728 x 90

-

زینب جلالیان، زندانی محکوم به اعدام: من از مرگ نمی‌ترسم، من پیشمرگ آزادیم

-

زینب جلالیان
زینب جلالیان
متن حاضر توسط یکی از هم‌بندیان سابق زینب جلالیان نگاشته شده است:
زینب جلالیان، با‌ آن لهجه شیرین کردیش، وقتی حرف می‌زند، دلتان می‌خواهد ساعتها پای صحبتش بنشینید، شرح شکنجه‌های او، قلب هر انسانی را به درد می‌آورد. وقتی از ضربات شلاق بر بدنش می‌گوید. وقتی شرح می‌دهد که بازجویان مرد، چگونه او را مثل یک توپ به هم پاس می‌دادند و کتک می‌زدند. وقتی از میله آهنینی می‌گوید که بر سرش فرود آمد و هنوز جای شکستگیش، عمیق، روی سرش خودنمایی می‌کند. وقتی از تهدیدش به تجاوز جنسی می‌گوید. اما با همه این احوالات، زینب جلالیان، انگار افسانه‌ای در روزگار ما، لب از لب باز نکرد، علیه خود و دوستانش، که مأموران، اعتراف دروغ می‌خواستند و زینب اهلش نبود. او همواره گفته است که با پژاک ارتباط داشته، اما صرفاً کار تبلیغی انجام می‌داده و هرگز در بخش نظامی فعالیت نداشته است.

زینب، فرزند خانواده‌ای محروم از کردستان، که از کودکی با طعم تبعیض آشنا شده، در ۱۶سالگی در کوههای کردستان با گروه پژاک آشنا می‌شود. زینب می‌گوید: ”بارها دوستانم هشدار دادند که دیگر نباید به ایران برگردم، شناسایی شده و دستگیر خواهم شد. اما من فکر می‌کردم که کاری انجام نداده‌ام که بترسم. نمی‌توانستم خانواده‌ام را، کردستان را، نبینم. برگشتم و دستگیر شدم“.
وی لحظه دستگیریش را این‌گونه تعریف می‌کند: ”به من گفتند که شناسایی شده‌ام، چند روزی بود که هر قراری که می‌گذاشتم، تعداد زیادی مأمور سر آن قرار حاضر می‌شدند برای بازداشت من، اما هر بار به طریقی دستگیر نشدم. خارج از کرمانشاه بودم و همه دوستانم می‌گفتند که نباید به کرمانشاه برگردم اما می‌خواستم خانواده‌ام را ببینم. سوار اتوبوس شدم به سمت کرمانشاه، در میانه راه، جلوی ماشین را گرفتند. دهها مأمور مسلح ریختند توی اتوبوس و من را دست‌بسته بیرون کشیدند. اولین چیزی که گفتند این بود که کیفم را به سرعت از من دور کنند و تفتیشم کنند. دنبال اسلحه بودند، یا بمبی، چیزی، اما چیزی پیدا نکردند. من هرگز مسلح نبودم“.

دستگیری و حکم
زینب جلالیان در آذرماه سال ۱۳۸۸ به اتهام محاربه و همکاری با گروه پژاک به اعدام محکوم شد. وی که بیش از 2سال است در زندان به‌سر می‌برد، در دادگاه اولیه این اتهام را نپذیرفته؛ وی بارها اعلام کرده که با گروه پژاک همکاری غیرمسلحانه داشته و صرفاً کار تبلیغی می‌کرده است.

جلالیان، ۲۶ساله، پس از بازداشت، به مدت ۴ماه در سلول‌های انفرادی بازداشتگاه اطلاعات به‌سر برد. وی در این مدت جهت اعتراف به‌شدت مورد شکنجه قرار گرفت به‌طوری‌که از ناحیه سر دچار جراحت شدید شد و پس از چند روز مأموران اطلاعات به ناچار وی را به بیمارستانی در کرمانشاه انتقال دادند. در حین این انتقال، زینب جلالیان در بیمارستان با فریادهای خود مردم و مسئولان بیمارستان را در جریان اتهامات و شکنجه‌های خود قرار داد. مأموران اطلاعات وی را به‌صورت مجزا از سایر بیماران نگهداری کردند.

جلالیان در مدت حضور خود در بازداشتگاه اطلاعات، مورد ضرب‌وشتم شدید قرار گرفت و در چندین مورد حکم شلاق در مورد او به اجرا درآمد. زدن کابل به کف پا، بازجویی با چشم‌بند و دست‌بند و پابند، در حالی که دست‌ها و پاهای وی به هم زنجیر شده بود، از جمله شکنجه‌هایی است که در مورد او اعمال شده است. گفته می‌شود در جریان یکی از جلسات بازجویی، در‌حالی‌که بازجو وی را تهدید به تجاوز جنسی کرده بود، در مقابل اعتراض او، با میله آهنی بر سر او کوبید که منجر به خونریزی و بیهوشی وی شد. با وجود همه شکنجه‌ها، جلالیان ارتباط مسلحانه با گروه پژاک را رد کرد. اما در جلسه دادگاه وی به اتهام ارتباط با گروه تروریستی، به مجازات اعدام محکوم شد. وی در شرح شکنجه‌های خود می‌گوید: ”وقتی کف پاهایم را شلاق زدند، مرا به‌حال بیهوشی به سلول انتقال دادند. در آن‌جا هم وادارم می‌کردند با پاهای مجروحم طول راهرو را راه بروم و بعد دوباره می‌زدند“.

زینب جلالیان درحالی که حکم خود را دریافت کرده و در انتظار تجدیدنظرخواهی خود از دیوان عالی کشور است، در روندی غیرقانونی در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ به مدت ۳ماه به سلول انفرادی منتقل شد، او که در اعتراض به انتقال غیرقانونی و بی‌دلیل خود به سلول انفرادی، دست به اعتصاب غذا زده بود، پس از وخامت اوضاع جسمانیش، بار دیگر به بند عمومی زندان کرمانشاه منتقل شد. در طی مدت انتقال وی به سلول انفرادی و بی‌خبری از شرایط او، بسیاری گمان می‌کردند که این فعال سیاسی کرد، جهت اجرای حکم به سلول انفرادی منتقل شده است.

وی سپس در اسفندماه ۸۸ از زندان کرمانشاه به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. زینب جلالیان که خود نیز دلیل این جابجاییهای نامعلوم را نمی‌دانست، بارها در مورد شرایط خود اعتراض کرد و نگهداریش را در بازداشتگاه با توجه به اتمام بازجوییها و صدور حکم، غیرقانونی دانست. جلالیان در مدت حضور در بند ۲۰۹، چندین‌بار از سوی بازجویان در مورد مصاحبه تلویزیونی تحت فشار قرار گرفت. مأموران اطلاعات به وی وعده داده بودند، در صورت انجام مصاحبه تلویزیونی، حکم اعدام او را لغو خواهند کرد. این فشارها به‌خصوص پس از اجرای حکم اعدام ۵فعال سیاسی کرد در اسفندماه سال گذشته، افزایش یافت. با این‌حال جلالیان در جریان بازجوییها اعلام کرده بود: ”من برای مرگ آماده‌ام و از اعدام نمی‌ترسم“.

جلالیان پس از ۵ماه حضور در بند ۲۰۹ و پس از ملاقات با دادستان تهران، به زندان کرمانشاه انتقال یافت. جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران در ملاقات با جلالیان اعلام کرده بود که حکم اعدام وی در دیوان عالی کشور تأیید شده است. با این وجود، دکتر محمد شریف وکیل این پرونده، از تأیید این حکم ابراز بی‌اطلاعی کرد. وی گفت: ”تاکنون حکمی به من ابلاغ نشده است“.
جلالیان پس از انتقال به زندان کرمانشاه از طریق یکی از مددکاران زندان، با خبر شد که حکم اعدام وی در دیوان عالی کشور نقض شده است. با این حال، پس از پیگیریهای وی، این موضوع بار دیگر تکذیب شد.
دکتر محمد شریف، وکیل زینب جلالیان نیز، نسبت به فرجام تجدیدنظرخواهی جلالیان، ابراز بی‌اطلاعی کرده است، به گفته‌ی این وکیل دادگستری، پیگیریهای او برای اطلاع از روند پرونده جلالیان تاکنون بی‌نتیجه مانده است و هنوز حکمی به او ابلاغ نشده است. در حالی که در ماه‌های گذشته، اجرای حکم اعدام برای زندانیان سیاسی شدت یافته است، هم‌اکنون نگرانی‌ها در مورد سایر زندانیان سیاسی زیر حکم اعدام، افزایش یافته است.

شیرین علم‌هولی، دیگر دختر زندانی کرد که به مدت ۲سال زیر حکم اعدام به‌سر برد، سال گذشته در زندان اوین اعدام شد. این درحالی بود که درخواست عفو وی در کمیسیون عفو و بخشودگی قوه قضاییه بی‌پاسخ مانده بود و بازجویان پرونده نیز بارها به وی وعده داده بودند که حکم اعدام او نقض خواهد شد. شیرین علم‌هولی در حالی اعدام شد که هنوز حکم وی در دیوان عالی کشور قطعی نشده بود و او به مدت ۲سال در انتظار حکم قطعی دادگاه خود به‌سر برد.

زینب جلالیان که از دوستان دوران کودکی شیرین علم‌هولی بوده است، روزهای پس از شنیدن خبر اعدام دوستش را بسیار سخت توصیف می‌کند. او که در زمان اعدام شیرین در بند ۲۰۹ به‌سر می‌برد، از طریق خانواده‌اش در جریان اجرای حکم اعدام شیرین قرار گرفت. وقتی در مورد شیرین صحبت می‌کند، چشمانش برق می‌زند و می‌گوید که ”کلی با هم خاطره داریم“. و زمانی که شیرین اعدام شد، زینب بیش از هر زمانی خود را برای مرگ آماده کرده است. و با‌ آن جسارت مثال زدنیش می‌گوید: «من از مرگ نمی‌ترسم، من پیشمرگ آزادیم».
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/acded080-217a-4566-af8b-e9551740e048"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات