یک روانشناس به نام ا. ب که مدتی در زندان کهریزک زندانی بوده گزارشی تکاندهنده از شکنجههای رایج در این محل ارائه کرد.
وی که خود به دلیل داشتن یک جعبه آرسنو موتون دستگیر و به کهریزک منتقل میشود، پس از تشریح شرایط شکنجهگاه کهریزک مینویسد: هر رور به چشم خودمان 2 الی 3نفر و گاه 7 الی 8نفر را میدیدم که کشته میشدند داخل کیسه و یا پتو میانداختند و زیپ کیسهها را میکشیدند و داخل ماشین میانداختند و میبردند گاه مردهها چند ساعت زیر آفتاب میماندند تا باد بکنند و بترکند و صورتشان شناخته نشود یا در آن محوطه پشت سوله آنها را خاک میکردند.
کانکسها را چیده بودند و در داخل هر کانکس 60 الی 70نفر زندانی بود. تپهای وجود داشت به نام تپه سفید که افراد را با بدنی برهنه بالای آن میدواندند که زخمی میشدند. پشت همان تپه سفید و دور تپه ماهورهای اطراف جسدها را دفن میکردند.
با چشمان خود دیدم که حقی سرهنگ نیروی یگان ویژه اردوگاه فردی را کف اردوگاه نشاند و با کلت تیر مستقیم از بالا به سرش شلیک کرد که طرف مرد و خون دورش را گرفته بود. جسد او را پشت کانکسها بردند. گاهی از دور بوی چوب و دود و گوشت سوخته یا پشم موی وز کرده به مشاممان میرسید.
وی میافزاید: ما همیشه گرسنه بودیم وبا یک تکه نان لواش نازک و یک تکه سیب زمینی در طول 24ساعته زندگی میکردیم.
بازداشتگاههای مثل داخائو، ماتازن، آشویتس، ابوغریب و گوانتانامو را از یاد ببرید. اول اینجا است و کورگاه و قبر شما، دنیا و آخرت شما همینجا است. این جملاتی بود که احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ وقتی هفتهای یکبار پنچشنبهها صبح با هلیکوپتر به اینجا میآمد، میگفت. رادان به همراه کشمیری، عامریان، حقی، کومیجانی، زندی، خمیس آبادی، حسینی، موسوی، سید، حاجی، مهندس و رئیس اسامی مستعار که بقیه آنها داشتند و گاردهایی که با عینک دودی و نقاب صورت خود را پوشانده بودند ما را کتک میزدند.
روزهای پنجشنبه رادان و عامریان و کشمیری با هلی کوپتر میآمدند. ما را برهنه و خیس میکردند و میکوبیدن روی زمین و روی آسفالت داغ وسنجاق قلت میزدیم و میزدند تا توی شیبی که پایین بود بیهوش شویم و دوباره آب روی ما میریختند و ما را به هوش میآوردند و در سربالایی میگفتند بدوید، یا دیوار را هل بدهید که عقب برود و هر کسی عقب میماند بیشتر کتک میخورد.
افراد گرسنه از شدت شکنجهها به استقبال مرگ میشتافتند و خودکشی میکردند… ما را برهنه میکردند و در حضور 800 چشم با باتون به وسط پاها و رانها و کفلها (می زدند و در اتاقکی تجاوز میکردند) علاوه بر اینها ضرب و شتم و لوله و شلنگ و باتون و مشت لگد که هر روز وجود داشت.
این روانشناس در ادامه این گزارش میافزاید: در طول این 2سال در حدود شاید 20هزار نفر را به اینجا آوردهاند و این طور روحیهشان را داغون کردند تا به جامعه بروند و برای دیگران تعریف کنند تا آنها از شدت ترس هیچوقت اعتراضی نکنند. اصل و هدف از ایجاد این کهریزک ایجاد رعب و وحشت در بین مردم بهخصوص جوانان بود، اینجا آدمهای بودند که یک ماه زیر شکنجه در آگاهی بودند و اعتراف نکردند. اما وقتی به کهریزک میآوردند و 2ساعت زیر شکنجه آنها را میگذاشتند هر چیز راست و دروغی را قبول میکردند و از آنها امضاء و اثر انگشت
میگرفتند. … هر وقت کومیجانی میخواست افراد را بزند لباس پلنگی میپوشید و من به چشم خودم دیدم خمیس آبادی با قفلی سر محسن روح الامینی کوبید و آنرا جلوی سوله در هواخوری آنقدر آویزان کرد تا خون از سرش رفت و مرد. 200نفر شاهد مرگ او بودند. دیدن که لای پتو انداختند و بردند.
همین طور محمد کامرانی و امیر جوادی فر لنگرودی و چند نفر دیگر که ما اسم هایشان را نمیدانستیم که در دفتر اسامی آنها ثبت نشده است و یک دفتر جداگانه داشتند. وقتی آن دانشجوها و جوانان را آوردند ما را از قرنطینه بیرون کردند و به جای ما آنها را در قرنطینه زیرزمینی کردند. جمعا 20نفر از جوانان زیر دست احمد رضا رادان، حقی عامریان، کومیجانی، کشمیری، موسوی، حسینی و خمیس آبادی، زندی و ماکان کشته شدند.
… وقتی احمد رضا رادان میآمد نعره میزد که هیچ کس از اینجا بیرون نمیرود. وی با لهجه اصفهانیاش میگفت: ها چاق شدید، گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند، چرا به اینها غذا میدین مگر نگفتم هیچی ندین! در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند.
میگفت بایستی اینها مثل خر سوارشون شد. تا صدای خر در نیاوردن صدای سگ در نیاوردن بیرون از اینجا نباید بروند. رادان خودش از همه بیرحمتر بود…
وی افزود: روزی که بازرسها آمدند ما را تهدید کردند اگر بگویید چه بلائی سر شما آمده همتون را میترکونیم. … خوشبختانه چندتا از دانشجوها و 6نفر از لیسانسهها که در قرنطینه بودند همه حقایق را گفتند و آبروی آنها را بردند.