مجاهد کورکور در قیام ۴۰۱ در برابر سرکوب و کشتار دشمن ضدبشری با یارانش یک گروه مسلح تشکیل داد و به جوانان غیور بختیاری و ایذه فراخوان پیوستن داد
مسعود رجوی - ۳۰ تیر ۱۴۰۲
کتاب قطور شهیدان آزادی سخن میگوید. هر چند که در سانسور قرن، بنا بر سرپوش گذاشتن است. از زندانها و اعدامهای دهه ۶۰ و سربهدارانش میگویند. ولی معلوم نیست چه کسانی بودند و چه میگفتند و چه میخواستند؟ اشباح بودند یا هویت مشخصی داشتند؟ خشونتگر و خشونتگرا بودند یا به دفاع از حقوق مردمشان و شرافت آرمانی و میهنی خود برخاسته بودند؟ چرا صد صد و هزار هزار جان فدا کردند؟ چرا؟ با کدام آرمان و کدام شعار؟ آیا راه آتشین آنها غلط بود؟ آیا باید تسلیم میشدند؟ آیا باید خواب و سراب اصلاحات میدیدند؟ آیا باید هیزمکش تنور جنگ ضدمیهنی با شعار فتح قدس از طریق کربلا میشدند؟ آیا باید به احضار ارواح محمدعلیشاه و رضا شاه میپرداختند؟! آخر بگویید زنگوله سرنگونی را چه کسی و چگونه و با چه استراتژی و کدام تاکتیک میخواهد به گردن این رژیم درنده و وحشی بیندازد؟ از دورهٔ گذار بسیار شنیدیم اما نفهمیدیم چگونه باید از این رژیم گذر کرد؟ فقط فهمیدیم که باید ”مؤدب“ و عاری از ”خشونت“ باشیم!
ولی آیا این همانی قهر انقلابی با خشونت که چاقوکشی و دعواهای شخصی و قبیلهای را هم شامل میشود، منصفانه و عادلانه است و وجدان آدمی آن را میپذیرد؟ چگونه است که عملکرد آتشین امثال نوید افکاری، محسن شکاری، مجیدرضا رهنورد، مهدی کرمی و محمد حسینی را محکوم میکنند اما وقتی که آنها بهشهادت میرسند برای عقب نماندن از قافله اشک تمساح میریزند و حتی قربانصدقه میروند؟! لیکن در هر حال شلاقکش کردن مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی با برچسب خشونتگرایی برای کسب رضایت ملا ادامه مییابد.
البته بورژوازی و سوسیال رفرمیسم میتواند قهر انقلابی را که بهگفته مارکس ”قابلة هر جامعهٔ کهنی است که آبستن جامعهیی نوین باشد“ محکوم کند و یا از آن بگریزد. اما انگ ”خشونت“ خواه و ناخواه رله کردن خواست رژیم است.
ابراهیم یزدی رابط خمینی با ”شیطان بزرگ“ قبل از مرگش صحبت با خمینی در مورد مبارزه مسلحانه قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی را بازگو کرد. یزدی گفت: ”ما راجع به جنگ مسلحانه صحبت داشتیم. در تیر ماه ۵۶ بعد از مراسم خاکسپاری شریعتی من به نجف رفتم و با ایشان صحبت فراوانی کردم. در آنجا ایشان با جنگ مسلحانه مخالف بود. علت را هم این میدانست که در یک درگیری مسلحانه، سازمانهای سیاسی- نظامی جلو میافتند، چرا که آنها تشکیلات دارند، اگر ما بخواهیم مبارزه را به این نقطه برسانیم آنها برنده میشوند و ما مجبور به تبعیت خواهیم شد“ . مجدداً با تخطی عمدی از دستور زبان فارسی، آیا ”ارتجاع کردن“ به جای انقلاب کردن را میبینید؟ محصولش هم صرف مکرر در مکرر فعل ماضی و همان بازگشت به ماقبل خمینی است.
چه خوب بود اگر رژیم خمینی اصلاحپذیر بود و یا گذار از آن نیازمند قهر و آتش نمیبود. ولی مگر استراتژی رویارویی با این رژیم را ما ابداع و تعیین میکنیم؟ اگر ما اختراع کردهایم باید به دور انداخت. ما فقط میتوانیم قانونمندی و خط مشی را جستجو و کشف و فهم کنیم. ارتش آزادی با کانونها و شهرهای شورشی از همین جستجو ناشی شده و نه از خواست و خوشآمد یا طبیعت ”خشونتگرا“ی ما. اگر به خواست ما بود کاش از روز اول همه چیز با خیر و خوشی از سر میگذشت و شاه سلطان ولایت، خودکامه و خونریز و آزادیکش نمیبود.