«یلدا» از دیرینهترین آیینهای فرهنگی، تاریخی و ملی کشورمان است. عبور از طولانیترین شب با شادیِ گردهماییها، جشنهای پیوندده مهربانی و نشاط رنگین برکت ضیافتهایش، شوقانگیز است؛ حتی اگر تبعیدها و دامن فقر، در بسیاری خانههای میهن، نمیگذارد این آیین و جشن ملی، قوارهای یکپارچه و همپیوند در سراسر ایرانزمین داشته باشد.
تکامل واژهٔ «یلدا»
هیمنهٔ سنگین و جزمیت تسلیم به یلداهای طولانی را با یکدست لاله و شقایق و یکدست شمع شبسوز شکستن، یعنی فضیلت روشنایی و حرمت عشق به طلوع آزادی را پاس داشتن.
در پشت سر، چه دههها تسلیم توالی بورانهای استخوانسوز و یأسانگیز چلههای سترون سرما نشدیم.
در پشت سر، همیشه از ارتفاع بلند یلداها، چشم به رویش بنفشهها داشتهایم.
چه سالها در توالیِ یلداترینهای مستولی بر ایرانزمین، شعلههای گرمابخش پایداری در زندانها، مقاومت روشنگر در تبعیدها، خیزش عصیانگر در خیابانها را فروزان نگاه داشتهایم.
اینگونه واژهٔ «یلدا» را از قاب سنت و سررسید تقویم سال درآوردیم و در پیوند با سپیدهخواهیِ سیاسی و اجتماعیمان، تکامل بخشیدیم. واژهها را ما انسانها رشد و تکامل میدهیم تا فقط مفاهیمی لغتنامهای، تقویمی، مجرد و انتزاعی نباشند. آیا واژهٔ «آزادی» در چهلوپنج سال گذشته با عبور از انواع آزمایشات و تجربهها، نسبت به سالهای ۱۳۵۷ و ۵۸ تکامل و گسترش نیافته است؟ «یلدا» هم از آن واژههاییست که همواره با کیفیت حیات اجتماعی ما پیوند مستقیم داشته است و دارد. از اینرو در همین چهلوپنج سال بیش از قدمت تاریخیاش، مفهوم اجتماعی یافته و معنای آن تکامل پیدا کرده است.
در تاریخچهٔ نسل معاصرمان که ایرانزمین زیر سم ستوران شبپرست ولایی ــ آخوندی بوده، بیش از چهلوپنج سال است که یلدا را اسم عبور به سوی طلیعهٔ آرزوی مشترک ملی در پیوند با محبوب آزادی کردهایم. چه از این گرامیتر برای پیوند داشتن با فلسفهٔ حقیقیِ یلدا در حیات انسانی و اجتماعیمان؟
یلدا در سفر زمان
«یلد» در تقویم زمان و مناسبتها، چند وجه بههم پیوسته دارد؛
ــ گزیدهای از لغتنامههای دهخدا، معین، عمید و فرهنگ علوم اجتماعی: «آفتاب که به برج جدی تحویل میکند، در عهد قدیم، این رویداد را سخت شوم و نامبارک میانگاشتند. جدی یا رأسالجدی در اصطلاح علم هیأت یعنی هر وقت آفتاب در این نقطه باشد، نهایت دوری آن در طرف جنوب خط استوا و مطابق با اول زمستان است. این خط را مدار رأسالجدی میگویند. در مقابل رأسالجدی، رأسالسرطان است. یعنی هر وقت آفتاب در این نقطه باشد، نهایت دوری آن در طرف شمال خط استوا و مطابق با اول تابستان است».
ــ یلدا اسم و واژهٔ وصفکنندهٔ تولد عیسی مسیح است.
ــ در قرن چهارم میلادی، در برگزاری آیین میترا یا مهر، جشن یلدا از بزرگترین آیینهای ساکنان خاورمیانه شد.
ــ آیین یلدا در سفری بیش از دو هزار سال، با عبور از انبوه شداید یخین جنگ، رنج و تلخکامیهای طولانی، در ایرانزمین همواره پیوند دهندهٔ امید مشترک در گذار از سرما و ظلام سلطهٔ خودکامگیها بوده است.
ــ آیین ملی و مردمی «یلدا» در طول زمان به دنیای اجتماعیِ مردمان راه یافت. این دنیا، دنیای انسانیست و دنیای انسانی با فرهنگ، ادبیات و هنر رابطهای تنگاتنگ دارد. اینگونه شد که «یلدا» به قصه، افسانه، شعر و موسیقی راه یافت. دیدهایم که در وصفش چهها نوشته و سرودهاند.
ــ افسانهها و قصهها همیشه در بطن زندگی ساخته و تکثیر میشوند. قصههایی که از تاریکیها شروع میشوند و در جستوجوی حقیقت و روشنایی، در فرجام خود، پیوند آرمانی سپیدهها و بامدادان را با فرهنگ مردم نشانی میدهند. فلسفهٔ «یلدا» بیان عبور از انجماد و ظلام به گشایش و روشنایی است.
شعر فارسی در نگاه به یلدا
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که برآید (حافظ)
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد (وحشی بافقی)
آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشهٔ زندان ما (عرفی شیرازی)
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود (سعدی)
شب است و چهرهٔ میهن سیاهه
نشستن در سیاهیها گناهه (اصلان اصلانیان)