سالهاست آرزو داشتم دادگاهی بینالمللی باشد و من صحنهیی که از فلاحیان شاهد بودم را برای دادگاه بگویم. اما فلاحیان با مصاحبه اخیرش با حسین دهباشی در تلویزیون وقتی گفت حتی کسی که برای یک پایگاه رفته و نان خریده، حکمش اعدام است گوشهیی از ناگفته من را بازگو کرد و چهرهٴ واقعی یک مرید «خط امام» را به همه نشان داد.
جهان او را با سه حکم جلب بینالمللی بهخاطر جنایتش میشناسند. فلاحیان بهخاطر داشتن نقش مستقیم در قتل رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در رستوران میکونوس در برلین (سپتامبر ۱۹۹۲) از سوی دادگاه کشور آلمان، تحت تعقیب قرار گرفت و حکم بازداشت بینالمللی برای او صادر شد. انترپل در سال ۲۰۰۷ نیز فلاحیان را بهخاطر نقشش در بمبگذاری مرکز یهودیان در بوئنس آیرس که منجر به کشته شدن ۸۵نفر گردید در لیست اصلیترین نفرات تحت تعقیب بینالمللی قرار داد.
ژاک آنتنن، قاضی تحقیق سوئیسی در ۲۰مارس ۲۰۰۶برای او به واسطه طراحی و دخالت مستقیم در ترور دکتر کاظم رجوی، نماینده مقاومت ایران در ژنو که در ۲۴آوریل سال ۱۹۹۰ در حومه ژنو توسط رژیم ملایان ترور شد، حکم جلب بینالمللی صادر کرد.
در رسانههای داخلی و در دعواهای باندی بر نقش مستقیم او در قتلهای زنجیرهیی بارها اذعان شده است. اما صحنهیی که من آرزوی شهادت آن را در یک دادگاه بینالمللی داشتم موردی است که تاکنون در پرونده جنایات این آخوند دژخیم گفته نشده است.
در یکی از روزهای اوایل فروردین سال 1361 من در سلول شماره 58 در بخش 209 زندان اوین با مجاهد شهید حسن جهان آرا هم سلول بودم. در این روزها بسیاری از سر دژخیمان اطلاعاتی و قضایی رژیم برای بررسی تراکم زندانیان به سلولها سرکشی میکردند. آخوند فلاحیان دریچه سلول ما را باز کرد، پاسدار بند حسن را معرفی کرد و گفت «این منافق برادر محمد جهان آرا است». فلاحیان با شنیدن نام محمد جهان آرا گفت در سلول را باز کردند و خودش همان جلوی در سلول روی زمین نشست و برای «ارشاد» حسن از «فضلیت» های برادرش داد سخن داد. پاسدار محمد جهان آرا سرکرده سپاه خرمشهر بود و در جریان سقوط هواپیما همراه سرکردههای ارتش خمینی، فلاحیان و فکوری کشته شده بود. آخوند فلاحیان به حسن گفت: نمیدانی برادرت چه نقشی داشت. چطور تو با داشتن آن برادر به این راه کشیده شدی؟ میدانی حسن که بود؟ او کسی بود که در مبارزه با ضدانقلاب اصلاً معطل نمیکرد. در جریان «آشوب عربها» (با پوزش از هموطنان عربم عین عبارت آخوند دژخیم را مینویسم) روزی که آنها در خرمشهر تظاهرات بزرگ راه انداخته بودند، محمد (جهان آرا) به من گفت چه کار کنیم؟ گفتم برو بی.کی.سی را بیاور. آورد. این طرف شط کار گذاشتیم. بعد گفتم بزن.زد.بست به رگبار. عربها مثل مرغ پرکنده تو هوا میپریدند و در میرفتند. بچهها هم از یک طرف دیگه شروع کردند. محشری شد که نگو. رو هم میریختند و نمیدانستند از کدام طرف فرار کنند.
من حیرتزده در چشمان این آخوند دژخیم نگاه میکردم، که موقع توصیف کشتار هموطنان عرب چنان برق رضایتی از چشمانش ساطع میشد و انگار بار دیگر با تجسم صحنه آن کشتار، داشت خمینیگونه لذت میبرد. در لحنش حکم هر گونه مخالفت با نظام همین بود. مانده بودم هنوز دو سال از انقلاب ضدسلطنتی نگذشته است، چطور این آخوند دژخیم در شقاوت مراحل «کمال» خمینیگونه را طی کرده است. آخوند دژخیم که دید «آیههای نحس»ش در گوش مجاهد خلق حسن جهان آرا نمیرود، بلند شد و دست از پا دراز تر رفت. نیم نگاهی به حسن کردم عرق شرم را بر پیشانی و برق نفرت را در چشمانش دیدم. خواستم چیزی بگویم نمیدانستم چه بگویم. گفتم «آخونده دیگه، به قدرت رسیدهان هر طور شده میخوان حفظش کنند». حسن هم کوتاه گفت «اگه شاه و قبلی هاش تونستن اینها هم میتونن». چند روزی بعد حسن را از سلول ما بردند. دیگر او را ندیدم. تا یک بار در سال 62 در یک جابهجایی در زندان او را دیدم. پرسیدم حکمت چه شد؟ حکم دادهاند؟ گفت «یک هشت سالی دادهاند اما لاجوردی گذاشته به وقتش مرا بزند». حسن را هم در جریان قتلعام زندانیان مجاهد در سال 67 در اوین حلقآویز کردند.
اظهارات جدید آخوند فلاحیان را که دیدم در مورد زندانیان مجاهد قتلعام شده گفت «حکم اینها از اول اعدام بوده و...» با یادآوری این خاطره دیدم او درست میگوید. اما نگفت این حکم از همان روز به قدرت رسیدن خمینی در مورد تمام مردم ایران صادر شده بود. و تا همان زمان در کشتار مردم ترکمن، عرب و کرد خود را نشان داده بود. و در جریان قتلعام بیش از سی هزار زندانی مجاهد اوج گرفته بود.
جهان او را با سه حکم جلب بینالمللی بهخاطر جنایتش میشناسند. فلاحیان بهخاطر داشتن نقش مستقیم در قتل رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در رستوران میکونوس در برلین (سپتامبر ۱۹۹۲) از سوی دادگاه کشور آلمان، تحت تعقیب قرار گرفت و حکم بازداشت بینالمللی برای او صادر شد. انترپل در سال ۲۰۰۷ نیز فلاحیان را بهخاطر نقشش در بمبگذاری مرکز یهودیان در بوئنس آیرس که منجر به کشته شدن ۸۵نفر گردید در لیست اصلیترین نفرات تحت تعقیب بینالمللی قرار داد.
ژاک آنتنن، قاضی تحقیق سوئیسی در ۲۰مارس ۲۰۰۶برای او به واسطه طراحی و دخالت مستقیم در ترور دکتر کاظم رجوی، نماینده مقاومت ایران در ژنو که در ۲۴آوریل سال ۱۹۹۰ در حومه ژنو توسط رژیم ملایان ترور شد، حکم جلب بینالمللی صادر کرد.
در رسانههای داخلی و در دعواهای باندی بر نقش مستقیم او در قتلهای زنجیرهیی بارها اذعان شده است. اما صحنهیی که من آرزوی شهادت آن را در یک دادگاه بینالمللی داشتم موردی است که تاکنون در پرونده جنایات این آخوند دژخیم گفته نشده است.
در یکی از روزهای اوایل فروردین سال 1361 من در سلول شماره 58 در بخش 209 زندان اوین با مجاهد شهید حسن جهان آرا هم سلول بودم. در این روزها بسیاری از سر دژخیمان اطلاعاتی و قضایی رژیم برای بررسی تراکم زندانیان به سلولها سرکشی میکردند. آخوند فلاحیان دریچه سلول ما را باز کرد، پاسدار بند حسن را معرفی کرد و گفت «این منافق برادر محمد جهان آرا است». فلاحیان با شنیدن نام محمد جهان آرا گفت در سلول را باز کردند و خودش همان جلوی در سلول روی زمین نشست و برای «ارشاد» حسن از «فضلیت» های برادرش داد سخن داد. پاسدار محمد جهان آرا سرکرده سپاه خرمشهر بود و در جریان سقوط هواپیما همراه سرکردههای ارتش خمینی، فلاحیان و فکوری کشته شده بود. آخوند فلاحیان به حسن گفت: نمیدانی برادرت چه نقشی داشت. چطور تو با داشتن آن برادر به این راه کشیده شدی؟ میدانی حسن که بود؟ او کسی بود که در مبارزه با ضدانقلاب اصلاً معطل نمیکرد. در جریان «آشوب عربها» (با پوزش از هموطنان عربم عین عبارت آخوند دژخیم را مینویسم) روزی که آنها در خرمشهر تظاهرات بزرگ راه انداخته بودند، محمد (جهان آرا) به من گفت چه کار کنیم؟ گفتم برو بی.کی.سی را بیاور. آورد. این طرف شط کار گذاشتیم. بعد گفتم بزن.زد.بست به رگبار. عربها مثل مرغ پرکنده تو هوا میپریدند و در میرفتند. بچهها هم از یک طرف دیگه شروع کردند. محشری شد که نگو. رو هم میریختند و نمیدانستند از کدام طرف فرار کنند.
من حیرتزده در چشمان این آخوند دژخیم نگاه میکردم، که موقع توصیف کشتار هموطنان عرب چنان برق رضایتی از چشمانش ساطع میشد و انگار بار دیگر با تجسم صحنه آن کشتار، داشت خمینیگونه لذت میبرد. در لحنش حکم هر گونه مخالفت با نظام همین بود. مانده بودم هنوز دو سال از انقلاب ضدسلطنتی نگذشته است، چطور این آخوند دژخیم در شقاوت مراحل «کمال» خمینیگونه را طی کرده است. آخوند دژخیم که دید «آیههای نحس»ش در گوش مجاهد خلق حسن جهان آرا نمیرود، بلند شد و دست از پا دراز تر رفت. نیم نگاهی به حسن کردم عرق شرم را بر پیشانی و برق نفرت را در چشمانش دیدم. خواستم چیزی بگویم نمیدانستم چه بگویم. گفتم «آخونده دیگه، به قدرت رسیدهان هر طور شده میخوان حفظش کنند». حسن هم کوتاه گفت «اگه شاه و قبلی هاش تونستن اینها هم میتونن». چند روزی بعد حسن را از سلول ما بردند. دیگر او را ندیدم. تا یک بار در سال 62 در یک جابهجایی در زندان او را دیدم. پرسیدم حکمت چه شد؟ حکم دادهاند؟ گفت «یک هشت سالی دادهاند اما لاجوردی گذاشته به وقتش مرا بزند». حسن را هم در جریان قتلعام زندانیان مجاهد در سال 67 در اوین حلقآویز کردند.
اظهارات جدید آخوند فلاحیان را که دیدم در مورد زندانیان مجاهد قتلعام شده گفت «حکم اینها از اول اعدام بوده و...» با یادآوری این خاطره دیدم او درست میگوید. اما نگفت این حکم از همان روز به قدرت رسیدن خمینی در مورد تمام مردم ایران صادر شده بود. و تا همان زمان در کشتار مردم ترکمن، عرب و کرد خود را نشان داده بود. و در جریان قتلعام بیش از سی هزار زندانی مجاهد اوج گرفته بود.
رضا هفت.