کرج - سعید شیرزاد در دل نوشتهیی خطاب به دوستش امیر امیر قلی از جمله نوشته است:
نامت یادگاری است همیشگی بر قلم کودکان کوبانی
امیر نازنینم در پی رفاقتی که ده ساله شد از تو رو سیاهم که این دل نوشته را در فراموشی تاریخ تولدت مینویسم و در پس و پیش این تاریخ جز این نوشته دستانم خالی مانده است از هر چه هست و نیست. ده سالی از رفاقتمان که از کوچه پس کوچههای شوش و دروازه غار و در کنار کودکان کار و خیابان شروع شده بود میگذرد و حتی زندان هم نتوانست آن را کم رنگ کند.
امیر نازنینم بیش از یکسال از بازداشتت در پی فریاد خواهی کودکان کوبانی میگذرد.
نامت یادگاری است همیشگی بر قلم کودکان کوبانی
امیر نازنینم در پی رفاقتی که ده ساله شد از تو رو سیاهم که این دل نوشته را در فراموشی تاریخ تولدت مینویسم و در پس و پیش این تاریخ جز این نوشته دستانم خالی مانده است از هر چه هست و نیست. ده سالی از رفاقتمان که از کوچه پس کوچههای شوش و دروازه غار و در کنار کودکان کار و خیابان شروع شده بود میگذرد و حتی زندان هم نتوانست آن را کم رنگ کند.
امیر نازنینم بیش از یکسال از بازداشتت در پی فریاد خواهی کودکان کوبانی میگذرد.
رفیق در بندم
امیر نازنینم این روزها که تو آنجا و من اینجا بهخاطر فریادها و اندیشههایمان زندان میکشیم.
ماهها پیش برای امید عزیز در تولدش از امید فردای آزادی که هیچکس نخواهد توانست آن را از ما بگیرد نوشتم و امروز در پس و پیش زاد روزت که ناخواسته به فراموشی سپردهام با تو از فردایی میگویم که از آن در بندیم. برای آن جامعه بدون طبقاتی که دیگر نه جواب هم صداییهایش پلیس ضدشورش است و نه کودکی را در کودکی گمشدهاش دستان پینه بسته است و امید ما در کنار تودههای سرخ و فتح زندانیست که نه شکنجه و زندان و نه اعدام نمیتواند آن را از ما بگیرد٬ همانگونه که سیر تکامل تاریخ آن را ثابت کرده و تاریخ نیز من و تو را تبرئه خواهد کرد.
امیر نازنیم اگر چه شهر را با خاطرههایش و آزادی را با تمام حصارهایش از من و تو گرفتهاند و تو را در اوین و من را در گوهردشت به حبس کشیدهاند. در برابر این سکوت سهمگین با تو از عشق و آزادیی مینویسم که از کودکان کوبانی در قلبت به جا گذاشتی و بهخاطر آن در زندان بهسر میبری ٬با تو از آزادی کوبانی مینویسم که تاریخ آن را با تو ثبت خواهد کرد و نامت یادگاری است همیشگی بر قلم کودکان کوبانی.
رفیق در بند نازنینام٫ تولدت را در پس و پیش تاریخ و تمامی حرفهای نگفتهات و نگفتهام و لابلای دیوارهای بلند اوین به تو تبریک میگویم و من خجل از خالی بودن دستانم و فراموشی آن
رفیق در بند و دوستدار همیشگیات.
سعید شیرزاد
زندان گوهردشت.
زندان گوهردشت.