده ایران و کانونهای شورشی قهرمان میلاد سازمان خودشان را تبریک بگویم و از همین جا با شما عهد ببندم خواهر مریم که تا آخرین قطره خونم به عهد خودم با خدا و خلق و شما و مجاهدین و مردم ایران وفا کنم.