مجاهد خلق علی خلخالی پس از 4دهه مجاهدت و مبارزه با دو دیکتاتوری، روز 24دی 96 در آلبانی بر اثر بیماری قلبی درگذشت و به کاروان درخشان ستارگان کهکشان آزادی پیوست.
مجاهد صدیق علی خلخالی که در سال ۱۳۲۱ در مشهد متولد شده بود، از جوانی در جستجوی مسیری برای مبارزه با رژیم شاه بود. او ابتدا در محافل آخوندی از جمله در بحث و گفتگو با علی خامنهای (ولیفقیه کنونی ارتجاع) در جستجوی راهی برای مبارزه با ظلم و استبداد بود، اما وقتی دید که در میان آخوندها و از جمله خامنهای کسی حاضر به قیمت دادن برای مبارزه نیست، از این محافل فاصله گرفت تا اینکه با خواندن زندگینامههای شهیدان مجاهد و اطلاعیههای سازمان با مجاهدین آشنا شد و گمگشته خود را باز یافت. بهدنبال این آشنایی و در حالی که بهشدت در صدد وصل به مجاهدین بود، در سال 53 به همراه چند تن دیگر هسته کوچکی به نام والعصر را تشکیل داد. این هسته در سال 54 توسط ساواک شاه ضربه خورد و علی همراه با چندتن از یارانش به زندان افتاد. علی قهرمان خودش در مورد این دوران نوشته است: «دستگیری و زندان را من خودم یکی از نعمتهای خداوند میدانم و هرچه دارم از برکت همان آموزشها است که از سرچشمه جوشان انقلاب یعنی برادر مجاهد مسعود رجوی دریافت کردم و بهدنبالش مشخصاً در جریان ضربه اپورتونیستی شعور من نسبت به سازمان جهش کیفی داشت و نقطه وصل و عشق من به مسعود از آنجا شروع شد که بزرگترین سرفصل در تاریخ زندگیام میباشد».
مجاهد صدیق علی خلخالی در آبان سال 57 پس از 3سال تحمل زندان و شکنجه با اوجگیری قیام مردم از زندان شاه آزاد شد. او از همان ابتدای تأسیس دفتر جنبش ملی مجاهدین در مشهد به آن پیوست. در دوران فعالیتهای افشاگرانهٴ سیاسی مسئولیت انجمن بازار و انجمن ادارات را بهعهده داشت. پس از ۳۰خرداد سال ۶۰علی قهرمان به زندگی مخفی روی آورد و در سال ۶۳ در منطقه مرزی به یکانهای رزمی مجاهدین پیوست و مسؤلیتهای متعددی را در زمینه آموزشی و پشتیبانی به عهده گرفت.
در سال 65 جلیل فرزند دلاور مجاهد صدیق علی خلخالی در یک درگیری با مزدوران خمینی در شهر مشهد بهشهادت رسید.
شهادت فرزند بر عزم علی قهرمان برای ادامه نبرد در مسیر سرنگونی حاکمیت سیاه آخوندی و بر قراری آزادی و حاکمیت مردمی در ایرانزمین افزود. با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران، علی هم لباس شرف و افتخار بر تن کرد و در عملیات چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت کرد و پس از آن در مسئولیتهای مختلف انجام وظیفه کرد.
یکی از پهنههای درخشش مجاهد صدیق علی خلخال انقلاب ایدئولوژیک بود. او در این میدان پیشتاز و جلودار بود. او همچنین قلمی بسیار شیوا و نغز داشت. و از او نوشتهها و مقالات زیادی در زمینههای مختلف به جا مانده است.
او از جمله در سیام مرداد سال ۹۰ در نقشه مسیر خودش نوشته است: «در شب شهادت امیر مؤمنان علی (ع) انتخاب میکنم که این رژیم فاسد آخوندی را با چنگ و دندان از بیخ و بن براندازم. تالله لأکیدن اصنامکم. به خداوندی خدا قسم شما را بزیر خواهم کشید و پرستشگاه شما را ویران میکنم. چنانکه حضرت ابراهیم (ع) بتخانه نمرودیان را ویران کرد. قسم خوردهام که خلقی را رها سازم. با انقلاب خواهر مریم و شورای رهبری».
دوران پایداری در اشرف و لیبرتی، دوران درخشش علی قهرمان بود. او در این دوران با وجود بیماریهایش که بهویژه در شرایط محاصره پزشکی همواره در حالت فعال و شدت یافتن بود، یک لحظه از کار و مسئولیت باز نمی ایستاد.
علی قهرمان در بهمن سال ۸۹ در زمانی که اشرف در محاصره نیروهای سرکوبگر مالکی بود در عهد نامهیی با عنوان سوگند سرنگونی در جنگ صد برابر نوشت: «اینجانب علی خلخالی شاندیز با تمسک به قرآن مجید در مقابل شورای رهبری سازمان سوگند میخورم و متعهد میشوم تا سرنگونی این رژیم پلید آخوندی با تمام قوا در جنگ صد برابر با عزم حداکثر تمام تلاش خودم را خواهم نمود تا این شجره خبیثه با اراده مردم و خلق قهرمان ایران متلاشی و سرنگون گردد. این آیتالشیطانها نه نزد خالق و نه خلق محلی از اعراب نخواهند داشت. چرا که جز به منافع حقیر خود نمیاندیشند و آنان غافل از این اندیشهاند که خداوند برتر است و هرکس که خود را به این ریسمان بیاویزد تا ابد جاودانه خواهد ماند». (از سوگند سرنگونی ۲۱بهمن ۸۹)
او در هنگام ترک اشرف و رفتن به لیبرتی نوشته بود:
«در شب اول ماه محرم، ماه خون و شهادت سیدالشهداء حسین بن علی با تأسی از این رهبر تاریخی مجاهدین و پیام خونرنگ و همواره جاودان او... به ولیفقیه ارتجاع میگویم: من پیرو راه او هستم و تا کاخ جماران را به مزبله حیوانات بدل نکنم از پا نمینشینم و تو خیال کردی که میتوانی در مقابل انقلاب بایستی... ننگ بر این نیرنگ تو. چه کورخواندی.
من با رهبریم مسعود و مریم یکبار دیگر پیمان خون میبندم تا... تو را سرنگون نکنیم از پا نمینشینیم و تا آخرین قطره خونم در این راه هستم». (۲۶آبان ۹۱)
او در 21مرداد ۹۱ نوشت:
«مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها
... من از آقا (حضرت علی) یک چیز بیشتر نمیخواهم و مشیت پروردگار هر چه باشد بر روی چشم و هر بلایی را به جان میخرم. از او میخواهم که این توفیق را به من عطا نماید که تا آخر عمر مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم «جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها» دلم میخواست که در جنگ شهید میشدم این آرزوی من است. من تعهد میدهم همچنانکه از پیامبران بزرگ خداوند تعهد گرفت، تا زنده هستم مجاهد بمانم و با ولیفقیه در جنگم، تا سرنگونی این شیطان مجسم.
دعا میکنم که خدا به یاری دهندگان به خواهر مریم نصرت بدهد و هر روز بیش از روز قبل به یاران خواهر مریم افزوده گردد. اللهم انصر المجاهدین خدایا برادر مسعود را از گزند حوادث حفظ فرما و به ما توفیق فرمانبری از تشکیلات را عطا کن».
علی قهرمان در آخرین ماههای حیاتش با اینکه ۷۵سال از عمرش میگذشت و از بیماریهای گوناگون رنج میبرد، اما همچنان پرشور و سرشار بود و با همین روحیه آخرین تعهدات خود را در برابر رهبر آرمانیاش خواهر مریم و در جمع همرزمان مجاهدش قرائت کرد. او با وجود شدت بیماری حاضر نبود صحنهٴ کار و مسئولیت را حتی لحظهیی رها کند. او چون سروی ایستاده، بالا بلند و سر فراز هرگز مقهور بیماری نشد بلکه او بود که بیماری را مسخر کرده بود.
علی قهرمان در ۲۶خرداد ۹۶ در شب ضربت خوردن مولا علی (ع) در نقشهمسیر خودش نوشت: «شب قدر امسال را در شرایطی رقم میزنم که به نقطه تغییر دوران رسیدهایم و... مجاهدین با هجرت بزرگ و عبور سرافراز آماده رزم و سرنگونیاند و پیروزی خط سیر و استراتژی هزار اشرف را جشن میگیرند. مجاهدین طی ۵۲سال حیات پرافتخار خود از همه ابتلائات و از همه فراز و نشیبها به یمن رهبری پاکباز خود به سلامت عبور کردند و در تاریخ معاصر ایران درسهای جدیدی از فدا و صداقت عرضه کردند. ... در این شب قدر که راه به پیروزی میرسد و ما آماده سرنگونی به یمن انقلاب خواهر مریم و شورای مرکزی و تشکیلات پولادین برادران هستیم... البته تا این تاریخ به دنیاطلبی تف کردم و پشت پا زدم. امیدوارم خدا مرا یاری کند این مسیر تا آخر با پای سر خواهم آمد... سرافراز از همه چیز گذشتم و تا آخرش هستم». (۲۶خرداد ۹۶)
سرانجام مجاهد صدیق علی خلخالی در پرشکوهترین فراز زندگی مبارزاتیاش به دیدار جاودانه فروغها پرکشید و به فرزند دلیرش جلیل و همچنین پسر عموی شهیدش محمد که در قتلعام خونین 67بهشهادت رسید و همهٴ یاران شهیدش پیوست و اینگونه دفتر زندگی سراسر افتخار را با سربلندی و سرفرازی بست و به سوی جاودانگی و به دیدار رفیق اعلی پرکشید. سلام بر او روزی که به مجاهدین پیوست و لباس رزم و شرف پوشید، سلام بر او روزی که جان بر سر پیمان نهاد و سلام بر او روزی که در کنار یارانش در جشن پیروزی مردم حاضر خواهد بود.
مجاهد صدیق علی خلخالی که در سال ۱۳۲۱ در مشهد متولد شده بود، از جوانی در جستجوی مسیری برای مبارزه با رژیم شاه بود. او ابتدا در محافل آخوندی از جمله در بحث و گفتگو با علی خامنهای (ولیفقیه کنونی ارتجاع) در جستجوی راهی برای مبارزه با ظلم و استبداد بود، اما وقتی دید که در میان آخوندها و از جمله خامنهای کسی حاضر به قیمت دادن برای مبارزه نیست، از این محافل فاصله گرفت تا اینکه با خواندن زندگینامههای شهیدان مجاهد و اطلاعیههای سازمان با مجاهدین آشنا شد و گمگشته خود را باز یافت. بهدنبال این آشنایی و در حالی که بهشدت در صدد وصل به مجاهدین بود، در سال 53 به همراه چند تن دیگر هسته کوچکی به نام والعصر را تشکیل داد. این هسته در سال 54 توسط ساواک شاه ضربه خورد و علی همراه با چندتن از یارانش به زندان افتاد. علی قهرمان خودش در مورد این دوران نوشته است: «دستگیری و زندان را من خودم یکی از نعمتهای خداوند میدانم و هرچه دارم از برکت همان آموزشها است که از سرچشمه جوشان انقلاب یعنی برادر مجاهد مسعود رجوی دریافت کردم و بهدنبالش مشخصاً در جریان ضربه اپورتونیستی شعور من نسبت به سازمان جهش کیفی داشت و نقطه وصل و عشق من به مسعود از آنجا شروع شد که بزرگترین سرفصل در تاریخ زندگیام میباشد».
مجاهد صدیق علی خلخالی در آبان سال 57 پس از 3سال تحمل زندان و شکنجه با اوجگیری قیام مردم از زندان شاه آزاد شد. او از همان ابتدای تأسیس دفتر جنبش ملی مجاهدین در مشهد به آن پیوست. در دوران فعالیتهای افشاگرانهٴ سیاسی مسئولیت انجمن بازار و انجمن ادارات را بهعهده داشت. پس از ۳۰خرداد سال ۶۰علی قهرمان به زندگی مخفی روی آورد و در سال ۶۳ در منطقه مرزی به یکانهای رزمی مجاهدین پیوست و مسؤلیتهای متعددی را در زمینه آموزشی و پشتیبانی به عهده گرفت.
در سال 65 جلیل فرزند دلاور مجاهد صدیق علی خلخالی در یک درگیری با مزدوران خمینی در شهر مشهد بهشهادت رسید.
شهادت فرزند بر عزم علی قهرمان برای ادامه نبرد در مسیر سرنگونی حاکمیت سیاه آخوندی و بر قراری آزادی و حاکمیت مردمی در ایرانزمین افزود. با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران، علی هم لباس شرف و افتخار بر تن کرد و در عملیات چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت کرد و پس از آن در مسئولیتهای مختلف انجام وظیفه کرد.
یکی از پهنههای درخشش مجاهد صدیق علی خلخال انقلاب ایدئولوژیک بود. او در این میدان پیشتاز و جلودار بود. او همچنین قلمی بسیار شیوا و نغز داشت. و از او نوشتهها و مقالات زیادی در زمینههای مختلف به جا مانده است.
او از جمله در سیام مرداد سال ۹۰ در نقشه مسیر خودش نوشته است: «در شب شهادت امیر مؤمنان علی (ع) انتخاب میکنم که این رژیم فاسد آخوندی را با چنگ و دندان از بیخ و بن براندازم. تالله لأکیدن اصنامکم. به خداوندی خدا قسم شما را بزیر خواهم کشید و پرستشگاه شما را ویران میکنم. چنانکه حضرت ابراهیم (ع) بتخانه نمرودیان را ویران کرد. قسم خوردهام که خلقی را رها سازم. با انقلاب خواهر مریم و شورای رهبری».
دوران پایداری در اشرف و لیبرتی، دوران درخشش علی قهرمان بود. او در این دوران با وجود بیماریهایش که بهویژه در شرایط محاصره پزشکی همواره در حالت فعال و شدت یافتن بود، یک لحظه از کار و مسئولیت باز نمی ایستاد.
علی قهرمان در بهمن سال ۸۹ در زمانی که اشرف در محاصره نیروهای سرکوبگر مالکی بود در عهد نامهیی با عنوان سوگند سرنگونی در جنگ صد برابر نوشت: «اینجانب علی خلخالی شاندیز با تمسک به قرآن مجید در مقابل شورای رهبری سازمان سوگند میخورم و متعهد میشوم تا سرنگونی این رژیم پلید آخوندی با تمام قوا در جنگ صد برابر با عزم حداکثر تمام تلاش خودم را خواهم نمود تا این شجره خبیثه با اراده مردم و خلق قهرمان ایران متلاشی و سرنگون گردد. این آیتالشیطانها نه نزد خالق و نه خلق محلی از اعراب نخواهند داشت. چرا که جز به منافع حقیر خود نمیاندیشند و آنان غافل از این اندیشهاند که خداوند برتر است و هرکس که خود را به این ریسمان بیاویزد تا ابد جاودانه خواهد ماند». (از سوگند سرنگونی ۲۱بهمن ۸۹)
او در هنگام ترک اشرف و رفتن به لیبرتی نوشته بود:
«در شب اول ماه محرم، ماه خون و شهادت سیدالشهداء حسین بن علی با تأسی از این رهبر تاریخی مجاهدین و پیام خونرنگ و همواره جاودان او... به ولیفقیه ارتجاع میگویم: من پیرو راه او هستم و تا کاخ جماران را به مزبله حیوانات بدل نکنم از پا نمینشینم و تو خیال کردی که میتوانی در مقابل انقلاب بایستی... ننگ بر این نیرنگ تو. چه کورخواندی.
من با رهبریم مسعود و مریم یکبار دیگر پیمان خون میبندم تا... تو را سرنگون نکنیم از پا نمینشینیم و تا آخرین قطره خونم در این راه هستم». (۲۶آبان ۹۱)
او در 21مرداد ۹۱ نوشت:
«مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها
... من از آقا (حضرت علی) یک چیز بیشتر نمیخواهم و مشیت پروردگار هر چه باشد بر روی چشم و هر بلایی را به جان میخرم. از او میخواهم که این توفیق را به من عطا نماید که تا آخر عمر مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم «جرس فریاد میدارد که بر بندید محملها» دلم میخواست که در جنگ شهید میشدم این آرزوی من است. من تعهد میدهم همچنانکه از پیامبران بزرگ خداوند تعهد گرفت، تا زنده هستم مجاهد بمانم و با ولیفقیه در جنگم، تا سرنگونی این شیطان مجسم.
دعا میکنم که خدا به یاری دهندگان به خواهر مریم نصرت بدهد و هر روز بیش از روز قبل به یاران خواهر مریم افزوده گردد. اللهم انصر المجاهدین خدایا برادر مسعود را از گزند حوادث حفظ فرما و به ما توفیق فرمانبری از تشکیلات را عطا کن».
علی قهرمان در آخرین ماههای حیاتش با اینکه ۷۵سال از عمرش میگذشت و از بیماریهای گوناگون رنج میبرد، اما همچنان پرشور و سرشار بود و با همین روحیه آخرین تعهدات خود را در برابر رهبر آرمانیاش خواهر مریم و در جمع همرزمان مجاهدش قرائت کرد. او با وجود شدت بیماری حاضر نبود صحنهٴ کار و مسئولیت را حتی لحظهیی رها کند. او چون سروی ایستاده، بالا بلند و سر فراز هرگز مقهور بیماری نشد بلکه او بود که بیماری را مسخر کرده بود.
علی قهرمان در ۲۶خرداد ۹۶ در شب ضربت خوردن مولا علی (ع) در نقشهمسیر خودش نوشت: «شب قدر امسال را در شرایطی رقم میزنم که به نقطه تغییر دوران رسیدهایم و... مجاهدین با هجرت بزرگ و عبور سرافراز آماده رزم و سرنگونیاند و پیروزی خط سیر و استراتژی هزار اشرف را جشن میگیرند. مجاهدین طی ۵۲سال حیات پرافتخار خود از همه ابتلائات و از همه فراز و نشیبها به یمن رهبری پاکباز خود به سلامت عبور کردند و در تاریخ معاصر ایران درسهای جدیدی از فدا و صداقت عرضه کردند. ... در این شب قدر که راه به پیروزی میرسد و ما آماده سرنگونی به یمن انقلاب خواهر مریم و شورای مرکزی و تشکیلات پولادین برادران هستیم... البته تا این تاریخ به دنیاطلبی تف کردم و پشت پا زدم. امیدوارم خدا مرا یاری کند این مسیر تا آخر با پای سر خواهم آمد... سرافراز از همه چیز گذشتم و تا آخرش هستم». (۲۶خرداد ۹۶)
سرانجام مجاهد صدیق علی خلخالی در پرشکوهترین فراز زندگی مبارزاتیاش به دیدار جاودانه فروغها پرکشید و به فرزند دلیرش جلیل و همچنین پسر عموی شهیدش محمد که در قتلعام خونین 67بهشهادت رسید و همهٴ یاران شهیدش پیوست و اینگونه دفتر زندگی سراسر افتخار را با سربلندی و سرفرازی بست و به سوی جاودانگی و به دیدار رفیق اعلی پرکشید. سلام بر او روزی که به مجاهدین پیوست و لباس رزم و شرف پوشید، سلام بر او روزی که جان بر سر پیمان نهاد و سلام بر او روزی که در کنار یارانش در جشن پیروزی مردم حاضر خواهد بود.