استرون استیونسون، عضو پیشین پارلمان اروپا و هماهنگکننده کارزار تغییر برای ایران، در مطلبی در نشریه تاونهال ۸ دی، به بررسی وضعیت کنونی لبنان و نقش سپاه پاسداران در تحولات امنیتی این کشور پرداخته و تأکید میکند که لبنان در نقطهای سرنوشتساز قرار گرفته است.
بهنوشته استیونسون، در تازهترین حمله هوایی اسراییل در خاک لبنان، یکی دیگر از عوامل ارشد سپاه پاسداران کشته شد. هدف این حمله حسین محمود مرشد الجوهری معرفی شده است؛ فردی که از او بهعنوان فرمانده نیروی قدس یاد میشود و اسراییل وی را به سازماندهی عملیات هدایتشده از سوی رژیم ایران علیه این کشور، از خاک سوریه و لبنان، متهم کرده است. بهگفته نویسنده، کشته شدن او در کنار دیگر افراد در حملات تقریباً روزانه پهپادهای اسراییلی، نه یک رویداد منفرد، بلکه نشانه بحرانی عمیقتر است که حاکمیت لبنان را بهشدت تضعیف کرده است.
در این مطلب تأکید شده است که لبنان امروز در برابر یک انتخاب بنیادین قرار دارد: ادامه تحمل حضور عوامل نظامی رژیم ایران که بهطور سیستماتیک کشور را بهسوی رویارویی منطقهیی سوق میدهند، یا قطع روابط با تهران و اخراج سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی آن، بهویژه نیروی قدس، که تلاش میکنند ماشین نظامی حزبالله را احیا کنند.
استیونسون با اشاره به آتشبس نوامبر ۲۰۲۴، که پس از بیش از یک سال درگیریهای فرامرزی مرتبط با جنگ غزه برقرار شد، مینویسد با وجود این آتشبس، حملات اسراییل تقریباً بهصورت روزانه ادامه داشته است. بنا بر گزارش سازمان ملل متحد، از زمان اجرای آتشبس تاکنون بیش از ۳۰۰نفر در لبنان کشته شدهاند که دستکم ۱۲۷نفر از آنان غیرنظامی بودهاند. همچنین نزدیک به ۱۶۰۰حمله اسراییل بین ژانویه تا اواخر نوامبر ثبت شده است؛ حملاتی که اسراییل آنها را با استناد به حضور نظامی مداوم حزبالله و نقش رژیم ایران در هدایت عملیات از خاک لبنان توجیه میکند.
بهنوشته نویسنده، فارغ از پذیرش یا رد توجیهات اسراییل، یک واقعیت انکارناپذیر باقی میماند: لبنان بهای میزبانی از یک نیروی نظامی خارجی را میپردازد که نه به بیروت، بلکه به تهران پاسخگو است. نیروی قدس سپاه پاسداران، بهگفته او، یک مأموریت دیپلماتیک یا یک متحد بیخطر نیست، بلکه بازوی عملیاتی رژیم ایران برای صدور ارتجاع، بیثباتسازی منطقه و ایجاد گروههای مسلح خارج از کنترل دولتهاست. حزبالله بهعنوان موفقترین نمونه این سیاست معرفی شده که طی دههها بهصورت «دولت درون دولت» عمل کرده و حاکمیت لبنان را تضعیف کرده است.
استیونسون همچنین به گزارشهایی اشاره میکند که از نزدیک شدن مرحله نخست خلعسلاح حزبالله خبر میدهند و مینویسد ایران بهوضوح در تلاش است این روند را معکوس کند. بهگفته او، حضور مأموران ارشد سپاه پاسداران در مناطق مختلف لبنان، نه برای دفاع از این کشور، بلکه برای حفظ پایگاه عملیاتی رژیم ایران در مرز شمالی اسراییل است.
در ادامه مقاله آمده است که هر حمله پهپادی اسراییل که به کشته شدن عوامل سپاه پاسداران یا حزبالله در داخل لبنان منجر میشود، نقض حاکمیت لبنان بهشمار میرود، اما خودِ حضور این نیروها نیز از ابتدا نقض حاکمیت بوده است. نویسنده تأکید میکند که نمیتوان بهصورت گزینشی از حاکمیت دفاع کرد و کشوری که به یک نیروی نظامی خارجی اجازه فعالیت آزادانه در داخل مرزهایش را میدهد، بخشی از استقلال خود را از دست داده است.
به باور استیونسون، دولت لبنان نمیتواند با صدور محکومیتهای تشریفاتی و امید بستن به فروکش کردن بحران، از این وضعیت عبور کند. او هشدار میدهد تا زمانی که سپاه پاسداران در خاک لبنان حضور دارد، خطر تشدید درگیریها، خطای محاسباتی و بازگشت به جنگی تمامعیار همچنان پابرجاست؛ جنگی که لبنانِ گرفتار بحران اقتصادی، فلج سیاسی و ناامیدی اجتماعی، توان تحمل آن را ندارد.
نویسنده قطع روابط با رژیم ایران را نه یک اقدام خصمانه، بلکه اقدامی برای حفظ موجودیت لبنان میداند و معتقد است اخراج عوامل سپاه پاسداران و نیروی قدس میتواند پیام روشنی به جامعه جهانی ارسال کند و حمایتهای دیپلماتیک و اقتصادی بیشتری را برای بیروت به همراه داشته باشد.
در بخش پایانی، استیونسون با اشاره به تغییر پویاییهای منطقهیی و افزایش بیصبری بینالمللی نسبت به سیاستهای بیثباتکننده رژیم ایران، این مقطع را «لحظهای از فرصت» برای لبنان توصیف میکند. بهنوشته او، لبنان شایسته آن است که یک کشور مستقل با چشمانداز دیپلماسی، تجارت و بازسازی باشد، نه سکوی پرتاب جنگهای نیابتی.
مقاله با این جمعبندی پایان مییابد که انتخاب پیشروی لبنان روشن است: ادامه میزبانی از سپاه پاسداران و گرفتار ماندن در چرخه خشونت، یا ایستادن، اعمال حاکمیت و فراهم کردن فرصتی برای آیندهای مبتنی بر صلح.