قهرمان پاکباز مجاهد خلق غلامرضا مسعودی، پس از ۴دهه همراهی و نبرد در صفوف مجاهدین و ارتش آزادی و پس از نبردی سنگین با بیماری سرطان روز ۳۰بهمن در بیمارستان در آلبانی درگذشت و بهیاران شهید و صدیقش پیوست.
او که متولد ۱۳۳۷ در محلهٔ سیدخندان تهران بود، از نوجوانی تحت تأثیر جنبش انقلابی در برابر دیکتاتوری شاه و عوامل سرکوبگر و جنایتکار ساواک رویکردی رزمنده شورشگر داشت و در خاطراتش نوشته است: «سال ۵۵ یکبار بهعلت اینکه یک ساواکی را که میشناختیم با دو نفر از دوستان زده بودیم، روانهٔ زندان کمیته (نزدیک توپخانه) شدیم. یکبار هم بهعلت درگیری با یک افسر ارتش در موقع پست، من و یکی از دوستانم را بهرکن۲ پادگان قصر برده و از آنجا به زندان جمشیدیه انتقال دادند که در هر دو جا با وساطت... آزاد شدیم».
با اوج گرفتن شعلههای انقلاب ضدسلطنتی در سال۱۳۵۷، غلامرضا که در آن زمان سرباز وظیفه بود، پادگان را بهسمت صفوف خلق ترک میکند و با شرکت در تظاهرات بهزودی بهیکی از پیشتازان فتح پادگانهای ارتش شاه تبدیل میشود. در دستنوشتههای غلامرضا میخوانیم: «اوایل سال۵۷ بهخدمت سربازی رفتم و ۴ماه آموزشی در کرمان بودم. بعد به تهران تقسیم شده و در مخابرات ستاد بزرگ در لویزان افتادم. بعد از مدت تقریباً ۳ماه فراری شدم. این ۳ماه را هم... اکثراً نمیرفتم. در تظاهرات ۱۷شهریور و تظاهرات بعدی بودم. ماه محرم که بخشنامه آمد هرکه ۳روز غیبت داشته باشد دادگاه صحرایی خواهد شد از خدمت فراری شده و تا بعد از انقلاب نرفتم. در روزهای ۲۰، ۲۱ و ۲۲بهمن فعالانه شرکت داشتم. روز آزادی زندانیان سیاسی (مادر کبیری) از زندان قصر و نیز روز آمدن دژخیم جماران بهمهرآباد نیز بودم. روزهای گرفتن پادگانها مخصوصاً روز ۲۱بهمن که پادگان عباسآباد و پادگان قصر گرفته شد، شرکت داشتم... روز ۲۱بهمن با چند تا از بچههای محل و کلی از مردم بهپادگان عباسآباد حمله کردیم و سلاح بهدست آوردیم... من و یکی دیگر بهمحلمان برگشتیم که درب شمالی پادگان قصر در آنجا بود یعنی پشت مخابرات سیدخندان. با دو سلاح شروع بهتیرانداز کردیم. بچههای محل بلندگو آوردند و یکسری دیگر هم که مسلح بودند بهما پیوستند و تسخیر پادگان آغاز شد. یک هلیکوپتر آمد و شروع بهتیرانداز کرد که ما هم تیرانداز کردیم و بههلیکوپتر اصابت کرد و هلیکوپتر در وسط پادگان نشست که بعدها دور هلیکوپتر یک میدان زدند. پادگان همان شب تسخیر شد و در اطراف محل پستهای نگهبانی گذاشته شد. فردا هم برای گرفتن ساواک و بعد گارد جاویدان لویزان رفتیم و رژیم شاه از هر طرف و در هر شهر شکست خورد و انقلاب پیروز شد».
غلامرضا که در جریان قیامها با آرمانهای مجاهدین آشنا شده و روز آزادی زندانیان سیاسی نیز در پشت زندان قصر حاضر شده بود، پس از انقلاب در ارتباط مستقیم با سازمان مجاهدین قرار گرفت در این مورد نوشته است: «روزهای بعد از انقلاب هم کاملاً روشن است، من هر روز بیشتر با مواضع سازمان و رهبری آن آشنا میشدم و علاقهٔ زیادی هم پیدا کرده بودم و در اکثر میتینگها و تظاهرات سازمان بدون استثنا شرکت میکردم. از اولین سخنرانی برادر در دانشگاه... تا امجدیه و خزانه و از تظاهرات بعد از انقلاب گرفته تا آخرین آنها تظاهرات مادران و ۳۰خرداد».
پس از آغاز مقاومت سراسری در برابر حاکمیت پر جنایت خمینی در ۳۰خرداد ۱۳۶۰ با دستگیری و شهادت دو رابط غلامرضا، او برای مدتی قطع میشود و در اواخر تیرماه دستگیر میشود. ابتدا بهکمیتهٴ بازار و سپس به شکنجهگاه اوین منتقل میشود و تحت شکنجه قرار میگیرد، اما فعالیتهای او شناخته نمیشود و پس از ۵ماه آزاد میشود. مدتی بعد در شرایطی که هیچ ارتباطی نداشته، از ایران خارج میشود و در سوئد بهانجمن جوانان مسلمان هوادار مجاهدین وصل میشود و به فعالیتهایش ادامه میدهد.
مجاهد خلق غلامرضا مسعودی در آستانهٔ عملیات کبیر فروغ جاویدان، با اصرار خود را بهاشرف میرساند، لباس رزم و شرف ارتش آزادیبخش ملی ایران را میپوشد و در صفوف رزم صلح و آزادی در این حماسه میهنی- عقیدتی شرکت میکند. او همچنین در عملیات مروارید دلاورانه میجنگند و در سالهای بعد بهعنوان یک فرمانده یکان پرشور بهایفای مسئولیت میپردازد.
عبور از انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین غلامرضا را وارد مدار تازهیی از مسئولیتپذیری و نبرد مداوم ایدئولوژیک کرد. او همواره توان برآمده از انقلاب را مایهٔ اصلی قدرت تشکیلات برای پشت سر گذاشتن تمامی تنگهها و تنگناهای مسیر مبارزه تا سرنگونی آخوندهای جنایتکار و برقراری آزادی میدانست. در ۳۰بهمن ۱۳۹۹، یک سال قبل از پروازش بهسوی جاودانگی نوشته بود: «انتخاب آزمایش و جنگ و سرشاری و افتخار و رستگاری در برابر نجنگ را انگیزهیی برای قیام بهمسئولیت و تعهداتم میکنم تا با توان انقلاب خواهر مریم و قدرت تشکیلات، نقشهمسیر عبور جمعی از تنگه در ادامهٔ مبارزه برای پرواز با هدف سرنگونی باشد».
غلامرضای قهرمان دوران محاصره و فشارها و حملات مزدوران نیروی قدس بهاشرف را دوران یک مأموریت خدایی در مسیر آزادی خلق اسیر و در زنجیر میدانست و بهاین ترتیب پایداری پرشکوه برای او دوران ارتقای هر چه بیشتر در مسئولیتپذیری و جنگ صد برابر بود. او که خود از حماسهسازان ۱۹فروردین۱۳۹۰در رویارویی قهرمانانه در برابر یورش مزدوران نیروی تروریستی قدس بهسرکردگی دژخیم قاسم سلیمانی بود، ۴ماه پس از این حماسهٔ درخشان نوشت:
«اگر حضرت ابراهیم برای مأموریت مشخصی برگزیده شد و از ابتلائات و پیج و خمها و آزمایشات مختلف عبور کرد تا بهنقطهٔ تاریخی رسالتش برسد که بتها را نابود کند. اگر حضرت موسی هم برای مأموریت سرنگونی فرعون برگزیده شد تا او را واژگون کند، ما هم در این دوران و برای مأموریت تاریخیمان برگزیده شدهایم تا با «اف لکم و لما تعبدون» شروع و بهنقطهٔ «تالله لاکیدن اصنامکم» برسیم... تا بهیمن رهبری عقیدتیمان به رسالت تاریخیمان پاسخ داده و بت و بتخانهٔ دوران را نابود کنیم و خلق اسیر و در زنجیرمان را آزاد و قدر آنها را رقم بزنیم... اگر در ۱۹فروردین و فروغ اشرف دستبسته و مجبور به دفاع بودیم، اما حالا صد برابر جنگاورتر و شورشیتر با دستان باز میخواهیم تهاجم نهایی را بکنیم و بهمصاف با بت دوران با تمسک بهمولا علی برویم و پیمان خون برای مأموریتمان ببندیم».
غلامرضای قهرمان در جهاد اکبر و صداقت انقلابی در صحنههای نبرد ایدئولوژیک شجاع و پیشتاز و سرمشق یارانش بود. برادرانی که در آخرین روزها در بیمارستان همراه او بودند میگویند در شرایطی که بیماری جانکاه رمقی برای او باقی نگذاشته و حتی بهسختی میتوانست صحبت کند، همچنان در نبرد ایدئولوژیک پیشی میگرفت و حتی لحظهیی در ادامهٔ این جنگ مقدس غفلت نمیکرد. غلامرضا در آخرین نقشهٔ مسیری که نوشت چندماه پیش از پروازش بهسوی رفیق اعلی و در حالی که از بیماری بهشدت رنج میبرد، نوشت:
«یا علی ما مجاهدین به یمن انقلاب خواهر مریم، هیولای این دوران یعنی ایدئولوژی جنسیت را زمین زده و میخواهیم همچون خودت و خودش، بر فردیت فروبرنده مسلط و چیره شویم تا با آرمانمان نبرد و تعهدمان که بهزیر کشیدن دشمنترین دشمنانت یعنی ولایت جهل و جنایت است را با پرداخت بهای آن محقق کنیم... .
از سر نیاز بهعنوان یک مجاهد خلق و یک رزمنده ارتش آزادیبخش با ثبت نام و عضویت در مؤسسان پنجم بالاترین تجدید عهد با خلق در زنجیر و آزاد کردن گردنها با سرنگونی رژیم خمینی میکنم تا در پرتو انقلاب و وصل به خواهر مریم، با شعائر و آئینهای ایدئولوژیکی در هیأت جمع، شکاف انقلاب و تعهد را بسته و رزمنده و مجاهد خلقی انضباط پذیر و فرمان پذیر باشم... .
یا علی، پرچمداران حقیقی راه تو، برادر مسعود و خواهر مریم همانند خودت، در این دوران همان ابتلائات و آزمایشات خودت را پشت سرگذاشته واز حق و حقوق مردم ایران ذرهای کوتاه نیامدهاند و ۴۲سال است که در دفاع از اصول و ارزشها د ر کنار تو ایستادهاند. از تو میخواهم و استدعا میکنم برادر مسعود و خواهر مریم که شاخص و الگوهای نقشهمسیر ترسیم شده تو هستند را در کنف حمایت خودت در مقابل توطئههای دشمن بگیر و به آنها نصرت و یاری برسان و به من و همه مجاهدین کمک کن که همواره د ر انتخاب همچون خودش، تا به آخر ثابت قدم و با آرمانم حرکت کنم تا مجاهد بمانم، مجاهد بجنگم و مجاهد بمیرم.
مجاهد خلق شورشگر از یگان ۳۱۳ حاضر حاضر حاضر»
مجاهد صدیق غلامرضا مسعودی در تقاضایش برای ثبت نام در مؤسسان پنجم ارتش آزادیبخش ملی ایران نیز زیر عنوان «برادر اسمم را بنویس» نوشت:
«با اعلان مؤسسان پنجم ارتش آزادیبخش گویی رنج و خونی که طی نیم قرن از پیکر سازمانم بر زمین ریخته شده و رسالتی را که بهعنوان یک انسان و یک مجاهد بر دوش دارم دیده و شورش کردم... ... .
از سر نیاز بهعنوان یک انسان، یک مجاهد خلق و یک رزمنده ارتش آزادیبخش تقاضای ثبت نام و عضویت در مؤسسان پنجم، بالاترین تجدید عهد با خلق در زنجیر و آزاد کردن گردنها با سرنگونی رژیم خمینی را میکنم تا در پرتو انقلاب و وصل به خواهر مریم، با شعائر و آئیننامههای ایدئولوژیکی در هیأت جمع، با مونیسم در انقلاب و تعهد شکاف آنرا ببندم و رزمنده و افسر مجاهد خلقی با انضباط پذیری و فرمانپذیر باشم».
قهرمان مجاهد خلق غلامرضا مسعودی در آخرین روزها و در شرایطی که میدانست چند روزی بیشتر از زندگیش باقی نیست، بهبرادران همراهش گفته بود: «از اینکه عمرم را در راه سازمان مجاهدین و در رکاب برادر مسعود و خواهر مریم گذراندم بسیار راضی و خشنود هستم».
یکی از همراهانش در آخرین روزها در این مورد نوشته است:
«از زمانی که خودش را در صحنه جنگ با بیماری دید لباس رزم و جنگ برتن کرد. مثل همیشه خنده برلب و درخشش شوق در گرمای نگاهش، هیهاتش را گفت. این بار باز هم او مربی انقلاب ما شد که میخواست آخرین درس یعنی در وصل مجاهد بودن و مجاهد جنگیدن و جاودانه شدن را به ما بیاموزد. سلاح او این بار عشق پرداختگرش بود، هنگامی که درد به او میخواست غلبه کند با شوخ طبعی همیشگیاش آن را پس میزد، با یادی از جمع خواهران و برادرانش عزم و ارادهاش را صیقل میزد.
از لحظهای که از تکلم افتاد گویی صدایش بلندتر بهگوش میرسید و بانگاهش فریاد میکشید. تقریباً تا لحظهای که به کما رفت گوشهایش میشنید، برای تسکین دردش اسامی بچهها رامیگفتم که میخواهند بیایند برای دیدارت با باز و بسته کردن چشمهایش عکسالعمل نشان میداد و در همان شرایط با لبخندی که بهسختی روی صورتش میآمد، جواب میداد. به او میگفتم اگر صدای مرا میشنوی دستم را فشار بده این کار را به سختی انجام میداد ولی چقدر قوی پیامش را میرساند»
مجاهد صدیق و قهرمان اشرفی غلامرضا مسعودی پس از ۴دهه نبرد برای آزادی در روز ۳۰بهمن ۱۴۰۰، سرفراز و سبکبال بهسوی رفیق اعلی پرکشید و بهجاودانهفروغهای آزادی و یاران شهید و صدیقش پیوست.
پیام تسلیت خانم مریم رجوی
مجاهد خلق غلامرضا مسعودی گوهری بیبدیل از نسل میتوان و باید
پرواز رستگاری مجاهد صدیق غلامرضا مسعودی را که از نوجوانی و از قیامهای مردمی علیه دیکتاتوری سلطنتی و در تمامی دوران سلطه ارتجاع و استبداد دینی فرزند پاکباز خلق قهرمان بود و با سرفرازی به عهد و پیمانش با خدا و خلق وفا کرد، به بستگان و یاران مجاهدش بهویژه همرزمانش در اشرف۳ تسلیت میگویم.
این فرزند دلاور مردم تهران و محله سیدخندان درباره انتخاب راه و آرمان مجاهدت برای آزادی مردم ایران نوشته بود: «انتخابم رنج و سختی و بهتبع آن حلاوت و شیرینی مبارزه در مسیر سرنگونی و پاسخ به درد گرسنگان و گورخوابها و اسیران در میهن بهغارت رفته است».
غلامرضا که بهراستی غمخوار محرومان و خلق قهرمان بود، در کسوت یک مجاهد خلق و در نبردهای ایدئولوژیک هم زبانزد یاران و همرزمانش بود؛ الگویی از مجاهدی شوریده بر ایدئولوژیهای ارتجاعی و استثماری که قفلکننده انرژیهای انسانی در نبرد برای رهاییاند.
او با ایمان به نبرد و پیروزی بر استبداد مذهبی حاکم در آخرین نقشه مسیرش در رمضان ۱۴۰۰ نوشت: یا علی، اگر تو هم به سنت رایج تن میدادی و در پی کرسی خلافت از اصول و آرمانت ذرهیی کوتاه میآمدی دیگر در این دوران چه چیز باقی میماند تا بتوانیم با دیکتاتورهایی که به نام اسلام قدرت را به دست گرفتهاند، نبرد کنیم و با چه شاخصی میشد حق را از باطل تشخیص داد.
گوهری بیبدیل از نسل مسعود که اینچنین با خدا و خلق و راهبر آرمانیش پیمان بسته بود: با عهد و پیمانی آرمانی و قلبی در مداری متکامل با شورانگیزترین نام یعنی مسعود رجوی، تا آخر ثابتقدم و با آرمانم حرکت میکنم و مجاهد میمانم، مجاهد میجنگم و مجاهد میمیرم.
سلام بر غلامرضای صدیق و قهرمان که اگر چه در اوج سرفرازی ما را ترک کرد، اما ارزشهای مجاهدی و سرشاری و شورشگری او در خیزشهای فزاینده زحمتکشان و محرومان، در رزم آتشین کانونهای شورشی و در عزم و اراده توفنده یاران مجاهدش تا روز پیروزی پایدار و خروشان است.