آخوند حسن روحانی روز سهشنبه 23اردیبهشت، در مراسمی تحت عنوان «گرامیداشت روز مددکار» عباراتی بلغور کرد که تأمل برانگیز است. روحانی به بیکاری فزاینده بهخصوص بیکاری جوانان اشاره کرد و در حالی که آن را سرچشمه همهٴ مفاسد توصیف میکرد، گفت: «بیکاری تنها بیپولی نیست، بلکه آغاز دهها مشکل و گرفتاری است. بسیاری از آسیبهای اجتماعی از اعتیاد، اختلاف، جرایم و بزهکاریهای متنوع و جداییها و طلاقها، از بیکاریها نشأت میگیرد و آغاز میشود».
رئیسجمهور نظام آنچنان از فجایع دامنگیر جامعه ایران در حکومت آخوندی حرف میزند و جانماز آب میکشد کهگویی از کره مریخ آمده است. انگار نه انگار که او از بدو پیدایش این نظام از بالاترین مقامهای تصمیمگیرندهٴ آن بوده و خود در بهوجود آوردن این وضعیت نقش داشته. روحانی با اشارهٴ آشکار به جماعت موسوم به «دلواپسان»، سعی کرد همهٴ کاسهکوزهها را بر سر باندهای مخالف خود در درون رژیم بشکند؛ وی آنها راعدهیی توصیف کرد که «به نام ایستادن در برابر قدرتها و ابرقدرتها، جیب مردم را زدند و اموال مردم را غارت کردند». انگار نه انگار که خودش سالها همین عربدههای ضداستکباری را سر میداده و حتی دو روز پیش از این سخنان هم، یعنی روز یکشنبه گذشته، مجدداً همان شعارها و عربدههای دجالگرانه را تکرار کرد.
باید از این شیخک شیاد پرسید اگر جرایم و بزهکاریها و سایر ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از بیکاری است چگونه است که بر اعدامهای جمعی که روزمره صورت میگیرد، صحه میگذارد و اعدام را تحت عنوان «قانون خدا» و «قانون مجلس که متعلق به مردم است» مورد تأیید و تمجید قرار میدهد. تنها فرق او با سایر دژخیمان عمامه بهسر از باند مقابل این است که دجالتر از آنهاست، میگوید: «اعدام بکنید، اما محکوم را که پای چوبهٴ دار میبرید، نزنید و ناسزا ندهید!»
روحانی در همین سخنرانی در حالی که با دجالگری میخواهد خود را آشنای درد مردم جلوه دهد، از امید و آرزوی پدر و مادرها که بچههای خود را بزرگ میکنند، آنها را به دبستان و سپس به دبیرستان و دانشگاه میفرستند، اما وقتی دست آخر با بیکاری این فرزندان مواجه میشوند و «به جای آن خوشحالی، نشاط و لبخند، در حال حاضر دنیایی غصه بر دلشان سرازیر میشود که چه کنند؟».
آخوند شیاد هیچ به روی خود نمیآورد و به این سؤال جواب نمیدهد که آیا این 700نفری که در زمان ریاست او اعدام شدند، خانواده نداشتند؟ آیا خانوادههای آنان «با هزار آرزو و امید» آنها را بزرگ نکرده بودند که در پیری عصای دستشان باشند. آیا آنان جزو جوانان این ملت و از سرمایههای انسانی این مردم نبودند. آیا اگر به آنان فرصت حیات و بالندگی داده میشد شکوفا نمیشدند؟
اگر بحران لاعلاج بیکاری واقعی است که هست و علت العلل ناهنجاریهاست، مسبب آن کیست؟ آیا جز تمامیت همین رژیم سراپا فاسد آخوندی؟ آری، سراپای این نظام نحس و نجس است و با حرافی و بازی با کلمات نمیشود این جمهوری جهل و جنون و این مردار پوسیده و متعفن در زیر آفتاب مرداد را بزک کرد و از سرنگونی نجات داد. کار از این چیزها گذشته و اظهارات شیادانهٴ روحانی تنها این ضربالمثل را تداعی میکند که دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه!
رئیسجمهور نظام آنچنان از فجایع دامنگیر جامعه ایران در حکومت آخوندی حرف میزند و جانماز آب میکشد کهگویی از کره مریخ آمده است. انگار نه انگار که او از بدو پیدایش این نظام از بالاترین مقامهای تصمیمگیرندهٴ آن بوده و خود در بهوجود آوردن این وضعیت نقش داشته. روحانی با اشارهٴ آشکار به جماعت موسوم به «دلواپسان»، سعی کرد همهٴ کاسهکوزهها را بر سر باندهای مخالف خود در درون رژیم بشکند؛ وی آنها راعدهیی توصیف کرد که «به نام ایستادن در برابر قدرتها و ابرقدرتها، جیب مردم را زدند و اموال مردم را غارت کردند». انگار نه انگار که خودش سالها همین عربدههای ضداستکباری را سر میداده و حتی دو روز پیش از این سخنان هم، یعنی روز یکشنبه گذشته، مجدداً همان شعارها و عربدههای دجالگرانه را تکرار کرد.
باید از این شیخک شیاد پرسید اگر جرایم و بزهکاریها و سایر ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از بیکاری است چگونه است که بر اعدامهای جمعی که روزمره صورت میگیرد، صحه میگذارد و اعدام را تحت عنوان «قانون خدا» و «قانون مجلس که متعلق به مردم است» مورد تأیید و تمجید قرار میدهد. تنها فرق او با سایر دژخیمان عمامه بهسر از باند مقابل این است که دجالتر از آنهاست، میگوید: «اعدام بکنید، اما محکوم را که پای چوبهٴ دار میبرید، نزنید و ناسزا ندهید!»
روحانی در همین سخنرانی در حالی که با دجالگری میخواهد خود را آشنای درد مردم جلوه دهد، از امید و آرزوی پدر و مادرها که بچههای خود را بزرگ میکنند، آنها را به دبستان و سپس به دبیرستان و دانشگاه میفرستند، اما وقتی دست آخر با بیکاری این فرزندان مواجه میشوند و «به جای آن خوشحالی، نشاط و لبخند، در حال حاضر دنیایی غصه بر دلشان سرازیر میشود که چه کنند؟».
آخوند شیاد هیچ به روی خود نمیآورد و به این سؤال جواب نمیدهد که آیا این 700نفری که در زمان ریاست او اعدام شدند، خانواده نداشتند؟ آیا خانوادههای آنان «با هزار آرزو و امید» آنها را بزرگ نکرده بودند که در پیری عصای دستشان باشند. آیا آنان جزو جوانان این ملت و از سرمایههای انسانی این مردم نبودند. آیا اگر به آنان فرصت حیات و بالندگی داده میشد شکوفا نمیشدند؟
اگر بحران لاعلاج بیکاری واقعی است که هست و علت العلل ناهنجاریهاست، مسبب آن کیست؟ آیا جز تمامیت همین رژیم سراپا فاسد آخوندی؟ آری، سراپای این نظام نحس و نجس است و با حرافی و بازی با کلمات نمیشود این جمهوری جهل و جنون و این مردار پوسیده و متعفن در زیر آفتاب مرداد را بزک کرد و از سرنگونی نجات داد. کار از این چیزها گذشته و اظهارات شیادانهٴ روحانی تنها این ضربالمثل را تداعی میکند که دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه!