دکتر محمد موسوی نویسنده و کارشناس در امور سیاسی عراق و ایران روز جمعه ۲۹ دی در مقالهیی تحت عنوان (فروپاشی مراکز قدرت در خاورمیانه) که در سایت ایلاف انتشار یافته نوشت: . استقلال امری کسب شدنی و آزادی بهمثابه یک تفکر اصیل و شاخص و ریشهدار در جامعه است، اما به اجبار بهدلیل عملکرد استبداد، طمع قدرت و جاذبههای دنیوی و یا خوی استعمارگری و اشغالگری از صحنه عمل محو شده است.
محمد موسوی با اشاره به فساد حاکمان و فتواهای دروغین مارهای ارتجاع از نوع رژیم ایران افزود: بالاتر از آزادی که در اسلام یافت میشود، چیزی وجود ندارد، اما بهدلیل فساد حاکمان و فتواهای دروغین مارهای ارتجاع از نوعی که امروز در ایران حاکم است و بر کشورها و خلقهای منطقه تسلط یافته، با توالی نسلها و دورانها آزادی ناپدید شده است و ظلم و ستم وسیلهای برای حکومت کردن شده است.
کارشناس امور عراق و ایران به نمایش انتخابات که خامنهای نیز بر طبل تو خالی آن میکوبد اشاره کرد و در ادامه نوشت: با گسترش افکار باطل که جهل و خرافات را در جامعه تقویت کرده، باعث شده که نگاهها به غرب معطوف گردد تا آزادی و دموکراسی را از آنجا وارد کرد طبعاً تابحال از طریق مرتجعان چیزی جز جهل و خرافات به ما ندادند که بهسرعت به آن لباس آزادی میپوشانند و این نمایش آزادی را سفهاء و مرتجعان بیاراده در هر نمایش انتخاباتی به ما ارائه میدهند و این دور خطا تکرار میگردد، وا ین درد و رنج از دورهای به دوره دیگر ادامه پیدا میکند که علت آن نیز عدم استقلال و فقدان اراده از نقطهای به نقطه دیگر و از مرحلهای به مرحله دیگر است.
استقلال اقتصادی و مالی بهدلیل وجود عنصر آزادی منجر به استقلال سیاسی و ظهور اندیشه و عمل دموکراتیک میشود. در ماهیت واقعی و اصلی خود و نه اضطراری یا ترکیبی که در کشورهایی مانند ایران و اقمار آن عراق، سوریه، یمن و لبنان وجود دارد.
استقلال کلمهای است که همیشه با مسیر زندگی مردمان تحت ستم همراه بوده است، کلمه استقلال سرلوحه همه جنبشهایی است که مردم و نخبگانشان به آن اهمیت میدهند و سپس کلمه آزادی بهطور ضمنی و با هر استقلال واقعی تأیید میشود. استقلال واقعی جز از طریق نیروهای ملی کسب نخواهد شد و این نیروهای ملی نیز جز با حمایتهای مردمی و برنامههای گسترش یابنده که کشور را از چرخه نیاز و وابستگی ظالمانه خارج کند قابل دسترسی است.
جنبشهای آزادیبخش در جاهای مختلف شکل میگیرد واز بین میروند یکی موفق میشود و دهها مورد شکست میخورند، یکی به انقلاب منتهی میگردد و به خواستههای خود میرسد، دهها انقلاب شکست میخورند و همچون خاکستر باد به دست نیروهای مرتجع که انگل وار برگرده مردم سوار شدهاند، از بین میروند. عامل تعیینکننده در اینجا نامگذاریها و حقایق است یعنی نامها باید با واقعیتها و شاخصها همخوانی داشته باشد به عبارتی دیگر نباید نیروهای آزادیخواه از سوی در تلاش برای آزادی باشند و از سوی دیگر سرنوشتشان در گرو دیگری باشد.
در مبارزه جنبشهای آزادیبخش دو نیروی متخاصم وجود دارد: اولی مقامات استبدادی مرتجع که باید با استمرار مبارزات پیگیر و خستگیناپذیر برای کسب استقلال و آزادی بر آنها فائق آمد علاوه بر این باید از چنگال نیروی متخاصم دوم نیز رهایی پیدا کرد. یعنی نیرویی که خواهان تسلط و اعمال هژمونی است که طبعاً این امر را از طریق نیروی مرتجع و دست نشانده و طرحهای استعماری پیش میبرد. نیروهای میدانی و قدرتهای سرمایه داری جهانی، نیروهای آزادیبخش ملی را تهدیدی علیه منافع خود میبینند و بر این اساس آنها را دشمن خود میدانند، اما آن را اعلام نمیکنند و به مهار آن ادامه میدهند و تلاشهای آن را خنثی میکنند. بهترین راه برای این کار این است که روی مصادره منابع مالی نیروهای آزادیبخش متمرکز شوند تا جایی که نتوانند اراده و تصمیم خود را بکار بگیرند، فعالیتها آن را محدود کنند و آن را به مسیرهای فرعی و دور از خط مشی ملی آزادیبخش خود منحرف کنند. هر گاه گامی به جلو برمیدارد، در گرو پولی است که در اختیارش قرار میگیرد، گاه مشروط به شرایط تحقیرآمیز و گاه نیز هزینههای انجام وظایف خارج از چارچوب را برای آنها فراهم میکند. و چه بسا این تجهیز مالی النهایه آن را فاقد اراده واز یک جنبش ملی به یک گروه اجرایی تبدیل کند... . اگر این جنبش تجزیه و تکهتکه نشود و صرفاً به گروهها و خاطرات مبارزه تبدیل نشود و در بهترین حالت، سرنوشت این جنبشها بهدلیل عدم توانایی مالی مستقل در پروسه حوادث، دچار تلاشی سریع و آرام میشوند.
الگوهای نیروهای آزادیبخش مستقل در جهان و خاورمیانه
ترکیب دو اصطلاح آزادیبخش و مستقل در کنار هم تعبیری است که در مورد نیروهای آزادیبخش به کار میرود که در انقلاب و مبارزهشان قید و بند مالی و سیاسی و تحمیل فکری ندارند از این رو هنگامی که حاکیمت را به حکم خلق بهدست میگیرند، مستقل هستند که از جمله نیروهای آزادیبخش مستقل در جهان میتوان به جنبشهای آزادیبخش در کشورهای آمریکای لاتین اشاره کرد که توانستند استقلال و آزادی واقعی داشته باشند. و از نیروهای آزادیبخش در خاورمیانه که از استقلال مالی و فکر برخوردارند میتوان از شورای ملی مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران نام برد که این استقلال مالی و فکری باعث تقویت اراده و استقلال سیاسی آنها و استمرار مبارزهشان در رویارویی با دیکتاتوری آخوندی با تمامیتوان و قدرتشان در نبردی سهمگین تا امروز شدهاند.
و این در حالی است که بسیاری از نیروهای ملی بهدلیل عدم استقلال مالی از بین رفتند و بهدنبال آن بتدریج متلاشی شده واراده خود را از دست دادند و یا در معرض انشعاب و پراکندگی قرار گرفتند و تبدیل به جریانی شدند که فقط خاطراتی از آنها، باقی مانده است در حالیکه سازمان مجاهدین خلق که به خود و استقلال مالی و سیاستهای اداری و مالی سخت وپروژههای اقتصادی متکی بودند و همگی به کارهای تولیدی میپرداختند.
بهطوریکه در شهر اشرف در عراق که یک دژ سیاسی و تولیدی برای آنها بود دست به تولید یکسری نیازهای غذایی و پوشاک و کارهای انتشاراتی و فرهنگی زدند که بازار عراق شاهد صنایع آنها از جمله مبلمان منزل و دفتر کار و بنگال سازی و صنایع غذایی و دیگر صنایع بود.
از سوی دیگر، بهعنوان نمونهای برای مقایسه:... کسان دیگری هم بودند که خود را آزادیخواه تلقی میکردند اما مانند دلقلکهای بیپرنسیپ و بیارادهای بودند که نه نقشی داشتند و نه قدر و منزلتی و شان و جایگاه آنها از جیرهخواران مزد بگیر پایینتر بود از جمله کسانی که مسلمان بودن خود را در گرو آخوندهای ایران میدیدند و وقتی غرب آنها را آورد، با مارهای تجاوزگر یعنی آخوندهای ایران همکاری میکردند که رژیم آخوندی آنها را بیهویت و خوار نمود و در جایی که شایستگی آنرا نداشتند همچون شورای حکومتی نشاند اما دیدیم که موفق نشدند و با وجود قرار گرفتن در این جایگاه البته ناعادلانه، کشورشان از طریق آنها در چنبره استعمار و اشغال قرار گرفت بهرغم اینکه بهظاهر آنها حاکمیت میکردند و یک کشور مستقل بودند... بنابراین سؤال این است: اگر سر مار در ایران درهم کوبیده و له شود آیا از این دلقک ها چیزی باقی میماند؟